شهرهای جدید : ادامهی سیاستهای تمرکز زدایی از کلانشهرها
اندیشهی شهرهای جدید در دنیا برخاسته از جریان فکری ریشهداری است که میتوان نقطهی اوج آن را با اندیشهی برنامهریزی در «شهرسازی نوگرا» همراه دانست.
اندیشهی برنامهریزی برای شهرهای جدید، به عنوان یک راهکار، در واقع واکنشی بود در برابر شرایط نامناسب زندگی و مشکلاتی که بیشتر کشورهای صنعتی توسعهیافته، پس از جنگ جهانی دوم (1930- 1945) با آن روبهرو شدند.
افزایش جمعیت شهرنشین، تراکم زیاد و ترافیک در کلانشهرها، کمبود فرصتهای کار، مسائل زیست محیطی و … از جملهی این مشکلات بودند. این نگرانیها منجر به پذیرفتن سیاستهای تمرکززدایی از شهرهای بزرگ و شکلگیری جوامع جدید برنامهریزیشدهی خودکفا در این کشورها شد.
اندیشهی ایجاد شهرهای جدید، دنبالهرو پیشفرض اصلاحات اجتماعی از راه اعمال دگرگونیهای کالبدی بود، به این امید که بتوان جامعه را با ایجاد شهرهایی جدید در زمینهای بایر، به شکلی از پیش طراحی شده و دارای ساختار کارکردی ویژه، اصلاح کرد. بنابراین میتوان ریشهی این اندیشه را در شناخت نابرابریهای شهری و میل به از میان برداشتن آنها در راستای آفرینش جامعهای متداولتر دانست.
تجربههای انگلستان و هلند به عنوان برنامهریزی شهری مدرن، الگو و انگیزهای برای دیگر کشورها شد.
الگوی نخست اینگونه شهرها به طور مستقیم از باغشهر «هاوارد» الهام گرفته بود که به عنوان گزینهای در برابر رشد نابسامان شهرهای صنعتی در انگلستان مطرح شده بود. پیشنهاد هاوارد رهایی از جنبههای زیانبار انقلاب صنعتی و از میان برداشتن محلههای فقیرنشین و پرجمعیتی بود که دستاورد گسترش لجامگسیختهی صنعت بودند.
نخستین شهرهای جدید انگلستان یعنی لچورث (1903) و ولوین (1920) تحت نفوذ هاوارد با جمعیت پیشنهادی حدود 30000 نفر ساخته شدند. پس از جنگ جهانی دوم بار دیگر بریتانیا با دگرگونیهایی در الگوی باغشهر به عنوان ابزار ساماندهی مادرشهرها و رفع مشکلات آنها، در توسعهی شهرهای جدید پیشگام شد؛ از این رو این شهرهای جدید در فاصلههایی از مادرشهر ساخته، و شهرهای بزرگ به عنوان کانون اصلی فعالیت پذیرفته شدند.
تا دههی 1960، طرحهای توسعهی این نوع شهرها بدون توجه به سیاست تمرکززدایی با برنامه، در روند جلوگیری از افزایش جمعیت مادرشهرها بود. این شهرها از نظر تأمین خدمات تخصصی، همچنان به مادرشهرها وابسته بودند. به طور کلی در طراحی شهرهای جدید این دوره، نواحی صنعتی و مسکونی در نواحی جداگانه، پیرامون مرکز شهر قرار گرفته بودند و نواحی مسکونی بر پایهی «واحد همسایگی» با مرکزیت دبستان، چند مغازه و مرکز همگانی که حدوداً 3 تا 12 هزار نفر جمعیت را در خود جای داد و از طریق شاخص کالبدی راههای اصلی و کمربندهای سبز از سایر واحدها جدا میشد. (Moriss, 1977:92)
علاوه بر انگلستان که بیشترین تجربه را در برنامهریزی شهرهای جدید دارد، دیگر کشورها نیز با الگوبرداری از شهرهای انگلستان دست به طراحی شهرهای جدید زدند.
- فرانسه : به خاطر تمرکز جمعیت نامتعادل به ویژه در پایتخت آن پاریس، دست به طراحی شهرهای جدید زد، انگیزهی ایجاد این شهرها در فرانسه، به جریان حاکم در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا پایان سالهای 1960 باز میگردد که در پی تهیهی طرح جامع شهر پاریس (1965)، بحث برنامهریزی اسکان سرریز جمعیت پاریس، به عنوان مسئلهای اساسی مطرح شد. (اطهاری، 1385:23)
- آلمان : به دلیل عدم تمرکز سنتی و تعادل نسبی جمعیت در شهرهایش، نیازی به پرداختن به مسئلهی ایجاد شهرهای جدید نداشت. در چنین شرایطی ساخت شهر جدید در آلمان متوقف و صرفاً متوجه فعالیتهای بازسازی شده بود.
- ایالات متحده: نخستین تجربهی شهر جدید در این کشور به شهر «ردبرن» در نیوجرسی باز میگردد.
اینگونه تصور میشود که در امریکا انگیزهی اصلی ساخت این شهرها مبتنی بر کسب سود بوده است. (زیاری، 1387 :56-57)
- شوروی : ساخت شهر جدید بر پایهی آباد کردن پهنههای کمجمعیت و اسکان کارکنان صنایع و معادن بود و ایجاد شهرهای جدید از جمله شاخصهای روند توسعهی شهر و شهرنشینی در این کشور به شمار میآید.
هرچند شهرهای جدید در برخی از زمینههای اجتماعی و اقتصادی موفقیتهای نسبی بدست آوردند، اما با مشکلات بزرگ و مهمی روبهرو بودهاند، از جمله:
- گرچه اشتغالزایی و خودکفایی، یکی از اهداف مهم ایجاد این شهرها بود، اما در این زمینه چندان موفق عمل نکردند و اینگونه به نظر میرسد که عملاً به شهرهای خوابگاهی تبدیل شدند، که به یک مادرشهر وابستهاند.
- مهار رشد مادرشهرها از دیگر اهدافی بود که شهرهای جدید، در آن نیز موفقیت چندانی بدست نیاورند. این موضوع برآمده از درک و شناخت ناکافی از مشکلات و مسائل مادرشهر بود.
- نادیدهگرفتهشدن «هویت مکانی»؛ درحالیکه بیشتر شهرهای جدید که پس از جنگ دوم جهانی پدید آمدند، از دید کارکردی کاملاً برنامهریزی و اندیشیده شده بود، اما از نظر فرهنگی و اجتماعی، مسائل و مشکلات فراوانی را به همراه داشتند.
بی مکانی، بیهویتی و عدم هماهنگی با فرهنگ بومی، از ویژگیهای این شهرها است