Jon Lang |
جان لنگ |
~ ارائه یک فرانظریه برای دستهبندی نظریهها |
شهرت جان لنگ به خاطر پژوهشهایش در زمینهی معماری و طراحی بر پایهی رفتاری انسان است، که دستاورد آن در کتاب «معماری و رفتار انسانی» (1971) و «طراحی برای رفتار انسانی» (1974) جلوه کرده است. توجه به تعامل میان انسان و محیط که از دغدغههای همیشگی لنگ بوده.
لنگ در ارائهی چارچوب مفهومی خود از یک فرانظریه سود میجوید. چارچوب پیشنهادی لنگ از یک ماتریس سادهی درست میشود که ستونهای آن بیانکنندهی جهتگیری فلسفی نظریه و سطرهای آن نشاندهندهی موضوع نظریه است. سوگیری فلسفی شامل نظریههای اثباتی و هنجاری، و موضوع نظریه، دربرگیرندهی نظریههای ماهوی و رویهای است. تحلیلی که بتوان بر پایهی آن، رخدادهای آینده را پیشبینی کرد.
موضوع نظریهها | سوگیری نظریهها | |
اثباتی | هنجاری | |
رویهای | ادعا شده | |
عمل شده | ||
محتوایی | ادعا شده | |
عمل شده |
لنگ تأکید دارد که برای رشتههای کاربردی مانند حرفههای طراحی محیطی، تدوین اینگونه نظریهها یک ضرورت است. در عین حال یادآور میشود که یک نظریه، تنها تا زمانی که رد نشده است، به جا میماند؛ با نخستین مورد کژروی که تحلیلها و پیشبینیهای نظریه را نقض کند، آن نظریه باید بازبینی شود.
نظریههای اثباتی
در تعریف لنگ، نظریههای اثباتی نهتنها به توصیف جهان، آنگونه که هست میپردازند؛ بلکه تحلیل آن را نیز دربرمیگیرند. به عبارتی ارزش نظریهی اثباتی به توان تحلیل و قدرت پیشبینی آن است. لنگ هدف اصلی نظریهی اثباتی را تواناساختن افراد به بیرون کشیدن شمار زیادی نظریهی تشریحی از یک نظریهی توصیفی میداند. او در این باره به موضوع «صرفهجویی در اندیشه» اشاره میکند.
در دیگر سو لنگ پافشاری میکند که اگر نظریههای اثباتی در حرفههای طراحی، به تصمیمگیری و پیشبینی برآیندهای طراحی کمکی نکند، سودی نخواهد داشت.
لنگ یکی از دلایل افول اندیشه در حرفههای طراحی را، نداشتن پایههای نظری اثباتی تدوین شده میداند. به باور او دانستههای یک رشته، تنها اگر پایههای نظری مستحکمی داشته باشد، میتواند ببالد.
نظریههای هنجاری
برابر تعریف لنگ، نظریهی هنجاری، دیدگاههای فلاسفه، سیاستمداران و معماران دربارهی بایدها و نبایدها را در برمیگیرد. نظریههای هنجاری که بر پایهی نظریههای اثباتی ساخته میشوند و دربارهی چگونگی کارکرد پدیدهها مطرح میشوند، و به درک خوب و بد، درست و نادرست، خوشایند و ناخوشایند، خوب کار کردن یا بد کار کردن پدیدهها میپردازد. لنگ به این نکته اشاره میکند که نظریهی هنجاری، حتی اگر به طور مستقیم در آن گفته نشود، بر پایهی یک باور و جهانبینی است.
لنگ برای هر یک از سوگیریهای اثباتی یا هنجاری، موضوعات محتوایی (ماهوی) و رویهای قائل است.
بنا بر تعریف او، نظریهی محتوایی – اثباتی، با پرداختن به چگونگی پدیدههایی که با آن سروکار دارد، به توصیف و تحلیل کیفیت محیط و چگونگی کارکرد آن و تواناییهای آن برای تأمین فعالیتها، نیازهای جسمانی و زیباشناختی مردم میپردازد. از دیگر سو در تعریف او، نظریهی رویه – اثباتی، با ماهیت شیوهی عملی طراحی محیطی سروکار دارد. این نظریهها معمولاً به تبین ماهیت تحلیل، شیوههای ارزیابی در فرایند طراحی میپردازند.
