فهرست مطالب
سبكهاي شهرسازي در ايران از دوران قبل از اسلام تا سال ۱۳۵۷ ۱
سبكهاي شهرسازي در دوران قبل از اسلام ۲
ميان سبك پارسي ـ هلني (قرن سوم ق .م.) ۳
سبك پارتي (قرون سوم ق، م، تا قرن هفتم ميلادي) ۶
سبكهاي شهرسازي در دوران اسلامي ۸
سبك خراساني (قرن يكم تا قرن چهارم هـ .ق.) ۱۰
سبك رازي (قرن چهارم تا قرن هفتم هـ .ق.) ۱۰
سبك آذري (قرن هفتم تا قرن يازدهم هـ .ق.) ۱۲
مكتب اصفهان (قرن يازدهم تا شروع قرن سيزدهم هـ .ق.) ۱۲
سبك تهران (اوايل قرن سيزدهم تا سال ۱۲۹۹ هـ .ش.) ۱۴
سبکهای شهرسازی در ایران ۱۵
الگوي تهران (۱۳۰۰ هـ .ش. تا ۱۳۵۷ هـ .ش.) ۱۶
|
|
پيدايش شهر از آغاز تا به امروز از عوامل متعددي تأثير پذيرفته است. عواملي چون « جهانبيني يا نحوه نگرش به جهان، شامل دين و مذهب، مسلك، فرق متفاوت اجتماعي و مذهبي، اقتصاد يا چگونگي تعريف مادي جهان، شامل نحوه توليد، توزيع و مصرف محصولات و رابطه آن با ساخت كالبدي و عامل محيط يا اقليم يا چگونگي تعريف زيست محيطي جهان، شامل آب و هوا، ناهمواريها و به طور كلي عناصر محيط زيست طبيعي » تأثيرات قابل توجهي بر كالبد شهرها داشتند.
سيماي كالبدي بسياري از شهرهاي قديمي ايران، چه در دوران قبل از اسلام و يا پس از آن، ارتباط مستقيمي با نحوه نگرش به جهان دارد. به عنوان نمونه مي توان از شكل دايرهاي و يا مربع برخي از شهرها در دوران قبل از اسلام و مركزيت مساجد جامع از دوران پس از اسلام ياد كرد. همچنين بايد از پديده « غارت ـ دفاع » به عنوان يك عامل اقتصادي نام برد كه در مكانيابي شهرها و ايجاد استحكامات به شيوههاي مختلف در آنها مؤثر بودهاند. درخصوص تأثير عامل سوم، يعني « محيط يا اقليم » پژوهشگران بسياري از جهان، شكلگيري تمدنهاي نخستين را ناشي از اين عامل مي دانند و معتقدند كه بدون وجود اين عامل، شكلگيري شهرها ممكن نبوده و نمي باشد. عليرغم پيشرفت تكنولوژي در ايجاد شرايط زيستي، مصنوعي هنوز هم كلام آخر را در سازماندهي فضايي اين عامل ميگويد (حبيبي ۱۳۷۵)
با توجه به تأثير عوامل سه گانه مذكور در كالبد شهرها، تغيير در نحوه نگرش به جهان، تغيير شرايط اقتصادي و اجتماعي و ميزان امنيت و حتي تغييرات محيطي مي تواند منجر به تغييراتي در كالبد شهرها شود. بر اين اساس، از هنگامي كه اولين شهر ايراني يعني « هگمتانه » شكل گرفت، تا زمان حاضر، شيوهها و سبكهاي مختلفي بر شهر و شهرسازي مسلط بوده كه در يك تقسيمبندي كلي مي توان اين سبكها را در سه دوره زماني قبل از اسلام، پس از اسلام و دوران معاصر، مورد بررسي قرار داد. اين شيوه ها و سبكها در دوران قبل از اسلام، سبك پارسي، ميان سبك پارسي ـ هلني و سبك پارتي را شامل مي شود. در دوران پس از اسلام، سبكهاي خراساني، رازي، آذري و مكتب اصفهان بر شهرسازي ايران حاكم بوده است. در دوران معاصر نيز سبك تهران قابل بررسي است، كه البته بنا به دلايل متعدد، عمدتاً در تهران باقي مانده و به شهرهاي ديگر كشور سرايت نكرده است (حبيبي، ۱۳۷۵).
هر يك از سبكهاي فوق الذكر در عصر يك يا چند حكومت به وجود آمد و تداوم يافت، لذا حتيالمقدور اين سبكها به تفكيك حكومتهاي هم عصر مورد بررسي قرار ميگيرد.
سبكهاي شهرسازي در دوران قبل از اسلام
|
تمدن ايران قبل از اسلام با دو سبك عمده پارسي و پارتي و يك ميان سبك پارسي ـ هلني، شهرها را شكل داد. شيوه پارسي از قرن نهم ق . م. با ساخت اولين شار « مادي »، يعني هگمتانه كه خود از شهرـ تپههاي بين النهرين (زيگورات) آغاز شد. و با شكوفايي شارهاي پارسي همچون شوش، استخر و پاسارگاد به اوج خود رسيد. پايان اين شيوه از استقرار انساني با حمله اسكندر مقدوني (قرن سومق .م.) مقارن بود. ميان شيوه « پارسي ـ هلني » در دوران اسكندر مقدوني بر شهرسازي ايران حاكم شد. در اين دوران شهرهايي بنا گشت كه هم بنيانهاي شهرسازي يوناني (شهرـ دولت) و هم بنيانهاي شهرسازي ايراني (شهرـ قدرت) را با خود به همراه دارد. در واقع در اين دوران نوعي نگرش التقاطي در شهرسازي ظاهر شد كه عمر آن كمتر از يك قرن بود. شيوه پارتي از ستيز براي استيلاي مفاهيم و معاني زيست بومي به وجود آمد. اين شيوه نخست با بياني ساده آغاز شد و شهرهايي چون « نسا » در ماورالنهر و « فيروزآباد » در فارس را شكل داد اما با گذشت زمان سازمان فضايي ـ كالبدي پيچيده در قرن هفتم ميلادي در آن متجلي گشت.
