برآورد تراکم کرنل
استفاده از برآورد تراکم کرنل[1] که به اختصار KDE نیز خوانده میشود، موقعیت نقاط در فضا را در یک تابع تراکم ممتد در محدوده مورد مطالعه تبدیل و تعیین مینماید، به علاوه یک دید بصری را به وسیله یک سطح سه بعدی، نه با محدود کردن یک نقطه بلکه با نمایش تغییرات تراکم هر نقطه در محدوده مورد مطالعه را ممکن میسازد. این روش مدلسازی دادههای نقطهای، یک ساختار رستری که محدوده مورد مطالعه را کاملا پوشش میدهد ایجاد کند. هر سلول رستری شامل خصوصیت یک مقدار و اندازهء تراکم برطبق توزیع مقادیر (نقاط) میباشد. به طور کلی KDE به منظور کاربردهای عمومی علوم زمین مثل بیولوژی، اپیدمولوژی مورد استفاده واقع میشود لیکن اخیراً کاربردهایی در زمینه علوم اجتماعی همانند بررسی تراکم و توزیع جمعیت و یا خوشهبندی فعالیتهای انسانی در فضا داشته است. روش کرنل ترکیبی از مجموعهای از توابع سه بعدی موثر میباشد که وزن هر نقطه درون منطقه نفوذشان بر طبق فاصله آنها از نقطهای که تراکم برآورد شده است، نشان میدهد. فرمول کلی سنجش کرنل عبارتست از :
دراینجا عبارتست از برآورد تراکم فضایی الگوهای نقطه ای محاسبه شده در مکان S و رویداد (نقطه) مشاهده شده ، k( ) بیان تابع وزن دهی کرنل، بیان پهنای باند می باشد. بیان کننده شعاع دایره که در مرکز S قرار گرفته میباشد، درون هر رویداد (نقطه) محاسبه شده و در تابع تراکم شرکت دارد. پهنای باند و یا به عبارتی شعاع جستجو، صرفا بیان کننده متغیر اختیاری است که محدوده تابع جستجو را تعریف می کند. مقادیر خیلی کوچک اوج نقاط مکانی را به صورت نوک تیز نمایش می دهد یا برعکس پهنای باند بیش از حد موجب حل شدن خیلی زیاد (پیکسلها) و همجنسی و یکنواختی عوارض و پدیدههای مورد مشاهده میگردد. روش کار به استفاده از یک ساختار رستری مناسب در منطقه مورد مطالعه توجه داشته و یک عملکرد منظم را انجام میدهد که فاصله مابین هر پیکسل مرجع را محاسبه مینماید و رویدادهای مکانها تابع کرنل را برای هر فاصله محاسبه شده و مجموع نتایج را برای هر پیکسل مرجع ارزیابی و معین میکند. نتیجه بدست آمد شامل یک برآورد- برای هر پیکسل محدوده مورد مطالعه-تراکم رویدادهای مشاهده شدهء درون یک ناحیه تعریف شده به وسیله پهنای باند یا شعاع جستجو، وزن دادن بر طبق فاصله رویدادها از پیکسل مرکزی مشابه میباشدMurgante & others, 2009 p.42 ) ).
انواع متنوعی از هسته، محله، تراکم(kernel, neighbourhood, density) و دیگر تکنیکهای برآورد وجود دارد که نقاط برداری را به به سطح تقریبا پیوسته از سلولهای رستری تبدیل میکند، یا یک اندازهگیری تراکم مکانی از یک پدیده با توجه به مجموعه دادهها الحاق مینماید. در زمینه مدلسازی دادههای شیوههای زندگی به منظور تولید شاخصهای محلی شرایط اجتماعی-اقتصادی ، مزایای استفاده از سنجههای کرنل یا همسایگی توسط هریس[2] (2003)به ثبت رسیده است. با تجزیه و تحلیل هر رکورد -هر فرد یا خانواده- به عنوان بخشی از گروه بزرگتر و گروه خوشهشده (clustered group) از لحاظ جغرافیایی، اندازه نمونه افزایش یافته و مولفه خطا (به طور کلی) کاهش مییابد.
با این حال، سئوالی که مطرح است این است که بهترین مقیاس مناسب در خوشههای جغرافیایی میبایستی تعیین شود، کدام است؛ سطح درست از تجمع(تراکم) چیست؟ چه همسایگی، هسته یا کرنل یا جستجو اندازه پنجره (فضا) باید مورد استفاده قرار گیرد؟ این یک مسئله و توجه مهم است، از آنجایی که تأثیری قابل توجه در میزان نرم و هموارکردن به کار رفته در داده دارد. تکنیکهای برآورد مکانی ذاتاً آمارهای فضایی[3] هستند چون که نتایج (خروجی) به هیچ وجه مستقل از مقیاس جغرافیایی تجزیه و تحلیل (اندازه پنجره یا فضای جستجو) نیستند(Murgante & others, 2009 p100).
[1] The Kernel Density Estimation
[2] Harris
[3] spatial statistics