ديدگاههاي نظري پيرامون بهسازي و نوسازي بافت قديم
– ارتباط بناهاي يادوارهاي با محيط اطراف (نظريه كاميلوسيت)
در اين نظريه شهر كليتي از اجزاست و براي نيازهاي فرهنگي، اعتباري ويژه وجود دارد.
ميدانها و خيابانهاي شهر به عنوان عناصر اصلي حيات شهر است و خيابانها و ميدانها بايد در ارتباط با گذشته و به شكلي طراحي شوند كه حس كنجكاوي شهروند را برانگيزند.
افزون بر اين، فضا بايد غيرقابل پيش بيني و متنوع باشد و بدين منظور است كه هر گونه وابستگي به اين يا آن اصل تقارن مردود شمرده ميشود. (شواي، 1375، ص39). اين فضا بايد از چم و خمهاي طبيعي و جهات خورشيد تبعيت كرده و خود را در معرض بادهاي غالب قرار دهد. شهر چنان به زندگي بشر پيوسته است كه نمي توان آن را همين كه قديمي شد مانند قطعات كهنه ماشين به دور انداخت. امروز آثار تعرضي كه به زندگي در شهر صورت گرفته آشكار است و بايد هر چه زودتر اين دستگاه ناپايدار و كسالت زده را به سوي سلامت هدايت نمود و چاره ي كار بازگشت به شيوههاي هنري قرون وسطي است. تنها با بررسي آثار پيشينيان است كه قادر خواهيم بود نظم مبتذل شهرهاي بزرگ را اصلاح كنيم (مزيني، 1350، ص: 162).
– اصل مرمت دائم (نظريه جان راسكين)
بر اساس اين ديدگاه هنر و آثار هنري به مقدار قابل توجهي از عوامل اقتصادي و اجتماعي تأثير ميپذيرد علت انحطاط هنر زمان روابط و مناسبات توليد صنعتي است. بر اساس اين نظريه انسان زوال پذير است و بناهاي ساخت انسان نيز همانند ساير مصنوعات فناپذيرند و نبايد جلوي مرگ تدريجي اين بناها را گرفت زيرا انسان و ساخته وي محكوم به مرگ هستند و حذف و اضافه كردن، هويت تاريخي بنا را سلب ميكند. بنابراين طبق اين نظريه بايد كمترين دخالت و حداقل تغيير در موجوديت كالبدي بناهاي تاريخي اعمال شود[1].
– دادن روح و حيات به بناي تاريخي (نظريه كاميلو بويي تو)
اين نظريه معتقد است كه بايد به جاي مرمت كالبدي، روح حيات و فعاليت را به بناهاي تاريخي بازگرداند. به عبارتي اين نظريه ميگويد بناي تاريخي بايد نقش فعالي در زندگي شهري داشته باشد و بايد به مجموعههاي تاريخي روح و حيات بخشيد و براي آنها نقش قائل شد و در زندگي جديد دخالت داده شوند (مقصودي، 1376، ص 27).
– تعلق بنا به محيط شهري (نظريه لوكابلترامي)
در اين نظريه اصل تعلق بنا به محيط شهري مطرح و بيان ميشود كه بايد با مطالعه و سير تحول تاريخي به مرمت بناها پرداخت اعتقاد به روش مرمت تاريخي شهر و مرمت به استناد مدارك و شواهد تاريخي به منظور دست يافتن به شكل اوليه بنا پايه اين نظريه است. با وجود اختلاف در روش مرمتي بين اين نظريه و نظريه پيشين و با وجود دقت بيش از حد نسبت به مدارك و شواهد تاريخي در اين نظريه برخي از طرحهاي مرمتي كه به اجرا درآمده در عمل منجر به تخريب بعضي از نقاط حساس شهري شده است (كلانتري و پوراحمد، 1384، ص 101).
– پويايي مراكز شهري (نظريه جين جاكبز)
بر اساس اين نظريه پويايي و احساس زنده بودن يك شهر در گرو مراكز شهري پيچيده، متراكم و پر ازدحام است. تراكم و اختلافي از كاربردها و ساختمانهاي گوناگون به اضافه شلوغي و جنب و جوش مردم، تصوير يك مركز شهري ايده آل را فراهم ميآورد. با ايجاد نظم و سازمان دهي بايد از آثار مثبت پيچيدگيها و تراكمها بهره گرفت. مراكز شهري از يك سو همواره فعال بوده از سوي ديگر توسط مردمي كه در آنها كار و زندگي ميكنند تحت نظارت و كنترل دائمي باشد (اكرمي، 1380، ص27).