|
|
ميان سبك پارسي ـ هلني در شهرسازي ايران ، با امتزاج دو فلسفه و دو فرهنگ شكل گرفت. يكي فلسفه مبتني بر منشآ فرهنگي شكلگيري دولت، و ديگري مبتني بر منشآ مادي شكلگيري دولت. در فلسفه نخست كه ايراني بود، قدرت دولت الهي و آسماني به حساب مي آمد و حمايت مغان را به همراه داشت و لذا با دين زرتشت همراه بود. اما در فلسفه دوم قدرت دولتي ناشي از اقتداري محسوب ميشد كه بر مبناي « قرارداد اجتماعي » شكل گرفته و « زميني » مي باشد.
دولت سلوكي براي تحكيم خود و گسترانيدن سلطهاش بر سرزمينهاي مفتوحه ، بيش از ۴۰۰ نو شهر در كنار قلاع نظامي ايجاد كرد كه مشهورترين آنها شهر « صددروازه » حدود دامغان امروزي بود. شهرهاي پارسي ـ هلني براساس نزديكي به راههاي اصلي ، نزديكي به قلاع نظامي يا شهرهاي قديمي و با توجه به اهميت سوقالجيشي مكانيابي شده بودند. نوشهرهاي اين دوره با توجه به ريشه يوناني ، مركز عمده دادوستد و تجارت، و با توجه به ريشه پارسي به گسترش روابط بازرگاني و صنعتي با روستاهاي تحت نفوذ ميپرداختند و شهر به مجموعه قلعه شهر و روستاهاي به هم پيوسته اطلاق ميشد.
سازمان فضايي ـ كالبدي نوشهرهاي سبك پارسي ـ هلني ، مانند طرح عهد كلاسيك ، هيپوداموس و شبكه معابر شطرنجي و با مقياس انساني بوده است. ميدان مانند « آگورا » مركز مبادلات فرهنگي ، تجاري و اداري و تجليگاه كالبدي دو فلسفه يوناني و ايراني محسوب مي گشت.
شهر سبك پارسي ـ هلني مانند شهر پارسي و دولت شهر يوناني ، مركز استقرار طبقات ممتاز اجتماعي بود و تنها شهروندان همراه شده با دولت سلوكي و اشرافيت يوناني و بومي نزديك آنان در شهرها ساكن مي شدند و ساير مردم در نقاط زيستي اطراف شهر سكونت داشتند. |

سبك پارسي (قرن نهم تا قرن چهارم ق .م.) |
|
اقوام آريايي مستقر در كوههاي زاگرس و دشتهاي آن در برخورد با اقوام ساكن در بينالنهرين با نوعي از سكونت يعني شهرنشيني آشنا شدند. اينان از مرحله جوامع ساده روستايي به مرحله جامعه شهري رسيدند و تبلور كالبدي اين گذر، ايجاد « شهر ـ قدرت » هگمتانه بود. آرياييها ، مظاهر تمدن را از ساكنان بينالنهرين آموختند و شباهت هگمتانه به شهرهاي اور، بابل و نينوا به همين دليل بود اما هگمتانه عليرغم اين شباهت تفاوتهايي با آنها داشت. اين شهر فقط شهر ـ معبد بينالنهرين نبود و به يكجا هم شهر ـ معبد و هم شهر ـ قدرت محسوب مي شد و محل تجمع سه جامعه ايلي ، روستايي و عشايري به شمار مي رفت ، در حالي كه چنين تجمعي در بينالنهرين ديده نشده است.
شار مادي در اين دوره عبارت بود از قلعههاي محكم و استوار بر فراز تپه و يا يك نقطه سوقالجيشي كه نقاط زيستي كوچك و بزرگ در دامنهاش پراكنده بودند. در اين دوره ، شهر، نقاط زيستي و بازار (كه در مرحله جنيني خود قرار داشت) در خارج از قلعه واقع بودند، و به طور كلي ميتوان گفت كه شهر هنوز فراگير نشده و به مفهوم گسترده آن وجود نداشت.

سبك پارسي در دوران هخامنشي به اوج خود رسيد. حكومت هخامنشي پس از فتح بابل، با شهرهاي پر رونق بينالنهرين مواجه گشت و روابط تجاري خود را با اقصي نقاط جهان برقرار كرد. در اين دوران روابط « كالا با كالا» جاي خود را به روابط « كالا ـ پول ـ كالا » و سپس « پول ـ كالاـ پول » داد و براي نخستين بار، شار پارسي، مركزي براي استقرار چنين رابطهاي شد. شار نظامي ـ كشاورزي دوران ماد جاي خود را به شار نظامي ـ بازرگاني پارسي در مرزها، و شار بازرگاني ـ كشاورزي در سرزمينهاي مياني واگذاشت. در اين دوره است كه « بازار » در شهر متولد شد و « جامعه شهري » به معناي اخص كلمه معنا يافت. شار پارسي در اين دوره ، علاوه بر « شهر ـ معبد » ، « شهرـ بازار » نيز بود.