به گفتهی لنگ، نظریههای ماهوی و رویهای، از مؤلفههای سازندهی همهی رشتههایی است که با فرایند تصمیمسازی سروکار دارند. نظریههای ماهوی به ماهیت پدیدههایی که دستاندرکاران هر رشته با آن روبهرو هستند، میپردازد و آن پدیده را در چارچوب یک فراورده تفسیر مینماید.
لنگ نظریههای هنجاری را نیز دربرگیرندهی نظریهی ماهوی و رویهای میداند. از آنجایی که نظریههای هنجاری با موضعگیری دربارهی چیستی محیط مصنوع (ماهوی) و فرایند طراحی آن (رویهای) سروکار دارد، به دیدگاه طراحان گوناگون یا مکاتب طراحی نسبت به نقش طراح، چگونگی محیط دلخواه و چگونگی فرایند طراحی میپردازند.
لنگ سپس به تبیین نقش علوم رفتاری در طراحی محیطی میپردازد. به باور او علوم رفتاری با هدف اصلی بنیان نظریهی اثباتی و با توصیف و تبیین پدیدهها، میتواند دانشی ایجاد کند که پیشبینی الگوهای فعالیت و ارزشها را میسر سازد. از دید او هنگامیکه یک رفتارشناس دربارهی آینده اظهارنظر ارزشی میکند، در واقع به یک برنامهریز تبدیل میشود؛ در جامعهای مردسالار، رفتارشناسان چنین حقی را دارند. به گفتهی او در چنین جامعهای طراحان از رفتار شناسان میخواهند تا هدفهای طراحی را مشخص سازند، البته به شرط این که هدفها منطبق با واقعیتها تدوین شوند، نه بر پایهی باورهای شخصی. او تأکید میکند که یافتههای تجربی رفتارشناسان، به خودی خود نمیتواند راهنمای کار طراحی باشد، اما میتواند به مانند پایههای نظری، پژوهش را به سوی نظریهسازی هدایت کند.
لنگ علوم رفتاری را مجموعهای از رشتههایی میداند که به دگرگونی و درک فعالیتها، نگرشها و ارزشهای انسانی میپردازد؛ رشتههایی چون مردمشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی.
لنگ بر این باور است که برای ساختن محیطی که نیازهای انسان را برآورده سازد، نخست باید ماهیت مسائل طراحی را شناخت. مدلی که او برای نیازهای انسانی در نظر میگیرد، همان مدل ابراهام مازلو (هرم مازلو) است که لنگ آن را جامعترین مدل از سلسلهمراتب نیازهای انسان میخواند. به باور او محیط ساخته شده اگر به گونهی درخور شکل بگیرد، میتواند جنبههایی از نیازهای انسان، مانند بقا، امنیت، تعلق، عزت، یادگیری و زیباییشناسی را برآورده سازد. این بدان معنا نیست که تنها وظیفهی طراحان، برداشتن موانع منفی از سر راه توسعهی انسانی است. لنگ یکی از مهمترین دغدغههای طراحی را آفرینش محیطهایی میخواند که بتواند تجربهی انسان را بهبود بخشد. از دیگر سو به باور او، مسائل طراحی، بیهمتا هستند و فرمول ویژهای برای حل همهی آنها وجود ندارد. انتظار این که همهی مردم از همهی ساختمانها، مجموعهها یا طراحی فضاهای باز خشنود باشند، و یا تمام ساختمانها، به همهی نیازها به خوبی و به تساوی پاسخ دهند، منطقی نیست. به باور او دانشهای رفتاری هرچند راهگشای همهی مسائل نیستند، اما میتوانند توانایی طراحان در بهبود کیفیت زندگی مردم را افزایش دهند.
لنگ سپس با پافشاری بر ضرورت تدوین مدلی که نظریههای طراحی را سامان دهد و آنها را شفاف سازد، به تدوین پایههای نظری (اثباتی و هنجاری) طراحی محیطی میپردازد. او نظریهی اثباتی خود را در دو بخش رویهای (شیوه) و محتوایی (درونمایه) ارائه میدهد؛ وی هدف از تدوین نظریهی رویهای اثباتی خود را در طراحی محیطی، فراهم آوردن شناختی میخواند که هم آموزش و هم تجربهی کاربردی طراحی محیط بهبود میبخشد.
* شیوهی طراحی به مانند فرایندی خردگرا
در این نگرش فرایند طراحی، مجموعهای از کارهای مجرد به شمار آمده، که در یک سامانهی خطی پی در پی رخ میدهد. بر پایهی این نظریه، هر چه مسائل با دقت بیشتری تحلیل شوند، دانش فراگیرتری بدست میآید.