– نگرش موزهاي به بافت شهر
اين ديدگاه بر شالوده حفاظت از ميراث فرهنگي استوار است و مداخله در بافتهاي تاريخي يا قديمي شهر را جز به منظور حفاظت از آنها نمي پذيرد نگرش موزهاي معتقد است بافت قديم را همانند اشياي موجود در موزه حفاظت و نگهداري كنيم اين ديدگاه تأكيد صرف بر اين دارد كه با كمترين دخل و تصرف در بناها و عناصر شهري صرفاً بناها و عناصر شهري حفاظت شود. در اين نگرش حفظ هويت و ميراث نياكان بر مقتضيات زندگي معاصر ترجيح داده ميشود در نتيجه ساكنان اين گونه بافتها به دليل عدم اعمال تغييرات مقتضي زندگي روزمرة معاصر و نيز كاستيها و نارساييهاي زير ساختهاي شهري كه ريشه در چنين بينشي دارد ناگزير به ترك بافت ميشوند به دنبال فروپاشي بافت اجتماعي، بافت كالبدي نيز تخريب ميشود (شماعي و پوراحمد، 1384، ص227).
– نظرية اصالت بخشي
يكي از عمده ترين نظريهها در خصوص احياي مراكز شهري نظريه اصالت بخشي است اين نظريه را اولين بار در سال 1964 گلس[2] مطرح كرده است. محلات مسكوني زير سيستمهايي از سيستم شهري متشكل از عناصر كالبدي، موقعيتي، اجتماعي، اقتصادي و محيطي با كاركردهاي مشخص هستند كه از تعامل بين آنها هويت محلهاي شكل ميگيرد اين محلات به رغم مجاورت با بخش مركزي شهر (CBD) كمتر از آن بهره برده و دچار تحول ميشوند بنابراين شناخت علل ركود و عقب ماندگي اين محلات توجه بسياري از متخصصان را جلب كرده است.
اصالت بخشي مجموعه فعاليتهايي است كه به منظور اصلاح و بهبود مسكن و محيط مسكوني و تغيير در تركيب واحدهاي همسايگي و جايگزيني گروههاي كم درآمد بوسيلة ساكنان با درآمد متوسط و بالا در بخش مركزي شهرها انجام ميگيرد (پاپلي يزدي و رجبي سناجردي، 1382، ص101). اين فعاليتهاي مبتني بر مراحل زير است :
الف)كنترل حومه نشيني
ب)سرمايه گذاري در زمينههاي اقتصادي بافتهاي فرسوده و ناكارآمد.
ج)جلوگيري از ترك مردم از بخش مركزي
د)كنترل و نظارت بر ارزش زمين و مسكن در بافتهاي قديمي
ه)سرمايه گذاري همه جانبه در بخش مركزي
و)كمكهاي مالي و نهادي به ساكنان بافتهاي قديمي
ز)ايجاد چشم انداز متناسب و متوازن شهري (شماعي و پوراحمد، 1384، ص 235).
– بهبود عمل كرد با كالبد پويا (نظريه لودويكو كواروني)
كواروني معمار و نظريه پرداز ايتاليايي است. نظريههاي وي در خصوص مرمت شهري در دو نظريه زير دسته بندي ميشود :
الف-چند وجهي بودن مرمت شهري : مرمت شهري امري چند وجهي است كه تمام وجوه اقتصادي، كالبدي و … را در بر ميگيرد.
ب-احياي بافتهاي تاريخي از وجوه مختلف.
اصول مورد توجه كواروني در زمينة مرمت شهري به شرح زير است :
هماهنگي : هماهنگي ميان طرحهاي جامع شهري و طرحهاي مرمتي امري ضروري است.
پويايي : پويايي در بافت تاريخي به خصوص از وجه اقتصادي بسيار حياتي است
بنابراين ميتوان بر اساس نظريهها و اصول مورد نظر كواروني به اين نتيجه رسيد كه هدف وي از مداخله در بافتهاي كهن، بهبود عملكرد با احترام به كالبد زنده و پويا است. شيوة اقدام پيشنهادي وي در بافتهاي تاريخي، بهسازي و نوسازي با توجه به برنامه ريزي شهري است (كلانتري خليل آباد، 1378، ص : 39).
– تفكيك ميان بناها (نظريه گوستاو جيوواني)
جيوواني از معماران و نظريه پردازان ايتاليايي است كه اصولي را در زمينه مرمت شهري به صورت زير مطرح ميكند.