سازمان فضايي ـ كالبدي شار در سبك پارسي ، شامل دژ حكومتي ، شار مياني و شار بيروني بوده است. دژ حكومتي ، مجموعهاي مركب از كاخها، معابد ، ايوانها، تأسيسات نظامي و اداري و انبارهاي آذوقه و ذخاير را شامل مي شد. اين دژ با ديوارهاي سنگين محافظت مي گشت و در مهمترين نقاط سوقالجيشي شهر قرار داشت. در صورت نبود عوارض طبيعي، تپههاي مصنوعي براي استقرار چنين دژي برپا مي گرديد. شار مياني ، مجموعه محلاتي بود كه براي استقرار طبقات ممتاز در نظر گرفته مي شد و خانه هايي نسبتاً مشابه را در بر مي گرفت، كه در ميان آنها بازاري وجود داشت . مجموعه شار مياني در ميان ديواري مستحكم محصور بود كه دروازههايي براي ورود و خروج به آن ايجاد شده است. شار بيروني مجموعه اي مركب از محلات و خانه ها ، بازارها ، باغات و مزارع پراكنده در سطحي وسيع را شامل مي شد و معمولاً توسط يك حصار طبيعي مانند كوه، تپه، رودخانه، جنگل و امثال آن از محيط بيروني تفكيك مي گشت. شار بيروني در سبك پارسي، شبيه روستاهاي بزرگ كنوني، قابل تصور است و اكثريت جامعه شهري در آن زندگي ميكردند. |
سبك پارتي (قرون سوم ق، م، تا قرن هفتم ميلادي)
|
|
حكومت اشكاني با بهره گيري از حكومت سلوكي موفق شد با تفاهم دودمانهاي مختلف، دولت متمركز، قدرتمند و قاهري را براي اولين و آخرين بار در تاريخ ايران تشكيل دهد تا بدين نحو بتواند بازرگاني و تجارت را رونق دهد و شهرنشيني و شهرگرايي شتاب گيرد. اشكانيان با ادغام و تلفيق شهرـ دولتهاي پارسي ـ هلني با نقاط مسكوني اطراف آن و حذف نابرابريهاي اجتماعي ـ فرهنگي و اقتصادي بين شهر و روستا و الغاي خودفرماني شهر ـ دولتها حتيالمقدور مفاهيم يوناني را از بين بردند و به مفاهيم بومي و سرزميني ـ به خصوص شيوه پارسي ـ در همه ابعاد زيست و توليد و به روز كردن آنها بازگشتند و اين بازگشت منجر به نحوه استقرار و زيستي شد كه ميتوان از آن تحت عنوان «سبك پارتي» ياد كرد.
در اين سبك روستا و شهر در تقابل با يكديگر قرار نداشتند و مانند سبك پارسي، اين دو سكونتگاه مكمل يكديگر بودند. شهر در عين اينكه مركز مبادله و صنعت است به توليد كشاورزي نيز ميپردازد و روستا در امر بازرگاني و صنعت سهم مهمي داشت. در واقع شار نه به معناي اخص كلمه ، بلكه در سرزميني فراتر از شهر و در ارتباط دو سويه با روستا معناي خود را مييافت.

دولت اشكاني با تخريب سازمان كالبدي دولت سلوكي ، مظهر آن يعني « شهر پارسي ـ هلني» را نيز دگرگون كرد. شهر را با محيط اطرافش ادغام نمود و نظم خودانگيخته محيطي را بر نظم منطقي و برنامهاي تحميل كرد. براي نخستين بار در اين دوره شهر دايرهاي شكل گرفت و شهرهايي چون «نسا» و « فيروزآباد» متولد شدند. شار سبك پارتي ، مانند شار سبك پارسي، داراي تقسيماتي چون دژ حكومتي ، شار مياني و شار بيروني بود كه مفاهيم نسبتاً يكساني با اجزاي شهر پارسي داشت.
مفاهيم سبك پارتي در دوران ساسانيان تكامل يافتند و پيچيدهتر شدند. ظهور دولت ساساني، كه اولين حركت جامعه شهري براي رسيدن به قدرت بود. ضربههاي عمده را بر شيوههاي توليد و زيست دودماني و ايلي وارد ساخت و اشرافيت دودماني عملاً از طبقات اجتماعي حذف شد و در مقابل نظام كاستي حاكم گشت. شهر همچنان مكان استقرار طبقات برتر اجتماعي مانند مؤبدان و مغان، جنگاوران و سپاهان ، دبيران و پزشكان و دهقانان بود و طيف عظيم مردم چون پيشهوران ، بازرگانان ، صاحبان حرف و امثال آنان در خارج از چهارچوب اين طبقات واقع بودند و به تبع آن در خارج از ديوارهاي شار زندگي ميكردند.