در این نگرش، طراح همچون یک کاردان فنی است که تنها دادههای مورد نیاز تصمیمگیری را فراهم میکند. این مدلها فرایند طراحی را فرایندی خشک، خطی و گام به گام ندانسته و مسائل را تنیده و پیچیده میدانند.
سرانجام لنگ در تبیین یک نظریهی رویهای برای طراحی، ضمن این که برای فرایند طراحی مبنایی عقلانی قائل است، آن را فرایندی اقناعی میداند. به این معنی که رویهمرفته فرایندی خطی است. اما لزوماً هر گام پس از پایان مرحلهی پیش آغاز نمیشود. این فرایند همواره متکی بر پیشبینی و ارزیابی پیشبینیها است.
به زعم لنگ برای شناخت و درک بهتر نقش محیط ساخته شده در زندگی انسان، درک چگونگی محیط و چیستی رفتار انسان، یعنی فهم چیستی معنای محیط، کاری ضروری است. او در این راستا در توضیح مفهوم محیط، با نگرشی بومشناختی یعنی بر پایهی محیط رفتار روزمرهی انسان، فضای اطراف را اصلیترین معیار تعریف محیط برمیشمارد. در دستهبندی او، این فضاها یا محیطهای گرداگرد انسان، محیط زمینی، محیط جاندار، محیط اجتماعی و محیط فرهنگی را در برمیگیرد :
- محیط زمینی یا جغرافیایی : در تعریف لنگ.
محيط زميني تنها به چگونگي زمين و فرايندهاي آن گفته ميشود. او تأكيد ميكند كه محيط ساخته شده ميباید با محيط زميني همخواني داشته باشد.
- محیط زندهی جاندار : در محیط زندگی
انسان، انسانهاي ديگر و جانوراني نيز زندگي ميكنند. در میان جانداران، انسان کنترل چشمگیری بر زندگی و رابطهی خود با دیگران دارد. رابطهی اشخاص با یکدیگر در درک ساختار جهان و تغییر آن عاملی تعیین کننده است. - محیط اجتماعی : بقا با اندازهی پشتیبانی
موجودی از جاندار دیگر نیرو میگیرد. میان جانداران، رابطهای اجتماعی وجود دارد که بالاترین شکل آن ویژهی انسان است. رفتار اجتماعی ویژگی بنیادین زندگی همهی موجودات زنده است، اما در انسانها پیچیدگیهای بیشتری دارد. محیط ساخته شده نیز فرایندهای اجتماعی انسانرا متأثر میسازد. - محیط فرهنگی : باورها و نگرشهای ما
نسبت به مردم دیگر، محیط زمینی و جغرافیایی، نقش ما در جامعه و نوع فعالیتهای روزانه، ویژگیهایی از فرهنگ هستند. نوشتن، نقاشی کردن، طراحی و معماری، همه روشهای جابهجایی انگارههای اجتماعیاند و به وسیلهی فرهنگ تعریف میشوند.
لنگ همچنین به تعریف مفهوم محیط ساختهشده میپردازد :
محیط ساختهشده، بخشی از محیطهای زمینی یا جغرافیایی و فرهنگی است. منظور اصلی از محیط ساختهشده به عنوان بخشی از فضای زندگی انسان، مجموعهای از سازگاریهاست که انسان با محیطهای جغرافیایی و فرهنگی پدید میآورد. ساماندهی محیط، پیوند متقابل مردم و محیط جغرافیایی را تحت تأثیر قرار میدهد و ضمن این که دما، نور، صدا، بو و تماسهای مکانیکی فرد را دگرگون میکند، تا اندازهای نیز از تغییرات محیطهای اجتماعی و فرهنگی مردم تأثیر میگیرد.
به باور لنگ، شناخت چگونگی رفتار انسان نیز به درک پیوند محیط و رفتار کمک میکند؛ زیرا این شناخت به معماران نشان میدهد که چگونه میتوانند نیازهای مردم را با پیشینههای گوناگون، آزمودههای زیباشناختی متفاوت و الگوهای فعالیتی مختلف، برآورد. این شناخت ما را توانا میسازد که با اطمینان بیشتری پیشبینی کنیم و متکی به دانش خود باشیم.
