مكاتب بهسازی و نوسازی بافت قديم
– فرهنگ گرايي[1]
اگوستوس و لبي نورث مورپوژن[2] (1852 – 1812) از بنيان گذاران اين مكتب و منشأ موضعگيري مكتب فرهنگ گرايي است. او بر اين باور بود كه مهم ترين ملاك يك بناي خوب تطابق شكل با عملكرد آن است. به گونهاي كه ناظر با نگاهي سريع هدف از ساخت آن را درك كند. فرهنگ گرايان، مداخله در بافتهاي قديمي از جمله بهسازي و نوسازي شهري را از طريق زنده كردن ارزشهاي فرهنگي گذشته ميدانند توجه به ارزشهاي زيبايي شناختي شهرهاي كهن و به حداقل رساندن دخل و تصرف در بافتهاي با ارزش، ارزش دادن به كل بافت و افزايش جذابيت و آرامش در شهرهاست. براي رسيدن به اين اهداف توجه به ارزشهاي فرهنگي كهن مبنا قرار ميگيرد. فرهنگ گرايان مداخله و مواجه با مسائل و مشكلات شهري را از راه تداوم فرهنگ بومي ميسر ميدانند و اعتقاد دارند كه شهرها و بافتهاي شهري داراي محدودة مشخصاند. آنها ارزشهاي فرهنگي را موجب شكل دهي فضا ميدانند و بر اين باورند كه فضاهاي شهري بايد غيرقابل پيش بيني و متنوع باشد. جان راسكين، كاميلوسيت، ريموند آنوين، ابنرزهاوارد، اوژن ويوله از بزرگان مكتب فرهنگ گرايي هستند (شماعي و پوراحمد، 1384، ص : 131-129).
– ديدگاه سازمندگرايان (1940-1900)
اصول پيشنهادي اين گروه در رابطه با بافت قديم بطور كلي عبارتست از : توجه به كليت شهر، پيوند منسجم واحدهاي شهري با يكديگر، طرحهاي منسجم و وحدت يافته، شناخت سازمند شهرها و محلات، توجه به هماهنگي، تناسب، تقارن و ريتم فيزيكي كالبدي شهر. از نظريه پردازان و بزرگان اين مكتب ميتوان به پاتريك گدس، مامفورد، كوين لينچ، ابركرومبي و هيلاير اشاره كرد (حبيبي، 1375، ص : 84).
– ديدگاه توسعه پايدار شهري[3] از دورة زماني 1990 به بعد
در اين ديدگاه، توسعه پايدار در ارتباط با شاخصهاي زير مورد توجه ميباشد، توسعه فشرده و متنوع، حفظ سنتهاي شهري، سازگاري با طبيعت، تعادل بهينه بين جمعيت و منابع، حداكثر تنوع از نظر كاربري زمين و فعاليت ها، حداقل دخالت در محيط طبيعي، آينده نگري در تصميمات، جلوگيري از آلودگيهاي زيست محيطي و اطمينان از اينكه توسعه، سلامتي محيط زيست را ارتقاء ميبخشد و بطور خلاصه ايجاد مظاهر پويا، فعال و پايدار در تمام بخشهاي شهري از جمله بافت قديم مدنظر ميباشد. از نظريه پردازان و بزرگان اين مكتب ميتوان به برانت لند، حسين بحريني، سلمن، دونلامنا دور اشاره كرد (بحريني، 1376: ص28 و صرافي 1375، ص:39).
– ديدگاه سنت گرايان[4]
نگاه به گذشته، آموختن از آن و اين كه ارزشهاي پايدار معماري و شهرسازي گذشته
ميتوانند كماكان زبان معماري و شهرسازي بومي امروز ايران را بسازند، نكات پايهاي اين گرايش اند. اين ديدگاه معتقد است سنتهاي پايدار سنتهايي هستند كه با نظرات انسان درهم آميختهاند و فرهنگ و هنر مبتني بر اين سنتها هميشه تازه و نو هستند، خلاقيت را بيدار نگه ميدارند و راه را به سوي كمال ميگشايند. از اين ديدگاه موزه ها، معماري يادماني و بافتهاي كهن شهري مكاني خلاق و زنده براي درك موقعيت انسان در جهان و پيوند او با گذشته اند، مكاني براي دگرگوني محيط و تغيير نگاه به زندگي حال و آينده. اين ديدگاه در نگاه به تاريخ، محتوا و نه صورت را مدنظر قرار ميدهد، در نگاه به سنت، خلاقيت حال با حفظ دستاوردهاي گذشته را براي افزودن به ارزشهاي بومي تاكيد ميكند. همچنين بر اين باور است كه معماري و شهر سازي در هر عصري، هم عناصر و نمادهاي گذشته را در خود دارد و هم از خلاقيت هنرمندانه زمانه بهره ميگيرد و بدين اعتبار بر سنتهاي گذشته و موجود، ارزشهاي نويي ميافزايد و خود به سنت جاري تبديل ميشود.
در كشورمان متخصصيني از جمله مهدي حجت، محمدرضا حائري از جمله نمايندگان ديدگاه سنت گرايي هستند. (حبيبي 1385، صص 56-55).