شار ساساني ، همچون شار پارسي در دولت هخامنشي ، بر مبناي باورهاي ديني و متأثر از مقوله جهانبيني ساخته ميشد. شهر معمولاً به حصاري ختم ميگرديد كه چهار دروازه به چهار سوي عالم داشته باشد، كه خود يادآور جهات اربعه و عناصر اربعه بود. شار ساساني به شكل شطرنج و گاهي به شكل جانوران ساخته مي شد. به عنوان مثال، شهر شوش مانند باز، و شوشتر مانند اسب، طراحي شده بود. سازمان فضايي ـ كالبدي شار ساساني در سبك پارتي مانند شار اشكاني بود و دژ حكومتي ، شار مياني و شار بيروني را شامل ميشد، كه شار بيروني محل استقرار مردمي بود كه در چهار طبقه ممتاز ساساني جاي نمي گرفتند و در دولت ساساني نقشي نداشتند. اما نكته قابل توجه درخصوص ريختشناسي شهرهاي ساساني، برجسته شدن نقش بازار و ميدان بود. عنصر بازار، در مقياسي كه اكنون از آن داريم، كالبد پيدا ميكرد و شكل دهندهء محلات و ستون فقرات شهر بود. ميدان نيز مكاني بود كه بازارها بدان منتهي ميشد و محل بررسي اعلام فرمانهاي دولت بود، كه البته نقشي متفاوت با « آگورا » و « فوروم » داشت. « فوروم » در رم و « آگورا» در آتن مياديني بوده اند كه نقش غالب آنها اجتماعي ، فرهنگي و تفريحي بوده است. در اين ميادين مردم به دور يكديگر جمع مي شدند و جشنها و مسابقات متعددي را بر پا ميكردند. |
سبكهاي شهرسازي در دوران اسلامي
|
|
جهان بيني اسلامي، شهرهاي دوران اسلامي را از شهرهاي ماقبل آن (پارتي) متفاوت و متمايز كرده است. شهروند شهردوران اسلامي ، همچون روستايي و يا ايلياتي معتقد به جهانبيني اسلامي، فرمانبردار احكام اسلامي، امام ، خليفه و يا نمايندگان آنان است، بنابراين شهر داراي زندگي مستقل و خاص با مقررات و امتيازات متفاوت نبود و از اين لحاظ تفاوتي بين شهر و ده (جز تفاوتهاي ناشي از جمعيت ، استقرار ديوانها ، جامع و غيره) وجود نداشت و نقش ديني دوران اسلامي بر اهداف نظاميـ اقتصادي حكومتهاي مستقر در آن شهر اولويت داشت.

فارغ از سبكهاي مختلف ، سه عنصر مسجد، بازار و محله ، مشخصه شهر دوران اسلامي مي باشد كه به اختصار مورد بررسي قرار مي گيرند :
مسجد : دولت اسلامي در شهر متولد مي شود و با توجه به اينكه تشكيل اين دولت براي اولين بار در « مسجد » صورت گرفت ، بنابراين وجود مسجد جامع به يكي از مشخصات اصلي شهر دوره اسلامي تبديل مي گرديد. اين امر تا آن حد اهميت دارد كه در دوران اوليه دولت اسلامي و قبل از تشكيل حكومتهاي محلي ، سكونتگاهي به مقام شهر مي رسيد، كه صاحب جامع باشد. مسجد جامع علاوه بر نقش ديني ، نقشهاي سياسي و اجتماعي بسيار قوي مي يافت.
دولت اسلامي از مفاهيم آرماني برادري ، برابري و نفي هرگونه تمايزات اجتماعي آغاز نمود و به سازماني قاهر و مملو از تمايزات اجتماعي تبديل شد. اين تغيير و تحول نمود كالبدي نيز داشت و در مسجد ، بازار و محله بروز كرد.
تطور نمود كالبدي مسجد را در چهار دوره ميتوان بررسي كرد :
دوره اول : مدت كوتاهي از صدر اسلام را شامل مي شود كه مسجد ساده و بيپيرايه بود و الگوي آن مسجدالنبي است. در اين دوره مسجد در پر رفت و آمدترين نقطه شكل گرفت و با مصالحي مانند مصالح ساختمانهاي پيرامون ساخته شد.
دوره دوم : عمدتاً حكومت بنياميه را شامل ميشود، در عين آنكه مسجد در رابطه كامل با قدرت اسلامي قرار داشت ولي در كنار خود دارالاماره را به عنوان مقر حكومت دارا بود و جامع در ارتباط مستقيم با شارع عام و بازار استقرار مي يافت. در اين دوره شهر جايي بود كه داراي جامع باشد.
دوره سوم : خلافت عباسيان و تشكيل امپراتوري اسلامي را شامل ميشود. در اين دوره مسجد به طور كامل از دارالاماره جدا شد و مفاهيم فضايي كهندژ ، شارستان و ربض از نو زاده شدند. جامع به عنوان مكان اصلي اجتماعات مردمي، به كلي خود را از حكومت جدا كرد و از شكل ساده و بيپيرايه دوره اول و تا حدودي دوره دوم ، خارج شد ، با اين حال هنوز شهر به جايي گفته ميشد كه داراي جامع باشد.
دوره چهارم : به ظهور حكومتهاي قدرتمند محلي در دل امپراتوري اسلامي باز مي گردد. در اين دوره، در شكل و توزيع مساجد تغييرات بنيادين آشكار گرديد. مسجد به مكاني به منظور خودنمايي حكومتها و با ظاهري پرشكوه و معماريهاي يادماني تبديل شد. در اين دوره، مدارس زيادي در جوار مساجد احداث گرديد و هر سكونتگاهي با داشتن جامع لزوماً شهر به شمار نميآمد.
بازار : ايجاد بازار و ميدان در كشورهاي مفتوحه توسط دولت اسلامي نقش اساسي به اين دو عنصر در سازماندهي شهر دوره اسلامي داد به گونهاي كه با تقريبي نزديك به يقين ميتوان از بازار و ميدان به عنوان عناصر اصلي شهر دوره اسلامي ياد كرد. بازار نيز مانند مسجد از شكل ساده شروع شده و به تدريج پيچيدگي فضايي و انتظام كامل مييافت. در واقع بازار نيز به عنصري براي خودنمايي حكومتهاي محلي و منطقهاي تبديل گرديد. بازار در دوره اسلامي مانند دوره ساساني در ميان شهر قرار گرفت و از ميدان اصلي شهر (مقر حكومتي) به سوي باروي شهر امتداد پيدا كرد با اين تفاوت كه بازار به دور مسجد و مدرسه ميچرخيد.
