دسپوتیسم (زورمندمداری یا زورمداری) شرقی
اما میتوان پرسید که عوامل یاد شده خود چگونه و تحت تأثیر چه عاملی پدید آمـده انـد و چـرا در سـایر نقـاط جهان چنین نشده است. در پاسخ بدین پرسش اکثر کوشندگان علمی و محققان حیطههای تـاریخی بـه نـوعی جبر باور آوردهاند که جبر جغرافیایی، به ویژه شرایط اقلیمی، خشک و نیمه خشک بود سرزمین (منتسکیو، میل) و جبر ناشی از تحمیل شیوه خاصی از تولید (کشاورزی آبی) عنوان شده از سوی اسـمیت از آن جملـه انـد. لـیکن همان گونه که متفکر ارزشمند ایرانی، مرحوم دکتر مهرداد بهار در مجموعه مقالات خود بـا نـام از اسـطوره تـا تاریخ به صورت کتاب منتشر شده، آورده است، شرایط جغرافیایی، آبیاری، زهکشی، احداث قنوات و کانال هـای عظیم آب رسانی، احداث سد و انواع آب بند که بیگاری عمومی را الزامی و لذا به تمرکز سازمان اداری و پیدایش دیوان سالاری گسترده متکی به رأی و نظر یک فرد و یا خاندان منجر گردیده است، یعنی همان شـرایطی کـه به خلق نظریه شیوه تولید آسیایی منجر گردیده گرچه در چین، بین النهرین و مصر صادق است، لـیکن در مـورد آسیای صغیر، افغانستان، هندوستان، تبت، مغولستان، ژاپن و ایران موضوعیت نـدارد. لـذا آنچـه در قالـب نظـام آسیایی یا خودکامگی شرقی عنوان شده است به مناطق یاد شده قابل تعمیم نیست. از این روی گذار از نـوعی مردم سالاری مبتنی بر پدرسالاری به زورمندمداری را باید تحت تأثیر عوامل دیگری بررسی کرد. نگارنده در این رابطه پس از بررسیهای مفصل طولانی به چارچوب نظـری متفـاوتی بـاور آورد ه اسـت کـه حـداقل در مـورد شرایط ایران با معنا به نظر میرسد. در این چارچوب نظری برای پیدایش و بازتولید نظام زورمندمـداری بایـد بـه دنبال کارکردهای حیاتیای بود که باعث شده است تا علی رغم مبارزات مسـتمر و طـولانی مـردم ایـ ران، نظـامزورمندمدار به بازتولید خود قادر شود. در این رابطه به چند عامل اشاره شده است که عبارتند از وجـود ایـ لات در درون و پیرامون ایران به عنوان عامل ناثباتی در سرزمین، جایگاه ایران به عنوان پل ارتباط دهنده مراکز مهم دنیای کهن (ارتباط دهنده آسیا به اروپا و شمال افریقا) و در نتیجه درگیر تحولات نظامی مناطق یـاد شـده و بـالاخره مهمترین عامل، اهمیت مازاد اقتصادی حاصل از تجارت بین المللی، و تولید کارگاهی یـامان وفاکتورهـای بسـیار گسترده شهری به همراه تولیدات و دست ساختههای ایلات امری که در منابع و متون مورد عنایـت جـدی قـرار نگرفته است. در واقع به نظر نگارنده که برخلاف نظر اندیشمندانی مانند امانوئل والرشتاین کـه نظـام جهـانی را مدیون شکل گیری سرمایه داری تلقی کرده و از قرن شانزدهم میلادی به بعد به بررسی آن پرداخته است. نظام جهانی با شروع تجارت در راههای دور آغاز میشود و در نتیجه امپراتوریهای مهم جهانی و تمدن هـای کهـن به طور مداوم در تلاش اشغال بخش بیشتری از مسیرهای تجاری بوده و این امر لشکرکشیهای دایمی را الزامی ساخته است جایگاه خاص ایران و اهمیت ژئواستراتژیکی و ژئوپولتیکی آن سبب گردیده است که ایران دائمـاً در معرض خطر قرار گیرد و علاوه بر تضاد یکجا نانشین (ایلات) و یکجانشین (آبادی) درگیریهای دایمی به عنوان بخشی از زندگی روزمره مردم این سرزمین، نهادینه گردد. چنین درگیریهایی تفویض اختیـارات و اقتـدار نظـام مردم سالار انتخابی به سرداران جنگی را الزامی ساخته با طولانی شدن جنگها، اختیارات پیش گفتـه در دسـت سرداران جنگی باقی مانده زمینه گذار پدر شاهی به ستم شاهی را فراهم آورده و نظامی زورمندمـدار سـربرآورده است. با پیدایش نظام زورمندمدار و ایفای کارکردهای مهمی چون ایجاد امنیت سرزمین، نیروهای تغییـر آفـرین اجتماعی هر یک به دلیلی بر آن گردن نهاده، زمینه باز تولید آن را در گستره تاریخ ایران فراهم آورده انـد. بـرای مثال تجار شهری که منطقاً با کسب قدرت اقتصادی باید به فکر تسخیر قدرت سیاسـی باشـند از ایـن تمایـل تاریخی درگذشته و ترجیح دادهاند تا در مقابل کارکرد مهمی چون امنیت سرزمینی در مجموع که شـرط بـدون جایگزین ادامه داد و ستد و در نتیجه کسب مازاد اقتصادی است، بر نظامی زورمندمدار گردن نهند.
