نظریه امروزین شدن (مدرنیزاسیون)
امروزین شدن یا مدرنیزاسیون مفهومی است به شدت خودمحورانه و از نظر فرهنگـی مقیـد و در واقـع الگـوی تحولات اروپای غربی و بعدها امریکای شمالی را الگویی جهان شمول میپندارد و معتقد است کـه الگـوی یـاد شده تنها الگوی مناسب توسعه تلقـی مـی شـود. بـه همـین دلیـل منظـور از امـروزین شـدن عبـارت اسـت از دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی و فضایی که همراه با صنعتی شدن و شهری شدن اروپـای غربـی و امریکـای شمالی رخ داده است (نگاه به Bendix، 1964) . از جمله چنین تغییراتی مـی تـوان بـه شـهری شـدن، جایگـاه اکتساب یا شایسته سالاری به جای انتصاب، اقتصاد پولی، کارمزدبری، عمومیت یافتن آموزش و پرورش جدید، حکومت معرف مردم البته در قالب دموکراسی معـرف (Representative Democracy) و توجـه بـه حقـوق فردی و انسانی، اشاره کرد. اساساً مدرنیزاسیون را فرایند تحقق پروژه مدرنیته خواندهاند که دارای 3 بعد اساسی یعنی شهری شدن، صنعتی شدن و دموکراسی سیاسی است. نکته مسـئله آفـرین در ایـ ن نظریـه آن اسـت کـه امروزین شدن را پدیدهای میداند که از کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری به جهـان سـوم سـرازیر شـده، اشـاعه مییابد. تنها تفاوت کشورهای پیشرفته و عقب مانده، تقدم و تأخر زمانی است. لیکن در ماهیـت فراینـد مـدرن شدن تفاوت چندانی وجود ندارد. ادعایی که از اساس نادرست است.
بعدها با توجه به توسعه نابهنجار جهان سوم، ایدئولوگهای دیدگاه مدرنیزاسیون به جای دسـت شسـتن از تصور جهان شمول بودن الگوی غربی، به طراحی دیدگاه جامعۀ دوگانه پرداختند و بیان داشتند کـه علـت عـدم توسعه جهان سوم، همزیستی بخش مدرن شهری به رهبری شهری بزرگ سر یا تقـدم و تسـلط تـک شـهری (Single Primacy) و بخش سنتی یا بخش عقب مانـده روسـتایی اسـت. دیـدگاه جامعـه دوگانـه طبعـاً بـه پیشفرضهایی منجر میشود که سنتها و ارزشهای کهن جوامع جهان سوم را منفی دانسته، طرد آنها را کلید مدرن شدن تلقی مینماید. بدتر از این برخی از نظریه پردازان، توانایی جهان سوم برای مدرن شـدن را یکسـره نفی کرده و بیان داشتهاند که اگر بخش شهری مدرن در جوامع جهان سوم به حیات خود ادامه داده اسـت، بـه دلیل اجباری بوده است که از استعمار علنی و بعدها استعمار ضمنی نتیجه شده است.
چنین دیدگاهی حتی به شبه نظریههای نژادی یا زیست شناختی نیز منجر شده اسـت. در دیـدگاه جامعـه دوگانه منابع مقاومت در مقابل امروزین شدن یکی فرهنگ و دیگری تمایل نخبگـان حـاکم بـه حفـظ قـدرت خویش عنوان گردیده است و سخنی از توسعه برون زا و تحمیلی که اساساً هدفی جز غارت منابع جهان سـوم و تبدیل آنها به بازار مصرف آن هم به هر قیمتی ندارد، به میان نیامده است. مدرن مترادف مثبت، ضروری خوبو سنت مترادف، منفی، کهنه و ارتجاعی معرفی شده است. همزیستی مدرن و سنتی به دلیل دو نوع مقاومت یادشده، رخ داده است و سبب گردیده که امروزین شدن در بخش شهری مدرن، محصور بماند و در سـایر منـاطقبه ویژه بخشهای روستایی اشاعه پیدا نکند. نتیجهی چنین بحثی، اعلام مفهوم رشد بدون توسعه بوده است.
نگارنده در سلسله مقالاتی تحت عنوان شهرنشینی شتابان و ناهمگون: مسکن نابهنجـار (نگـاه کنیـد بـه پیران، 1367) ضمن مقایسه شهری شدن دنیای غرب سرمایه داری و جهان سوم، بیپایه بدون فـروض دیـدگاه امروزین شدن را در باب شرایط کشورهای عقب مانده، مورد بحث قرار داده است و چنین تفاوتهایی را از نظـر مرفولوژیک، جمعیتی، اقتصادی، اجتماعی و برنامه ریزی شهری، برشمرده است (پیران 68-1367) .
در درون دیدمان یا پارادایم امروزین شدن یا مدرنیزاسیون، نگاههای نظری متنوعی وجود دارد که علی رغم اشتراک در چند فرض بنیادین، تحلیلهای متفاوتی را از نظر علل عقب ماندگی جهان سوم و شیوههای غلبه بر آن تا ورود به بهشت امروزین مطرح ساختهاند. این دیدگاه هـا در برگیرنـده مراحـل رشـد دبلیـو، دبلیـو روسـتو، (ww. Rostov) ، نظریه امروزین شدن، دانیل لرنر، جامعه مکتسب مک کله لند، و به طور کلی انواع نظریه هـای دو وجهی کلاسیک و مدرن تحت عنوان گذار از سنت به مدرنیته میباشد.