راستههاي مختلف بازار با توجه به عملكردشان در نزديكي و يا با فاصلهاي از مسجد قرار ميگرفتند بدينترتيب : نخست بازار مهر و تسبيح فروشان، سپس بازار كتابفروشان و صحافان ، بازار پارچه فروشان و غيره تا بازار دباغان و رنگرزان ، كه به علت آلودگي ، از مسجد فاصله زيادي داشتند.
محله : عليرغم اينكه در بدو تشكيل دولت اسلامي ايجاد قشربندي اجتماعي بر مبناي قوم، قبيله ، نژاد نفي ميگرديد ، اما در زمان تشكيل امپراتوري اسلامي، اين محلهبنديها گسترش مييافت كه مبناي آن برخلاف دوران ساساني نه براساس نظام كاستي و طبقاتي بلكه براساس تفاوتهاي قومي ، قبيله اي بود. در اين دوره محلات در تضاد و تقابل با يكديگر بودند و ارتباط محله با سازمان اجتماعي عشيرهاي خود (جامعه شهري، روستايي و ايلاتي) بسيار بيشتر از رابطه آن با محلات مجاورش بود. هر يك از محلات مسجد، بازارچه ، مدرسه ، آب انبار، قنات و حمام خاص خود را داشت.
با توجه به وجود مشخصات مشترك مذكور در شهرهاي اسلامي سبكهاي مختلف شهرسازي در دوران اسلامي شامل سبكهاي خراساني ، رازي، آذري و مكتب اصفهان، مورد بررسي قرار ميگيرد.
سبك خراساني (قرن يكم تا قرن چهارم هـ .ق.)
|
در قرن اول تا چهارم هجري ، كه با حكومت سامانيان در خراسان مقارن بود نهضتهاي مختلف علمي، ادبي، آموزشي ، مذهبي ، تصوف و غيره به دلايلي چون از ميان رفتن نظام كاستي، آميخته شدن تمدنهاي مختلف ، اجازه برخورد آزاد آراء و انديشهها از سوي حكومت و توليد قابل توجه كاغذ در چين ، رشد مي يافت و سبك خراساني در زمينههاي مختلف از جمله شهرسازي ظهور پيدا كرد.
سازمان شهر، در دولت ساماني به كلي با آنچه كه از قبل وجود داشت تفاوت يافت. شهر به دليل وجود امنيت نسبي به مراتب وسيعتر از نمونه كهن خويش شد و ديوارهاي شارستان (ناشي از نظام كاستي) فرو ريخت و الگويي جديد در شهرسازي پديد آمد.
دو راسته اصلي در جهات اربعه و در ميداني مركزي با يكديگر تلاقي ميكردند كه در اطراف آن علاوه بر ديوانها ، جامع شهر نيز قرار ميگرفت و دهانه راسته اصلي بازار به آن باز ميشد. بازار در حركت خويش به سوي دروازههاي شهر، محلات متفاوت را به وجود آورد كه اين مورد تا قرن چهاردهم هـ .ق. نيز محفوظ ماند.
كشاورزي ، تجارت و صنعت و سه جامعه ايلي ، روستايي و شهري در هم آميخته ميشد و شهر هم شهر اصلي را در بر ميگرفت و هم روستاهاي نزديك را شامل ميشد. يكي از نكات قابل توجه در شهرسازي سبك خراساني ، انسجام انداموارهاي فضاهاي كالبدي است كه به تبع نظم آبرساني، نظام دسترسيها ، مراكز محلات ، ميادين و ميدانچهها.
سبك رازي (قرن چهارم تا قرن هفتم هـ .ق.)
|
|
سبك رازي با توجه به تغيير شرايط اجتماعي در قرن چهارم و قرون پنجم و ششم قابل بررسي است. قرن چهارم با اوج دگرگونيها و تجديد حيات علمي و ادبي در ايران مقارن بود و آزاديهاي متعدد در زمينههايي چون دين و انديشه و رجوع به مفهوم برادري و برابري سازمان فضايي ـ كالبدي شار اين دوران را نيز تحتتأثير قرار داد. در اين دوران شهرهاي بزرگي چون سيراف ، ري ، اصفهان، نيشابور، طوس ، جرجان و شيراز (فناگرد خسرو) نام خود را در تاريخ ثبت كردند.
دو نكته قابل توجه شكوفايي انجمنهاي صنفي و خودنمايي مدرسه ، به عنوان يكي از عناصر پايهاي شار، متأثر از توجه به آزادانديشي و آموزش ، مي باشد. كالبد شهر كماكان بر ميدان مياني پيافكنده شد كه در اطراف آن ديوانها، بازارها و جامع قرار داشتند. اما در قرون پنجم و ششم ، تجديد حيات علمي و ادبي ، با به قدرت رسيدن تركان سلجوقي در ماوراءالنهر و خراسان افول پيدا كردند.
در اين دوران ، آزاديهاي اجتماعي از ميان رفت و شريعت اسلامي به مقياسي وسيع ، با اوضاع و احوال جديد سياسي وفق داده شد. دولت مالكيت آب و زمين را به دست گرفت و نظام اقطاع و تيولداري زمان ساسانيان به روي كار آمد. دولت در هر جا حاضر بود و امنيت لازم براي توليد و مبادله فراهم شد، در نتيجه ، شهرنشيني و شهرسازي رشد نمود و شار بزرگ و گسترده ، و دولت سلجوقي و سپس دولت خوارزمشاهي ، متولد شد.

شار دولتي سلجوقي و خوارزمشاهي ، بر مبناي سازمان اجتماعي ـ عقيدتي حاكم بنيان نهاده شد و محلات در ستيز با يكديگر، مانند دوران ساساني ، رشد مييافت البته مبناي اين ستيز تفاوتهاي ديني ، مذهبي ، قومي و نژادي بود. سازمان فضايي شهر در اين دوره عبارت بود از ميدان اصلي و بزرگ (اغلب در ميانه شهر) كه در پيرامون آن كاخها ، ديوانها ، جامع و گاه بيمارستان قرار داشت.
