موقعيت مكاني مسجد در شهر:
مركزيت:
توجه جملگي مسلمانان به كعبه، حالت مركزيتي را به نسبت به كل كره ارض به اين مكان مقدس كه بر طبق روايات به محاذات بيت الامور ساخته شده است ميبخشد. به اين ترتيب مسجد نيز به عنوان خانه خدا و محل عبادت بايد وجوهي از مختصات كعبه را در مقياسي كوچكتر دارا باشد. اين امر به انضمام اهميت و ارزشي كه مسلمانان براي مسجد (نسبت به ديگر اهميتهاي عمومي و شهري) قائل بودهاند سبب شده است كه در مجتمعهاي مسلمانان “مركزيت” براي “شهر” و “محله” و حتي مجموعههاي شهري به مسجد تعلق داشته باشد. در بسياري از موارد اين امر مركزيت الزاماً مركزيت هندسي نبوده و به مركز توجه و فعاليت مردم مرتبط بوده است و ضمن آن كه رابطه مسلط مسجد ( از نظر شكلي و معماري و عملكردي) بر كالبد شهر و عملكردهاي همجوار و مرتبط با آن اين مركزيت را تشديد ميكرده است. احساس مركزيت يا القاي مركزيت به انسان از سوي مسجد آنچنان اهميت دارد كه به عنوان يكي از ويژگيهاي آشكار هنر حقيقي مطرح ميشود.(نقي زاده،1380: 666)
جايگاه مساجد در مراکز محلات شهري:
در بافت شهرهاي اسلامي مراتبي از مساجد را با توجه به شعاع عملكرد ميتوان ملاحظه كرد. هسته اصلي محلههاي مسلمانان را نيايشگاهها كه در درجه اول مسجد قرار دارد، تشكيل ميدهد. بنابراين همان طور كه در غرب و در “واحدهاي همسايگي پري” مدرسه مركز و عامل تعيين كننده ابعاد يك بخش مسكوني به شمار ميآيد، در يك شهر اسلامي بايد به مسجد به عنوان عامل تعيين كننده و مركزي فرهنگي و مذهبي در بخش مسكوني توجه كرد. سپس ديگر امكانات رفاهي همچون آموزشي، بهداشتي، خدماتي و تجاري ميتوانند در كنار هسته اصلي محلات براي رفاه ساكنين محله برنامهريزي و طراحي شوند.(پورجعفر،1378: 54)
ارتباط مساجد با ساير عناصر شهري:
ايجاد رابطه ماهرانه فضايي- مكاني مسجد با ساير عناصر شهر و با جمعيت استفاده كننده، مكملي براي هنر معماري آن است..
جهت سهولت دريافت منطق فضايي-مكاني تجربههاي پيشين آنها را در سه بخش جداگانه از نظر تحليلي، اما مرتبط با هم از ديد تجربي، تحت عناوين “انسجام فضايي- مكاني”، “پويايي فضايي- مكاني” و “حس مكان” تفكيك كرده و مورد بررسي قرار ميدهيم. .(پروند و تولايي،1378: 19)
انسجام فضايي– مکاني:
يكي از مفاهيمي كه ارزشهاي فضايي- مكاني مسجد را در ايران باز مينماياند، “انسجام فضايي-مكاني” است.
انسجام فضايي- مكاني فرآيند سازمان دهنده نظم فضايي است كه واحدهاي فضايي منفك را به يكديگر متصل ميسازد (چلبي،1375: 46). اين فرآيند از طريق قرار گرفتن هر واحد در يك كل وسيعتر صورت ميگيرد كه در آن وابستگي متقابل اجزاء به گونه، رابطهاي تنگاتنگ در جهت حفظ و يا تقويت هر جزء و سپس كل مجموعه سازمان ميباشد. يكي از ارزشهاي سازماندهي فضايي عناصر شهر كه به خوبي مفهوم انسجام فضايي را دارد و سطح خرد و كلان را بيان ميكند، مجموعهسازي است. مجموعهسازي را مي توان چنين تعريف كرد: ايجاد يك كل منسجم از عناصر از هم متمايز و از نظر كالبدي به هم پيوسته كه زمينه رابطه متقابل كاركردي ميان واحدهاي عمومي شهر را هموار كرده است.
