Aldo Van Ayck |
آلدوفان آیک |
~ مخالفت با تفکر دو قطبی : تأکید بر ساختار شهر |
فانآیک، نخستین معماری است که با رویکردی ساختارگرایانه به معماری و شهرسازی مینگریست و دانش نظری و قدرت شگفتآور وی در ارئهی نظریه، او را به تأثیرگذارترین فیلسوف-معمار
ساختارگرا تبدیل نمود. (Luchinger, 1981:18)
فانآیک، جزء آن گروه از معماران بود که در سالهای دهه 50 به شناخت اقوام بدوی و معماری کهن الگو روی آورده بود. به باور هواداران این جنبش، معماری بدوی، نماد و بازتاب شیوهای از زندگی است که از لابهلای نشیب و فرازهای تاریخ و در طول قرنها به ما رسیده و در خصلتهای ازلی انسان و جهان، ریشه دارد. او عنوان میکند که امروز، هنگام آن فرا رسیده است که ما «نو» را در «کهنه» جستجو کرده و باور خود را نسبت به اصول ازلی و ابدی وجود انسان باز یابیم.
فانآیک یک شهر مدرن را اندامی تکه تکه شده میدانست که در آن شماری از کاربریهای بیروح و مرده توزیع شده است. به باور آنها، انسان بر پایهی نیازها و فرهنگ خود رفتار میکند، از اینرو شهرها و خانههای ویژه خود را دارد. یکی از ویژگیهای اندیشه آنان این است که ساکنین بتوانند بر اساس نیازهای خود خانههایشان را تغییر دهند. (Joedicke, 1990:142)
فان آیک و دیگر ساختار گرایان، مخالف ایده ی سیر دگرگونی خطی نوگرایان بوده و به جای استفاده از اصطلاح “تداوم تاریخی”، ” عدم تداوم” را جایگزین آن کردند.
بر این پایه، این ساختارگرایان، برای اجزای شهر، کارکردی پایا و فرمی مشخص و کامل قائل نبوده و آن را تفسیر شدنی میدانستند. از سوی دیگر به باور آنان ساختمانها باید برای انسانها هویت و جهتیابی را به ارمغان آورند، یعنی احساس منحصر به فرد بودن برای یک خانه، محله و یا شهر.
فان آیک و دیگر ساختار گرایان، با انتقاد از معماری نوگرایانه، بر این باور بودند که فرم، در خدمت بهبود شرایط باشد و معماری، به رغم هر هدفی که برای خود تعیین می کند، زمانی سودمند است که بتواند به بهبود شرایط انسان ها یاری رساند.
او همچنین ایده ی ” پارک شهر” لوکوربوزیه را فاقد توجیه علمی و اجتماعی دانسته، آن را تنها واکنشی در برابر آشفتگی و سردر گمی برآمده از رشد شتابان و بی سابقه ی جمعیت شهر صنعتی، بر می شمرد.
فانآیک، رویکردی جدید در شهرسازی را پایهگذاری نمود و اصطلاحاتی را در حوزهی شهرسازی وارد کرد.
1) او در ارتباط با دو واژهی انتزاعی «فضا» و «زمان» دو واژهی «مکان» و «رویداد» را مطرح کرد. زیرا انسانها فضا را در ذهن خود به صورت مکان تصور کرده و زمان را به صورت رویداد به خاطر میآورند. او استفاده از دو واژهی فضا و زمان را برآمده از رویکردی انتزاعی میدانست که در آن، انسان فراموش شده است. با باور او باید انسان و عامل انسانی را نیز در تعریف این دو واژه وارد نمود، «از هر در و هر پنجره، یک مکان بسازید، هر شهر و هر خانه را تبدیل به یک مکان کنید»
(Lochinger, 1981:28)
2- بحث مهم دیگر که دربارهی آیندهی معماری و شهرسازی مطرح بود، بحث «حس مکان» است. معترضان به معماری و شهرسازی نوگرا، به فضای بیکران و بیمکان طرحها اعتراض داشتند، آنها چارهی کار را در محصورکردن فضا دانسته و باور داشتند که فضا میباید با جدارههایش تعریف شده و ظرفی را برای تعاملهای اجتماعی شهروندان پدید آورد.