دهانه اصلي بازار به اين ميدان باز ميشد و شاخههاي خود را در شهر ميگستراند و در اطراف آن محلات شكل گرفتند. مدارس و مساجد در مسير معابر و گذرهاي اصلي واقع شدند، هر محله براي خود مسجد ، مدرسه ، حمام ، بازارچه ، گورستان و امثال آن داشت و كل مجموعه شهري درون باروهاي مستحكم واقع ميشد. |
سبك آذري (قرن هفتم تا قرن يازدهم هـ .ق.)
|
|
مغولان بنيانهاي سازمان شهري كشور را از هم گسستند و شهرگرايي را نزديك به يك قرن بيمعنا ساختند. كليه شهرهاي بزرگ همچون مرو، بخارا، سمرقند، نيشابور، ري و امثال آنها ويران شد و به علت ارتباط زياد شهر و روستا، با تخريب و سقوط شهر، روستاهاي تابعه نيز از ميان رفت و بدينترتيب دفتر حدود چهارصد ساله نهضت علمي ، ادبي ، هنري بسته شد.
اولين حركت براي ساماندهي دولت در زمان هولاكوخان و توسط خواجه نصيرالدين طوسي انجام گرفت و مراغه به پايتختي انتخاب شد. دومين حركت نيز توسط رشيدالدين فضلالله و در زمان غازانخان صورت گرفت. فقدان شبكه شهري ، يكي از مهمترين خصيصههاي شهرسازي ايران در عهد مغول بود. نبود دولت و ناامنيهاي موجود باعث ميشد هر كجا كه خان مغول سكني ميگزيد مردم هم به آن شهر روي آورند. به همين دليل در سبك آذري ، تك شهرهايي چون تبريز رشد كردند. شهر شام غازاني (شنب غازان) ، ربع رشيدي و سلطانيه از جمله شهرهاي جديدي بودند كه در عهد مغول ساخته شدند. ربع رشيدي شهريي بود كه در كناره شرقي تبريز احداث شد و هزارخانه در آن جاي رفت. اين شهر داراي محلات متفاوت ، عمارات و كتابخانهاي بزرگ و طرحي شطرنجي بود. علاوه بر ربع رشيدي دو شهر ديگر يعني شنب غازان و سلطانيه نيز داراي طرح شطرنجي بودند. درخصوص كالبد شهري در اين دوران منابع اندكي در دست است اما به طور كلي ميتوان گفت كه رشد تك شهرها، طرح شطرنجي و جدا بودن محلات از يكديگر از ويژگيهاي سبك آذري ميباشند. |
مكتب اصفهان (قرن يازدهم تا شروع قرن سيزدهم هـ .ق.)
|
|
با انقراض حكومت مغولان ، رشد مذهب شيعه نخست با نهضت سربداران شروع شد و سپس با استقرار دولت صفوي به بار نشست. حكومت صفوي با تكيه بر مفاهيم عرفاني از سويي، و تكيه بر تعابير و تفاسير شريعت از نقطه نظر مذهب شيعه از سويي ديگر، موفق شد تا پايگاه اجتماعي بسيار گستردهاي را در پهنهاي وسيع به دست آورد و بدينسان متمركزترين دولت ايراني دوره اسلامي را بعد از دولت قاهر ساساني شكل دهد.
دولت صفوي بنا به سنتهاي كهن ، سازماندهي ، راهاندازي و ايجاد تأسيسات و تجهيزات زيرساختي را بر عهده گرفت و رشد اين تأسيسات ، رونق شهرگرايي و شهرنشيني را نيز به دنبال داشت. در اين دوره مفهوم شهر مجدداً ابداع شد و شهر تركيبي بود از فعاليتهاي كشاورزي ، صنعتي و بازرگاني ، در عين حال مقر ديواني و حضور دولت نيز به شمار ميآمد.
در اين دوره ، جمعبندي ماهرانه از هنر، معماري و شهرسازي روزگاران كهن به گونهاي بود كه خود سبك جديدي را در اين عرصهها سبب گرديد (حبيبي ، ۱۳۷۴).
سبك اصفهان ، تحقق آرمانشهر دولت صفوي ، شهر ـ قدرت ، شهر ـ نمايش ، شهر ـ بازار، شهرـ سرمايه و شهر ـ ايوان بود. علاوه بر اينها ، شهر در مكتب اصفهان با منطقه تحت نفوذ ارتباط مستقيم و دو سويه داشت ، لذا شهر ـ منطقه نيز بود.
ويژگيهاي كالبدي شهرهاي مكتب اصفهان را ميتوان به اختصار به صورت زير بيان كرد :
يك محور جديد و وسيع شهري (چهارباغ) كه تا اين زمان در شهرسازي و شهر ايراني سابقه نداشت طراحي شد.
ميداني وسيع و گسترده با تعريفي روشن و صريح در شهرها ايجاد شد كه در اطراف آن گرمابه ، مسجد و مدرسه ، خانقاه و مسجد ، آب انبار و بازارچه و امثال آن ، وجود داشت.
براي اولين بار منطقهبندي شهري معنا پيدا كرد.
مجموعههاي شهري جديد در كنار شهرهاي كهن به عنوان يك دستورالعمل در همه جا به كار گرفته شد و بدين طريق مهر و نشان مكتب اصفهان را بر شهرهاي موجود وارد كرد.