در ايران، مجموعهسازيها با هدف ايجاد همزيستي ميان عناصر فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي با اشغال فضاي مركزي در سطح محله و شهر، مسجد را نيز به عنوان جزئي اصلي در نظام فضايي- اجتماعي در برگرفته، اتصال و پيوستگي آن را با واحدهاي مسلط در مجموعه حفظ ميكنند.
با بهرهگيري صحيح از هنر پيوند توده و فضا، مسجد را در نقاطي خاص به ساير بناها پيوند داده و به انديشه افزايش كارايي و تأثير بصري اين مكان مقدس احترام ميگذاشتند. با استقرار بناي مسجد در ديواره فضايي، رابطه آن را با ساختار موجود برقرار كرده و از اين راه مانع”انفكاك فضايي-مكاني” از محيط پيرامون و ايجاد “خلاء فضايي” بر گرداگرد مسجد ميشدند. قرار گرفتن مسجد در اين مجموعهها و همجواري منطقي عملكردها در فضا، تنوع كاربري آن را افزايش ميداده و امكان توقف براي منظورهاي جنبي و مكمل را براي مردم شهر فراهم كرده است. از سوي ديگر، كاهش فاصله بين عناصر و تراكم فعاليتها در اين مجموعه، با افزودن بر دامنه تعاملات اجتماعي توانسته است زمينه روابطي نيرومندتر از روابط حاكم بر محيطهاي شهري با عناصر از هم مجزا را آماده سازد.
حساسيت نسبت به جايگزيني مسجد در ارتباط با ساير عناصر مجموعه و سپس پيوند مجموعهها با يكديگر و در نهايت با كل وسيعتر يعني شهر با هدف “حذف جدايي گزينيها” وجه مثبت اين گونه سازماندهي فضايي در سطح كلان است كه به حفظ انسجام مسجد با ساختار كل شهركمك ميكرده است.
در اين خصوص مي توان به اصل “تبعيت سازماندهي مراكز فرعي شهر از مركز اصلي” نيز اشاره كرد كه به موجب آن حضور مسجد به عنوان عنصري از مراكز اصلي شهر در مركز فرعي بازتاب مييافت و از اين طريق الگوي توزيع مكاني آن در ساختار شهر مشخص ميشد. به اين ترتيب شهروند رابطه مسجد محله خود را با ساير عناصر آن انعكاسي از اين رابطه در مركز اصلي شهر ميدانست كه تجليگاه هويت شهر بود. با عنايت به اين موضوع سازماندهي مشابه، حيات مذهبي- اجتماعي فرد با مجموعه پيچيده تري از زندگي در كل شهر گره ميخورد و تعلق فرد را به شهر ميافزايد.(پروند و تولايي،1378: 21)
پويايي فضايي-مكاني:
اين واژه به دريافت الگوي وابستگي هر فضا با فضاي پيرامون خود مربوط ميشود ؛ يعني كشف تناوب مرحله به مرحله و فرآيند تجربه تغييرات فضايي مسجد در رابطه با چند نقطه مكاني كه به هم نزديكند و در محدودهاي مشخص قرار دارند. پويايي فضايي، يكنواختي و فقدان محركهاي حسي را در فضا و مكان مردود ميشمارد و بر تحريك احساسات در طول حركت فرد تأكيد دارند. مساجد گذشته از استقرار در مسيرهاي اصلي ارتباطي، ايجاد دسترسيهاي متنوع و تراكم فعاليتهاي پيرامون خود از پويايي فضايي در سه زمينه، قابليت دسترسي، نفوذپذيري و عملكردي برخوردار بودهاند.