3- اصطلاح «درگاهی» که پیوند نزدیکی با مباحث وابسته به حس مکان داشت؛ درگاهی (Doorstep) مورد نظر، به خصلت میانیبودن یک عرصه میباشد، یک مفصل میان درون و بیرون است. از اینرو، فانآیک به یکی از پارادایمهای رایج میان معماران و شهرسازان نوگرا، یعنی اندیشهی دو قطبی (ثنویت) حمله کرده و اعلام داشت که مفاهیمی چون خوب و بد، فرد و جامعه و … متضاد یکدیگر نیستند. به باور او بدون داشتن تصور از یکی از آنها، نمیتوان دیگری را تصور و تعریف نمود. بدین طریق فانآیک به جای جدایی و تمایز قاطعانه عرصهی خصوصی، که ریشه در اندیشهی تحلیلمحور کارکردگرایی دارد، گزینهی متعادلتری را پیشنهاد میکند، یعنی بههمپیوستن دو مکان یا دنیا. (Luchinger, 1981:34)
4- ایدهی دیگر «صحنه خیابان» (Street Deck) بود. – صحنهای برای بسیاری از رویدادهای اجتماعی – فانآیک، در توضیح آن را مفهومی معرفی میکند که پیوندی مستقیم با «عرصه میانی» و «فضای درونی» و «نظریهی درگاهی» دارد. به باور او، از آنجا که خیابان، صحنهای برای بسیاری از رویدادهای جمعی است، از اهمیت خاصی برخوردار است. این مکان به خاطر جای گرفتن میان احجام ساختمانی در حقیقت یک فضای مابین میباشد که میباید آن را برای وقوع رویدادهای جمعی، طراحی و تجهیز نمود.
5- اصطلاح «زیباشناسی تعداد» که در واقع بیانگر رویکرد او در طراحی مجتمعهای مسکونی، به طور خاص و شهرسازی به طور عام است. زیباشناسی تعداد (Aesthetics if number) به این معنی است که همانطور که طراحی تک ساختمان نیاز به توجه و جنبهی زیباشناختی دارد، در ترکیب تعدادی از ساختمانها در کنار هم نیز باید به این جنبهها توجه نمود. این رویکرد با باور به اینکه رابطهی میان انسان و اشیاء، بسیار مهمتر از رابطهی میان اشیاء است، اجزای شهر را تا جای ممکن، ساده و قابل لمس برای انسان در نظر میگرفت. از اینرو سامانهی پیشنهادی او برای ساختار شهر، معمولاً شبکهای ساده و یا سامانهای بود که از تکرار یک سری از عناصر حاصل میشود.
(Joedick, 1990:142)
فانآیک با تأکید بر ضرورت توجه به جنبهی هنری شهرسازی، آن را تنها تکرار یک سری واحدهای مسکونی نمیدانست، بلکه باور داشت که هر طرحی باید با توجه به شرایط نخستین بستر آن – شرایط اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی – ایجاد شود. (Luchinger, 1981:34)
او باور داشت که برای رهایی از کمیت گرایی و آسیبهای برآمده از مشکل مسکن، باید”زیباشناسی تعداد”را به رسمیت بشناسیم؛ قانون مندی هایی که به گفته ی خودش، دوست دارد آن را ” هماهنگی در حین حرکت” بنامد.
او تبلور نظم، سامان و وضوح را در «شبکه» میبیند، اهمیت وجود «آشفتگی» را به اندازهی اهمیت «بسامانی» (نظم) دانسته و طراحان را از توجه صرف به کمیت و انکار کیفیت به حذر داشته و راه چاره را در بهکارگیری این دو واژه میداند.
او همچنین تأکید دارد که در تکرار واحدهای مسکونی، باید به گونهای عمل کرد که هر سطح از ترکیب، به هویت ویژهی خود دست یابد و در هر لحظه بتواند خدمات همگانی مورد نیاز خود را، در آن سطح برآورده نماید. (Luchinger, 1981:38)
او برتری این شیوه ی برخورد را بر شیوه ی تقسیم بندی دو دویی متعارف شهر-محله، برای ساکنین و مرکز، برای همه ی شهروندان ایجاد طیفی از عناصر و فضاهای همگانی میداند که به گونه ای منظم در سطح شهر پراکنده شده و برای کاربرانش مهم و قابل استفاده است.
او با تأکید به ضرورت وجود آمیختگی بیشتری از کارکردهای شهری و انواع اجتماعات مردمی، خود را هوادار تقویت ویژگیهای شهری یک خانه از یک سو و خودمانیتر شدن فضای شهری از دیگر سو معرفی میکند.
به بیان دیگر او به دنبال تبدیلکردن خانه به شهر دوم، و تبدیل شهر به خانهی دوم خود میباشد.