هر مجموعه زيستي (شهر و يا روستا) از اين پس داراي يك ميدان و يا مركز ثقل شد و عناصر اصلي حكومتي و ديواني ، ديني و اقتصادي در كنار آن قرار گرفتند.
طراحي مجموعه شهري و نه بناي منفرد معماري بنيان نهاده شد.
شهرسازي مكتب اصفهان ويژگيهاي ديگري را نيز همچون سلسله مراتب فضايي ، تعادل و توازن ، فضاي انساني و مردموار، فقدان نقطه گريز ، وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت و ويژگيهايي از اين قبيل را دارا بود. (حبيبي ، ۱۳۷۴)
|
سبك تهران (اوايل قرن سيزدهم تا سال ۱۲۹۹ هـ .ش.)
|
|
دو دسته از عوامل دروني و بروني موجب ظهور سبك و يا نهضت « بازگشت » در دوران قاجار شد. مهمترين عامل دروني ، تمايل دولت قاجار براي منسوب كردن خود به حكومت مقتدر صفوي و حكومتهاي پيش از آن بود. عامل بيروني نيز مواردي ، چون تمايل دولت قاجار براي تعريف هويتي تازه از ايران در رابطه با جهان جديد، تلاش افرادي همچون قائم مقام فراهاني و ميرزاتقيخان اميركبير براي ايجاد سازمان ديواني جديد و آموزش افرادي دگرانديش را شامل ميشد.

|
سبکهای شهرسازی در ایران
|
|
اين گونه تعريف هويت سبب گرديد كه تحولي كلي و شايد محتوايي از نيمههاي قرن سيزدهم هـ.ق. آغاز شود. نهضت بازگشت جاي خود را آرام آرام به سادهگويي و بيپيرايه نوشتن داد و اين تحول به ساير عرصهها نيز سرايت كرد. دولت قاجار بر آن بود كه آرمانشهر خود را طوري بر پا دارد كه به دو دسته عوامل دروني و بروني مؤثر در نهضت بازگشت پاسخ مناسب دهد. شهر جديد تأويلي با مفاهيم زماني و مكاني جديد در مكتب اصفهان بود (حبيبي ، ۱۳۷۸).
نطفه سبك تهران در زمان تشكيل دولت قاجار بسته شد ولي براي دستيابي به مفهوم واقعي نيازمند دو واقعه مهم تاريخي بود، يكي اقدامات اصلاح طلبانه ميرزاتقيخان اميركبير در زمينه ايجاد سازمان ديواني جديد، و ديگري حضور معلمين و مهندسين اروپايي در مدرسه دارالفنون به عنوان اولين مدرسه عالي.
سبك تهران ، همچون مكتب اصفهان، از مداخلات سنگين در بافت كهن شهري خودداري ميورزيد و از طريق جابه جايي شهر، جا به جاييهاي اجتماعي را نيز سبب شد. مركز شهر از سبزهميدان و ميدان ارگ به ميدان توپخانه انتقال يافت.
محله در سبك تهران، مانند مكتب اصفهان ، محل تظاهرات قومي ـ قبيلهاي نبود و از اين پس نماد تمايزات اجتماعي (محله فرادستان و فرودستان) به شمار ميآمد.
ميدان نيز در مفهوم ، ساخت ، سازمان و عملكرد ، به گونهاي ديگر سامان يافت. ميادين توپخانه ، ارگ ، بهارستان و امينالسلطان ، هر كدام تبلور كالبدي و نشانهاي از اين دگرگوني بودند. در اين ميادين، برخلاف ميادين سبك اصفهان ب، به جاي مسجد و مدرسه ، كاخ حكومتي و بازار، عناصري چون عمارات تلگرافي ، پستخانه ، بانك ، عمارت بلديه و نظميه استقرار پيدا كرد.
بازار با يك رقيب جدي مواجه شد و عملكردهاي جديدي چون تماشاخانه ، سينما و هتل، چهره شهر را دگرگون كرد و مفهوم شهر اروپايي را به گونهاي صوري جايگزين آن نمود.
خيابان ، نه مانند خيابان مكتب اصفهان ، صرفاً نقش تفرجگاهي، و نه مانند دورههاي بعد از خود صرفاً جنبه ترافيكي داشت ، بلكه به عنوان فضاي شهري زنده و پويا خود را يافت.
در اين سبك ، تقابل دو مفهوم جديد و كهن ، نو و سنتي، فرنگي و بومي ، اولين تأثيرات فضايي ـ كالبدي خود را بروز داد و خيابانها و ميادين با عناصر جديد اطرافشان محل اقشار اجتماعي متجدد و به اصطلاح فرنگي مآب ، و بازار ، بازارچه و مراكز محلات محل تردد اكثريت جامعه ، كه هنوز بر مبناي روابط كهن زيست و توليد ، زندگي ميكردند، بود. سبك تهران برخلاف مكتب اصفهان ، بنا به دلايل متعدد نتوانست دامنه دگرگونيهاي خود را به همه شهرهاي ايران بگستراند. سبك تهران نه در انقطاع بلكه در تداوم مكتب اصفهان محسوب ميشد و سبكي بود كه جامعه كهن شهر را از نو آراست (حبيبي ، ۱۳۷۸) . |
الگوي تهران (۱۳۰۰ هـ .ش. تا ۱۳۵۷ هـ .ش.)
|
|
دولت پهلوي بر پايه يك سازمان متشكل ديوانسالار و نيروي نظامي مستقل از تقسيمبنديهاي اجتماعي ـ عشيره اي كهن تشكيل شد و استيلاي خود را بر هر سه جامعه ايلي ، روستايي و شهري گسترد. نطفه اين دولت در سال ۱۳۰۰ بسته شد و در سال ۱۳۰۴ پا به عرصه وجود گذاشت.
