دیدگاه وابستگی
دیدگاه وابستگی بسیار جدیدتر از دیدگاه امروزین شدن است. پیدایش این دیدگاه بـه گردهمـایی عالمـان علـوم اجتماعی امریکای لاتین در سانتیاگو شیلی به سـال 1964، بـاز مـی گـردد. دیـدگاه وابسـتگی از جملـه اولـین نظریه پردازیهای اندیشمندان جهان سومی است که انحصار غرب در نظریـه پـردازی توسـعه را شکسـته اسـت.
دیدگاه وابستگی یکی از شاخههای مارکسیسم نو نیز محسوب میشود. در مقابـل نظریـه امـروزین شـدن کـه فرهنگ و سنتها را مانع توسعه جهان سوم معرفی میکند و امروزین شدن را الگوی یگانه نامشابه تجربۀ غرب میداند، دیدگاه وابستگی نظام سرمایه داری جهانی و روابطی که به ملل جهان سوم تحمیـل مـی دارد را دلیـل شکست برنامههای توسعه به حساب میآورد. به قول دیوید هاروی، این دیـدگاه مـدل جامعـه شناسـی طبقـات اجتماعی که برای تشریح قشربندی اجتماعی و نابرابری در جوامع به کار میرود را به رابطه جوامع تسـری داده است. همان گونه که در بحث از طبقات، طبقه ثروتمند یا بالا به بهره کشی از طبقات فرودست یا پایین، مشـغول است، در نظام جهانی نیز کشورهای توسعه یافته حکـم طبقـات فرادسـت و ملـل جهـان سـوم مشـابه طبقـات فرودستاند. این دیدگاه کشورهای پیشرفته را کشورهای مرکز و کشـورهای جهـان سـوم را کشـورهای حاشـیه میخواند. ثروت ملی از کشورهای حاشیه به سمت کشورهای مرکز در حال سرازیر شدن دایمی اسـت . ایـ ن امـر برعهده نظام شهری جهان سوم واگذار شده است. به قول اندره گوندر فرانک (A. G. Frank) . شهر بزرگ سر، در این دیدگاه سرپل انتقال ثروت محسوب میشود. انتقال ثروت گویای رابطه نابرابری است که در سطح جهان نهادینه شده است. همین اندیشمند که از پیشگامان نظریه وابستگی است جمله معروفی دارد که این رابطه نابرابر و نتیجه قهری آن را بازگو مینماید. او معتقد است که” توسـعهی توسـعه یـافتگی، مسـتلزم توسـعهی توسـعه نیافتگی است”. به همین دلیل تا زمانی که سلطه مرکز بر حاشیه ادامه دارد سخن از توسعه مضـحک بـه نظـر میرسد و اگر تحولاتی در جهان سوم رخ میدهد که بیش از همه در شهری شدن ناهمگون و نامتعادل منعکس شده است، حاصل ضرورت ادغام نابرابر اقتصادهای ملی در اقتصاد جهانی اسـت. تنهـا معـدودی از کشـورهای جهان سوم با ادغام کامل و سلطه تمام عیار غرب بر نهادهای اقتصادی آنها، قادر شدهاند تا از شرایط حاشیهای فاصله بگیرند و کشورهای تازه صنعتی شده تلقی شوند که کره جنوبی، تایوان، سنگاپور، برزیل از جمله آنهایند.
البته فوراً باید اشاره کرد که اساساً بهره برداری کشورهای مرکز از حاشیه از طریق سلطه بنگـاه هـای اقتصـادی بین المللی یا چند ملیتی صورت میگیرد که در کشورهای تازه صنعتی شده از قضا بـه حـداکثر رسـیده اسـت و همین امر شباهت ظاهری آنها با کشورهای مرکز را بیشتر ساخته است. البته با ظهور پدیده جهانی شدن، رابطه مرکز و حاشیه تا حدود زیادی معنای جغرافیایی خود را از دست داده است.
انتقادی که به این دیدگاه وارد آمده است به تأکید بیش از حد بر امپریالیسم یا عامل خارجی مربوط است و همین امر سبب غفلت از شرایط ساختاری و نهادینه شدن قدرت در درون مرزهای ملی، آن هم بـرای قـرن هـا، گردیده است. اساساً دیدگاههایی که در مجموعۀ مکتب اقتصاد سیاسی فضا طبقهبندی میشوند، یعنی گـرایش نظری شهری ساخت گرا، نظریه پراکسیس شهری، دیـدگاه نظـام جهـانی، دیـدگاه همزیسـتی یـا انتگراسـیون شیوههای تولید و بالاخره دیدگاه وابستگی، بیش از هر چیز به دنبال توضـیح الگوهـای فضـایی فراینـد تولیـد، توزیع، مصرف، نقش دولتها و گروهها و طبقات اجتماعی در چارچوب پویشهای نظام سرمایه داری جهانیاند و بر منطق درونی سرمایه داری یعنی انباشت دایمی سـرمایه جهـت سـرمایه گـذاری دایمـی و مجـدد، تأکیـد روا میدارند، گرچه چنین بحثهایی در کلیت آنها درستاند، اما قادر به تجزیه و تحلیل شرایط خاص هر کشور بـه جز در سطح کلان و کلی نیستند. لذا تنها به عنوان نظریهای عام میتوانند مورد پذیرش قرار گیرند (نگاه کنید به پیران، 1369) .
کلان شهرهای مقدم و مسلط جهان سوم از نظر گرایشهای مختلـف اقتصـاد سیاسـی فضـا، زاده روابـط نابرابر در چارچوب شرایط جهانیاند و ایستگاه هـای ملـی انتقـال مـازاد و ارزش اضـافی و محـل تجمـع دفـاتر شرکتهای چند ملیتی به حساب میآیند. از این روی شهری شدن جهـان سـوم از منطقـی کـاملاً متفـاوت از شهری شدن دنیای غرب تبعیت میکند. این سخن درست تنها یک روی سکه را نشان میدهد. زمـانی تحلیـل کامل میشود که علاوه بر عامل خارجی به تحلیل شرایط داخلی و تطور تاریخی آن و اسـتنتاج عوامـل داخلـی تأثیرگذار بر فرآیند وابستگی، مبادرت کرد. چنین امری دقیقاً به معنای غلبه بر کاستیهای دیـدگاه هـای اصـلی توسعه میباشد که در مرکز ان بحث توسعه شهری قرار دارد. در دیدگاه مدرنیزاسیون توسعه شهری بدون توجه به نوع توسعه، ماهیت آن و آثار و نتایجاش، تنهـا تقلیـد از تجربـه غربـی را جـوهری دانسـته و آن را تنهـا راه محسوب میدارد. در نگاه وابستگی نیز توسعه شهری محل انتقال ثروت ملی به خـارج از مرزهاسـت در نتیجـه توجه به دیالکتیک عوامل داخلی و خارجی با تمرکز بر فرایند ادغام اقتصاد و جوامع جهان سوم (از جمله ایران) و نتایج منفی توسعه شهری برون زا ضروری میگردد درک تحولات کلان شـهر تهـران و شـرایط ناپایـدار آن در مجموع و تحولات بافت محلههای فرسوده و از جمله 5 محله مورد بحث تهران، بدون توجه به دیالکتیـک یـاد شده راه به جایی نمیبرد.