تفكيك شهري : تفكيك ميان شهر قديم و جديد
تفكيك فضايي : تفكيك ميان بافتهاي زنده و فعال شهري با بافتهاي مرده و غير فعال
هدف جيوواني از مداخله در بافت كهن، بهبود عملكرد و كاركرد شهر با احترام به كالبدهاي زنده و پوياست. كاربري پيشنهادي وي در خصوص بناها و مجموعههاي تاريخي بر اساس تفكيك ميان بناها به دو دستة مرده و زنده صورت پذيرفته است. به نحوي كه كاربري مورد نظر بافتهاي مرده، كابري موزهاي و كاربري مورد نظر بافتهاي زنده، احيا و مرمت بافت شهري است. شيوة اقدام وي بصورت بهسازي و نوسازي است و روش مداخله او، روش بازسازي شهري و روش جامع مرمت شهري است (حبيبي و مقصودي، 1381، ص 42).
– حفظ سنت با پاسخ به نيازهاي نو (نظريه كنزو تانگه)
كنزو تانگه معمار ژاپني است كه كتابهاي متعددي در زمينه روشن ساختن ارتباط ميان سنت و زمان كنوني به رشتة تحرير درآورده است. وي در ارتباط با بافتهاي كهن به حفظ بناهاي تاريخي ميانديشد و سعي دارد آنها را با شكوه و عظمت بيشتري جلوه گر نمايد. وي معتقد است كه در هم پيچيدگي عابران پياده و وسايل نقليه مانع از تأمل و انديشه در بافتهاي كهن ميگردد و در ادامه ميگويد : «شهر بايد در آزادي، تنوع، تعادل انگاره ها، تحرك و گزينش نامحدود زندگي كند»
نظريات كنزو تانگه را ميتوان در سه نظريه عمده دستهبندي كرد:
الف-معاصرسازي : ارتباط ميان سنت و شرايط نو زندگي براي زندگي در شهرهاي امروزي امري ضروري است.
ب-عظمت و تاريخسازي : با باشكوهتر كردن بناهاي تاريخي ميتوان باعث عظمت هر چه بيشتر آنها و همچنين موجب تجديد حيات گذشته آنها شد.
ج-تعادل بخشي در محيط : تعادل ميان شهرها و محيط پيرامون آنها شرط لازم در طرحهاي مرمت شهري است.
بر پاية نظريات تانگه ميتوان به اين نتيجه رسيد كه هدف وي از مداخله در بافتهاي كهن، حفظ سنت با پاسخ به نيازهاي نو است. بر اين اساس، كاربري پيشنهادي وي معاصر سازي است. زيرا به حفظ كالبدي كهن در جهت پاسخ به نيازهاي نو ميانديشد و شيوه اقدام، بهسازي و نوسازي است. روش مداخله وي عمدتاً به صورت روش مداخلة موضعي ـ موضوعي است[3].
– نظريه اوژن ويوله لودو (1879- 1814 ميلادي)
ويوله لودو خيلي بيشتر از ساير معماران به مسائل معماري تسلط داشت و در مباحث آن به كندوكاو پرداخته مطالب و انديشههايي كه لودو در زمينه معماري تدوين كرد و رواج داد در زمان او نوآوريهاي بازر محسوب ميشد. دستورالعمل لودو را در زمينه باززنده سازي بناهاي قديمي يا تاريخي ميتوان در نكات زير خلاصه كرد :
الف)تمام بخشها يا عناصري كه در زمانهاي بعد از تاريخ اصلي به بنا افزوده شده بايد از بدنه ساختمان حذف شود و با انجام كارهاي لازم، بنا به شكل اصلي خود، با رعايت وحدت و خلوص سبك، جلوه گر شود.
ب)هرگاه بناها در اثر تخريبهاي ناشي از عوامل يا خواستهاي انساني بخشي از پيكرة خود را از دست بدهد و حتي زمانيكه بنا، در وحدت كالبدي خود نيز تكميل نشده و در اصل ساختمان بنا ناتمام باشد، مرمت كننده بايد بنا را تكميل كند و آن را به صورت اوليه كالبدي كه بايد ميبود، در آورد.
ج)در انجام هر يك از اين دخالتها روي موجوديت كالبدي بنا، مرمت كننده بايد خود را جاي سازنده اصلي فرض كند و با توجه به شناخت و درك آنچه او ميتوانسته است در آن زمان بسازد مدل منطقي نمايانگر بنا را در شكل اصيل آن تنظيم و تدوين كند و در لحظه مداخله در وضع بنا مورد استفاده قرار دهد و همان شكل و اندام را به بنا بدهد كه سازنده اوليه، اگر هنوز ميبود خلق ميكرد (فلامکی، 1383، ص 15).