کشاورزان نیز به علت زندگی در روستاهای پراکنده و کـم عـده کـه برپایـه محـدودیت منـابع، پخشـایش جمعیت را الزامی میساخته است، در دانشگاه زندگی آموخته بودند که بهـر تقـدیر مـازاد انـد ک خـود را از کـف میدهند و باید در شرایط معیشتی یعنی حداقل لازم برای بازتولید زندگی خـود بـه سـر برنـد. لـذا بـر نظـامی زورمندمدار که آنان را در مقابل حملات دایمی ایلات و تهاجم سازمان یافته سایر قدرتها، محافظت میکرد، سرتعظیم فرود آورند. صاحبان قدرت در سلسه مراتب اجتماعی نیز تداوم قدرت و امکانـات، خـود را مـدیون ادامـهحیات نظام زورمندمدار یافتهاند. ایلات نیز در چنین شرایطی آمادهترین گروه برای اشغال حاکمیت بودهاند. از اینروی بیش از هزار سال قدرت حاکمه را در دست داشتهاند و در نتیجه تمایل به تغییر الگوی حاکمیت نداشتهاند. چنین تصویری حداقل پس از اسلام و با قدرت گرفتن ایلات و تسخیر ماشین حکومتی در ایران به خوبی قابـل اثبات است. تعمیم این تصویر به قبل از اسلام به علت محدودیت اسناد و مدارک و غیر قابل اتکـا بـودن آنـان فعلاً مقدور نیست.
عوامل یاد شده سبب تعادل نیروهای تغییرآفرین اجتماعی و همزیسـتی شـیوه هـای تولیـد گردیـده، نظـام زورمندمدار با کسب مازاد اقتصادی جامعه و بر پایه توافق کنشگران اجتماعی و با رضایت آنان بازتولید شده و از پیکره جامعه مجزا و بر آن مسلط گردیده است. نیروهای تغییرآفرین اجتماعی در اثر چنین رویـدادها و عـواملی هرگز قادر به تبدیل به طبقه اجتماعی به معنای واقعی کلمه نگردیده، انسجام درونی به کف نیاورده و در حالـت جنینی باقیماندهاند. این امور شیوهای دیگرگونه برای جامعه ایران به ارمغان آورده است کـه بـه دلایـل گونـاگون تداوم یافته است الگوی زورمندمدار گرچه در مقاطعی از جملـه دوران اشـکانی، صـدر اسـلام، اوایـل حکومـت سامانیان، مقاطعی در دوران صفویه، تضعیف گردیـده، تمایـل پایـدار مـردم بـه سـمت نظـامی مـردم سـالار و شهروندمدار قدرت گرفته است، لیکن به دلیل کارکردهای مهم زورمندمداری در بستر تاریخ ایران مبارزات مردم هرگز قادر به تغییر الگوی حاکمیت نبوده است. چرا که جانشین نظام زورمدار هرج و مرج، تجاوز، نا امنی و قتل و غارت بوده است. متفکران ایرانی بیتوجه به تفاوت ساختارها بر اساس برداشت ناقص و درسـت نفهمیـدهای از نظام غربی به قضاوت در باب ایران پرداختهاند و بدین دلیل سر در گم به راههایی رفتـه انـد کـه هرگـز راه حـل محسوب نمیشدهاند. بحثهایی مانند مشارکت ذی مدخلان بافتهای فرسوده بدون درک پیشینهای که گـذرا مورد اشاره قرار هرگز ره به منزل مقصود نخواهد برد. زیرا تلاش بـرای شـبیه سـازی الگوهـای باززنـده سـازی بافتهای فرسوده شهری و یا اجتماعات اسکان غیررسمی (آلونک نشین) بدون استنتاج الگوی نظری برآمـده از شرایط تاریخی از یکسو و شرایط امروزین از سوی دیگر، نمیتواند به پاسخهای قابل عمل منجر گردد.
ارتباط ایران با دنیای غرب که در جریان ادغـام اقتصـاد ایـ ران در اقتصـاد سـرمایه داری و تعیـین جایگـاه حاشیهای برای ایران رخ داد نیز الگوی یاد شده را دگرگون نساخت. سـرمایه داری نیـز در همزیسـتی الگوهـا و شیوههای تولید مشارکت کرده و تنها به تغییر مواردی پرداخت که ادغام پیش گفته را تسریع مینمود. اسـتبد ادسیاسی امری نبود که سرمایه داری مانند اروپای غربی از خیر آن بگذرد. در نتیجه نه تنها به تضعیف آن همـتنگمارد بلکه در جهت تقویت آن و در عین حال تسلط بر حاکمیت ملی به جـان کوشـید و در مـواقعی (انقـلابمشروطیت، دوران حکومت ملی مصدق، پانزدهم خرداد) بر سرکوب نیروهای تغییرآفرین صحه گذاشته و یا مانندانقلاب مشروطیت و دوران مصدق، مستقیماً به مقابله با آن پرداخت.