– ديدگاه ساختار گرايان
اين ديدگاه نيز با نقد معماري و شهرسازي نوآور قرن اخير كشور، اصل را بر اين
ميگذارد كه نوآوري دهههاي اخير جزم گرا و انعطاف ناپذير بوده و با توجه صرف به مفهوم عملكردي معماري و شهرسازي، از پرداختن و تدوين ساختار اصلي شهر و تعريف استخوان بندي آن بازمانده است. به گمان اين ديدگاه عدم توجه به ساختار اصلي شهر و نگاه جزم گرايانه به عملكردهاي شهري در دهههاي اخير سبب شده است كه استخوان بندي شهر از هم گسسته و مراكز شهري به ناچار مورد بي توجهي واقع شود. امري كه به تهي شدن مراكز شهري منجر شده و بافتهاي درون شهري را با مسائل اجتماعي – اقتصادي و فضايي – كالبدي بي شماري مواجه كرده است تعريف مجدد استخوان بندي شهري، تعيين عناصر اصلي و پايدار آن، تدوين عناصر تبعي و دگرگون شونده آن و به يك معنا تدوين ساختار اصلي شهر، چه كهن و چه جديد در دستور كار اين ديدگاه قرار دارد.(حبيبي، 1385، ص :58). قاسم گرانطبع، بهروز پاكدامن و سهراب مشهودي و اميل دوركيم، رابرت مورتون، تاكنوت پارسونز، آلفرد رادكليف براون نمايندگان اين ديدگاه هستند (شكويي 1382، ص 154).
– مكتب مدرنيسم[5]
مكتب مدرنيسم در اوايل قرن بيستم به وجود آمد. توني گارنير، والترگروپيوس، لوكوربوزيه، استروملين، ميس وان درروهه، الوار آلتو و اور از بزرگان اين مكتب هستند. اين مكتب بر به كارگيري هنرهاي تجسمي و معماري يا هنر و فن استوار است.
اين مكتب به شهر حول محور مدرنيسم و قطع با گذشته و تاريخ و زمان نگاه ميكند و فقط و فقط به مسائل معماري ميپردازد. انسان در اين مكتب عنصري بيولوژيك و داراي عملكردهاي سكونت، كار، رفت و آمد و اوقات فراغت در يك ناحيه خاص است. در مكتب مدرنيسم، موقعيت، مكان، فرهنگ و سنت جايگاهي ندارد. بزرگترين نقاد مكتب مدرنيسم چارلز جنكس است. جنكس، مدرنيسم را به دليل تك ظرفيتي و تهي بودن از سطوح معنايي يا مفاهيم ماوراي طبيعي سرزنش ميكرد وي به جاي مدرنيسم تركيبي از عناصر جديد و سنتي را با مفاهيم هنر بومي و هنر متعالي در ساخت و سازهاي شهر پيشنهاد كرد : نوخردگرايان در دهههاي 1960 و 1970 از مكتب مدرنيسم به دليل نابودي بافت تاريخي شهرهاي اروپايي انتقاد ميكردند (زياري، 1378،
صص13- 12).
– ديدگاه خردگرايان[6]
تاندنزا يا خردگرايي كه با معماري اروپا عجين شده است در اواسط دهه 60 شروع به رشد
مينمايد. چون بافت قديمي شهرها بوسيله اتومبيل و ساختمانهاي بزرگ در طول قرن بيستم فرسوده شده است يكي از كارهاي اوليه خردگرايان اين بود كه ساختمانهاي موجود در مركز شهرها را مرمت كنند. خردگرايان معتقد بودند كه طراحان بايد براي خلق فرمهاي جديد بناهاي موجود در شهرها را مورد مطالعه قرار داده، گونه اصلي آنها را تعيين نموده سپس با استفاده از اين اطلاعات، اقدام به ايجاد شكلهاي جديد بنمايند. از نظر خردگرايان، عملكرد دقيق يك ساختمان كمتر از شكل آن اهميت دارد زيرا كاربريها در طول زمان دستخوش تغيير و تحول ميگردند ليكن گونة اصلي ساختمان همچنان ثابت مينمايد. خردگرايان متجددين را به خاطر تخريب بافت منسجم شهرهاي صنعتي توسط منطقه بندي، آسمان خراشها و اتوبانها مورد سرزنش قرار
ميدهند. راب كراير و آلدو راسي از نمايندگان اين ديدگاه به شمار ميآيند( بحريني، 1378،
صص: 225- 224).
– مكتب تجزيه گرايي يا نگرش سلولي[7]
مكتب اتميسم يا تجزيه گرايي از قديمي ترين شيوههاي جهان بيني است. اصل مسلم رويكرد تجزيه گرايانه به جهان اين بوده است كه يك موجوديت را هر قدر كه پيچيده باشد ميتوان به اجزايي تقسيم كرد و از راه تدفيق در وجود و رفتار آن اجزا به شناخت موجوديت اصلي آن نائل آمد.
در مكتب تجزيه گرايي خواص موجوديتها از روي خواص عناصر تشكيل دهنده شان تعيين ميشود و خود موجوديت نيز بر اساس تعاريف و مشخصات مربوط به اجزايش تعريف ميگردد. رنسانس كه در قرن چهاردهم و پانزدهم رخ داد بيداري مجدد يا به عبارتي نوزايي بود .
فرايند تجزيه و تحليل مبتني بر مراحل زير است :
1-از هم گشودن چيزي كه بايد شناخته شود
2-مطالعه رفتار اجزاي گشوده شده
3-سعي در جمع بندي رفتار اجزا براي درك كل
نگرش اتميستي در عصر رنسانس با مفاهيمي چون تقليل پذيري و جبرگرايي آغاز گرديد و با تصورات مكانيكي و انقلاب صنعتي به اوج خود رسيد (خاني، 1383، صص : 36-35).
[1] . culturalism
[2] . Agoostos welby Northmor pugin
[3] . sustainable urban development view
[4] . Traditionalistes
[5] . modernism
[6] . rationalist
[7] . atomism