– نظريه هوسمان
در نيمه دوم قرن نوزدهم، با روي كار آمدن ناپلئون سوم وي بارون هوسمان را به عنوان شهردار پاريس انتخاب كرد و از آن به بعد هوسمان عنوان پيش كسوتي را در امر تغيير شكل بافت قديمي شهر و تخريب معماري بومي آن براي خود فراهم كرد. ژرژ اوژن بارون هوسمان طي 17 سال (1869 – 1853) به عنوان شهردار پاريس مامور اجراي طرحهاي معماري و شهرسازي بود. وي بي شك يكي از مهمترين شخصيتهايي است كه در مباحث تجارب مرمت شهري بايد از آنها نام برد. بيش از يك قرن از تجربيات هوسمان ميگذرد و هنوز تدوين نظرية واحدي روي اقدامات او مشكل به نظر ميرسد. هوسمان در نوسازي شهر پاريس جهت ايجاد دسترسيهاي مناسب به تعريض گذرها و ايجاد فضاهاي جديد در اين شهر اقدام كرد و مراكز مهم و قديمي را به كانونهايي تبديل كرد وي از سال 1853 – 1869 بر اساس خواسته ناپلئون سوم طرح فوق را ارائه كرد. بر اساس طرح هوسمان كه آن را مدل باروك نيز ميگويند محلههاي قديمي و به خصوص
محلههايي كه اساس و منشأ انقلابهاي فرانسه بود پاره پاره شد و از هستة قرون وسطاي پاريس، شبكهها و خيابانهاي عريض و مستقيمي احداث گرديد كه مراكز شهر را به ايستگاه راه آهن متصل كرد اگر هدف شهرسازي آن است كه از راه فراهم آوردن استانداردهاي رفاه مادي براي مردم ساكن شهر و براي رفت و آمد آنان، شهر را دگرگوني بخشد و مسائل بهداشت و تأسيسات را به نفع شرايط و روابط توليدي منسوخ حل كند، تجارب و روش هوسمان ميتواند الگوي مناسب و موفقي براي ساير شهرسازها باشد (پاپلي يزدي و رجبي سناجردي، 1382، صص 72-71).
– نظريه نوسازي – ترك اجباري (گوداردوكاستل)
در اين نظريه با اجراي طرحهاي گستردة نوسازي، آپارتمانهاي بلند جانشين بخشهاي قديمي شهرها شده، سبب كوچ اجباري طبقات كارگر و فقير از منطقه مركزي شهر به حومهها ميشود. از منافع حاصل از اين نوع مداخله، شركتها و كمپانيهاي بزرگ بهره مند ميشوند تا طبقات متوسط و محروم. اين الگوي تخريب از دهه 1970 به اين طرف به لحاظ مسائل انساني و نابودي حداقل منبع فرهنگي در مراكز شهري كه روز به روز كمياب و ناياب ميشوند مورد انتقاد قرار گرفت و بتدريج كنار گذاشته شد (پاپلي يزدي و رجبي سناجردي، 1382، ص 104).
– نظريه مشاركت شهري
در يك طبقه بندي كلي دو دسته نظريه مشاركت وجود دارد :
1-نظريههايي كه منشأ وبري دارند.
2-دسته دوم نظريههاي مشاركتي كه بر جنبههاي رفتاري تأكيد دارد.
در نظريههاي مشاركتي كه بر جنبههاي رفتاري تأكيد دارد بخش اعظم رفتار به جاي اينكه حاصل باورها و گرايشها باشد نتيجه سود و زياني است كه يك رفتار در خود دارد. در واقع در اين نظريه براي افراد اين مسأله مهم است كه در صورت نشان دادن گرايشهاي مشاركتي نظام اجتماعي چقدر آنها را تنبيه ميكند و يا پاداش ميدهد. اين افراد عقلاني رفتار ميكنند و با محاسبة هزينه – فايدههاي مشاركت يا عدم مشاركت در تصميم گيري اقدام ميكنند (علوي تبار، 1383، ص : 12). اما مشاركت شهروندان به عنوان نهضتي با هويت و سازمان يافته، به تجربه نوسازي شهري در آمريكا باز ميگردد. نوسازي بافتهاي فرسوده شهري به دليل جابه جا كردن مردم و از هم گسيختن روابط خانوادگي و همسايگي، تأثير اجتماعي عميقي بر ساكنان كم درآمد محدودة، طرحهاي نوسازي گذاشت. اين مشاركت ابتدا در اواخر دهة 1950 و اوايل دهة 1960 در آمريكا شكل گرفت. در اين دوره قوانين متعددي مبتني بر مشاركت مردم تصويب شد كه ماهيت فرايندهاي تصميم گيري شهري را تغيير داد. امروزه در اكثر كشورها مشاركت شهروندان جزء جدايي ناپذير فرايند طرح ريزي شهري است (هويي زن، 1382، ص :96).
[1] . (حبيبي، سيدمحسن، بازسازي بافتهاي تاريخي (جزوة درسي) تهران، دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران)
[2] . Glass
[3] . تانگه، كنزو، هنر و معماري، ترجمه واحد هنر و معماري، انتشارات هنر و معماري، 1379، ص 204 .