پويايي فضايي و تشكيل مسجد در سلسله مراتبي از فضاهاي عمومي و نيمه عمومي، ايستا و پويا، فضاهاي باز و سرپوشيده، خطي و گردهم آورنده با مقياسهاي كوچك و بزرگ و با عملكردهاي متنوع اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي هماهنگي مييابند. پيوستگي مسجد با اين فضاها در فرد حس تداوم، تنوع و تحرك فضايي را القاء ميكند، پيوند استفادهكننده گان با اهداف و نيازهاي متفاوت را نيز به همراه داشته و مكمل پويايي فضايي و مكاني آن جامعه هست.
اتصال مسجد به گذرهاي فرعي و اصلي اطراف خود از طريق استقرار وروديهايش، قابليت ديد و نشان دادن مسير حركت به فرد، هدايت او را به نقاط داخليتر بر عهده داشته و گاه تعدد اين وروديها و اتصال آن به صحن مساجد، عرصهاي براي تداوم و تنوع حركتهاي عبوري افراد را پديد ميآورد.
صحن مسجد به عنوان فضايي محصور، تعريف شده و قابل ادراك، با شكل منظم هندسي خود بر تباين ميان فضايي كاملاً سازمان يافته با فضاي نامنظم اطراف به منظور دستيابي به “تعادل فضايي” تأكيد داشته است اين فضا به عنوان نيروي سازمان دهنده در شبكه ارتباطي پياده عمل ميكنند، ضمن هدايت حركت عابرين، آنها را در فضايي مقدس و معنوي قرار ميدهد. به اين ترتيب، طراح مسجد مهارت و توانايي خود را در پوشاندن بينظميهاي شكل زمين در قالب توده ساختماني به كار گرفته و با ايجاد صحني شكيل و منظم، اين فضا را براي پذيرش بخشي از فعاليت ها و روابط اجتماعي مردم محله و شهر آماده ميسازد. اين گونه سازماندهي فضايي- مكاني با ممانعت از متروك ماندن فضاي مسجد، پويايي فضايي- اجتماعي آن را تضمين ميكند. .(همان منبع: 23)
حس مكان:
از ديدگاه كلي توجه به خصوصيات انساني و فرهنگي فضاي كالبدي و اهميت حس مكان و چگونگيهاي القاي اين حس و ايجاد هميت مكاني براي يك فضا، موضوعي مورد بحث تحت عنوان “نظريه مكان” در طراحي فضايي امروز و اصل شناخته شدهاي در طراحي فضاي مكاني مساجد ديروز ماست. در مساجد ايراني، با تاكيد بر عينيت بخشيدن به روح معنوي مكان و با عينيت به دامنه گستردهاي از نيازهاي فردي (نياز به خلوت و تنهايي، نياز به امنيت و آرامش) و نيازهاي اجتماعي (نياز به ملاقات و برقراري روابط چهره به چهره) و حتي نيازهاي اقتصادي انسان، بكارگيري مجموعهاي از قوانين و ضوابط ملموس (شكل،رنگ،مصالح و نقش) و محسوس (تناسبات، هماهنگي، وحدت و تضاد) در سازماندهي فضايي- كالبدي مسجد به كارگرفته شده است و محصول آن مكاني معنيدار، با هويت روشن (الگوي به هم پيوسته و قابل تشخيص بناها، فضاها و فعاليت ها)، خوانا، قابل تصور و به يادماندني كه به راحتي به تجربه و ادراك در ميآيد، فراتر از حس آشنايي و آگاهي ميرود و دلبستگي و تعلق خاطر نسبت به فضاي مكاني مسجد را در استفاده كننده موجب ميشود.
كنكاش در چگونگي القاي حس مكان در مساجد ايران، اعتقاد و پايبندي پديد آورندگان آنها را به مراعات پارهاي از ويژگيهاي ملموس و محسوس معطوف ميدارد. بي ترديد آن چه در اين مورد از نمونههاي گذشته آموختهايم، جزئي كوچك از كلي بزرگ است كه طي دو مبحث ارائه مي شود:
– چگونگي ايجاد احساس آگاهي نسبت به فضاي مكاني مسجد
– چگونگي ايجاد احساس تعلق خاطر و دلبستگي به فضاي مكاني آن (همان منبع: 25)