از نظر كالبدي ، در آغاز اين دوره ، مجموعه شهري تهران در داخل حصار ناصري قرار داشت. در پي گسترش شهر به خارج از اين حصار، كه از سال ۱۳۰۹ شروع شده بود ، در سال ۱۳۱۱ ، تخريب باروي شهر آغاز گرديد و در سال ۱۳۱۶ بارو به طور كامل از ميان برداشته شد (شهرداري تهران،۱۳۷۶).
در اين دوره ، توسعه شهر عمدتاً به سمت شمال و شمال غرب اتفاق افتاد و در جهت جنوب به دلايلي چون چالههاي كورهپزخانهها ، وجود اراضي كشاورزي، گورستان قديمي و ديوارهاي مخروبه ناصري توسعه به كندي صورت مي گرفت.
از مهمترين اقدامات اين دوره ، تعريض خيابانها و احداث اماكن دولتي بوده است. با پر كردن خندق در جهات چهارگونه ، چهار خيابان عريض (از شمال شاهرضا ، از جنوب شوش، از غرب سيمتري و از شرق شهباز) شكل گرفت و علاوه بر اينها خيابانهاي قديمي به بولوارهاي جديد و با اشكال هندسي و منظم تبديل شد و به تبعيت از الگوي شهرهاي غربي بسياري از خيابانها تعريض شد و خيابانها با الگوي شطرنجي شكل گرفت. ميدانها در مسير خيابانهاي عمده شهر و يا در تقاطع آنها احداث شد و اطراف آن قرينه سازي گرديد. تلاشهاي زيادي به عمل آمد تا شهر از حالت تك مركزي (ميدان توپخانه) در آيد و هر يك از ميادين از اهميت خاص خود برخوردار شوند. مياديني چون حسنآباد ، مخبرالدوله ، اعدام، راه آهن و منطقه سر در باغ ملي ، نمونههاي قابل توجهي در اين دوره بودند. يكي از نكات قابل توجه در شهرسازي اين دوره، ايجاد «وحدت شكلي» در طراحي خيابانهايي چون اميريه و چراغ گاز بود (شهرداري تهران ، ۱۳۷۶).
به طور كلي ، ميتوان گفت شهر تهران در دوره پهلوي اول، تحت تأثير جريان بينالمللي جنبش مدرنيسم قرار گرفت. در واقع انتظام بخشي كالبد شهر به سبك «هوسمان» شهردار پاريس در قرن نوزدهم ، الهام بخش شهرهاي ايران شد.
الگوي تهران را در دوره پهلوي دوم در سه مقطع تاريخي ميتوان بررسي كرد :
دوره اول : ۱۳۳۲ ـ ۱۳۲۰ ، دوره دوم : ۱۳۴۵ ـ ۱۳۳۲ و دوره سوم :۱۳۵۷ ـ ۱۳۴۵ .
در دوره اول ، توسعه مبتني بر رشد موزون مهاجرت روستايي بود كه به طور سنتي و تاريخي نيز وجود داشت.
توسعه شهر آرام آرام و با حضور مهندسين و معماران فارغ التحصيل از دانشكده هنرهاي زيبا و به شكل شطرنجي در خارج از بافت قديم اتفاق اقتاد.
با توجه به شرايط سياسي زمان ، دولت پهلوي در اين دوره تلاش مي كرد شهر را بر بناي چارچوبي مردم سالارانه شكل دهد. از آثار آن واگذاري اختياراتي به مردم براي اداره شهر بود.
اقداماتي توسط دانش آموختگان مدارس فني ، كه از فرهنگ قدرتمند سبك بينالملل بهره جسته بودند، انجام شد كه به سرعت به عنوان الگوي نوين توسعه شهري بازتاب وسيعي يافت و الگوي تهران تعريفي جديد از شهر و گسترش آن را مطرح نمود.
در دوره دوم ، سياست دروازه هاي باز (واردات كالاهاي صنعتي و كشاورزي) ضربه نهايي را بر پيكر اقتصادي توليد نواخت و شهر را به پديدهاي مصرفي تبديل كرد. در اين دوره، زمين شهري به عنوان كالايي سودآور جهت توسعه شهري را مشخص مينمود. اگر در دولت پهلوي اول، شهر سيماي همگن (ولو غيربومي و بيگانه) از خيابانها و ميادين به دست ميدهد معماري شهري در اين مرحله بيمعنا شدن خود را آغاز كرد. شهر گسترش شتابان را آغاز كرد و برنامه سوم، تهيه طرحهاي جامع شهري را در دستور كار خود قرار داد كه پاسخ به مسايلي بود كه در شهرها ايجاد شده بود.
در دوره سوم ، با تشكيل وزارت آباداني و مسكن و در دستور كار قراردادن طرحهاي جامع شهري، آرمانشهر دولت پهلوي نيز چهره مي نمود.
طرحهاي جامع بدون توجه به مسايل اقتصادي و اجتماعي ، الگوي خود را بر شهرها تحميل ميكرد. اگر طرحهاي شهري سال ۱۳۱۰ ، تفكر هوسمان گونه را مطرح كردند ، طرحهاي اين دوره ، تفكرات شهرسازي « بولدوزر» را پي گرفتند. تخريب خيابانها ـ باز هم در بافت كهن ـ و ايجاد پديده « حاشيه نشيني » متأثر از طرحهاي جامع شهري صورت گرفت .
شهر با بحران مسكن مواجه شد و شهرك سازي ، باب جديدي در شهرسازي باز كرد. تهران در اين دوره، بيمحابا رشد نمود و مفاهيمي چون شهر سراب ، شهر فريب و شهر نيرنگ را با خود حمل كرد. |