به گفتهی لنگ دربارهی رابطهی محیط و رفتار انسان، چهار موضعگیری نظری بازشناخته میشود:
1- رویکرد اختیاری | 2- رویکرد امکانگرا |
3- رویکرد احتمالگرا | 4- رویکرد جبرگرایانه |
رویکرد اختیاری بر این باور است که محیط هیچ اثری بر رفتار انسان ندارد. به اعتقاد لنگ از آنجایی که برای رفتار انسان محدودیتهای جدی، مانند برخی از ویژگیهای زیستشناختی وجود دارد که بیگمان بر رفتار او تأثیر میگذارد، رویکرد اختیاری قابل دفاع نیست. همچنین بر پایهی باور به جبرگرایی، هنگامیکه مردم آزادانه عمل میکنند، در واقع تحت کنترل محیط هستند. جبرگرایی محیط که شاخهای از نظریهی تکامل است، محیط را تعیینکنندهی اصلی رفتار انسان دانسته، رابطهی محیط – رفتار را رابطهای علّی میپندارد. با وجود همبستگی نیرومند آب و هوا، فرم زمین و فرهنگ، ویژگیهای کالبدی، سرچشمهی تفاوتهای فرهنگی و رفتاری است، اما نمیتوان و نباید آن را تنها منبع مؤثر بر رفتار اجتماعی انسان پنداشت.
طبق تعریف لنگ، رویکرد احتمالگرایانه، محیط را پر از قابلیتهایی برای رفتار انسان میداند و ادراک محیط و استفاده از آن را وابسته به نیازها و شایستگیهای فردی میپندارد. این موضع به عدمقطعیت نظام رخداد رفتارهای انسان و محیط عمل طراحان باور دارد، اما فرض میکند که پایهی رفتار انسان متغیر نیست. لنگ پافشاری میکند که همهی مردم تواناییهای محیط را به یک گونه دریافت نمیکنند. محیط مؤثر برای مردان گوناگون، متفاوت است.
سرانجام نظریهی محتوایی – اثباتی لنگ برای طراحی محیطی و نقش ماهیت محیط – رفتار را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد :
- در طراحی محیط، ما با الگوهای محیط ساختهشده و قابلیتهای آن سروکار داریم.
- در طراحی محیط، نیاز داریم تا بدانیم که چگونه این الگوها، فعالیتهای گوناگون انسان و آسایش روانشناختی و لذت زیباشناختی او را برآورده میکند.
- چگونگی دریافت قابلیتهای محیط، فکر کردن به آن، و واکنش مردم در برابر آن، از موضوعات مورد نظر طراحی محیطی است.
- درک تفاوتهای فردی و محیطی که رفتار و قابلیتهای محیط دلخواه آنها را پیشبینی میکند، در طراحی محیطی بسیار اهمیت دارد.
یکی از مهمترین مباحثی که لنگ در تبیین ماهیت رابطهی «انسان – محیط» به آن میپردازد، مفهوم «قرارگاه رفتاری» است که روانشناسان بومشناخت مطرح کرده اند.
رویکرد بومشناختی برای یک مکان کالبدی، الگوهای رفتاری ویژهی همان مکان را توصیف میکند و بدین شیوه از مکان کالبدی به عنوان یک «قرارگاه» نام میبرد. لنگ نیز در تبین قرارگاههای رفتاری، بر پایهی نظریات روانشناسان بومشناخت، تکیه دارد؛ که باور دارند محیط کالبدی برخی رفتارها را به اجبار به انسان تحمیل میکند. او به مفهوم «همساختی» «راجر بارکر» نیز اشاره دارد؛ به این معنی که میان جنبههای کالبدی و الگوهای رفتاری یک قرارگاه رفتاری، رابطهی ویژهای وجود دارد که آن را همساختی مینامد.
از دید بارکر یک قرارگاه رفتاری، ترکیبی پایدار از فعالیت و مکان است و از 4 عنصر اصلی درست شده است :
1- یک الگوی رفتاری که همواره تکرار میشود
2- بستری با حس و حال ویژهی خود و خاص آن رفتار 3- همساختی، به معنای پیوند درخور میان الگوی رفتاری و آن بستر و 4- یک بازهی زمانی مشخص.
به عبارت دیگر برابر این تعریف، اگر در یک بستر، رفتاری مشخص، در زمانهای مختلف، الگوهای رفتاری دائمی متفاوتی بروز نمایند، آن محیط به مانند قرارگاهی رفتاری و جداگانه بررسی میشود.
لنگ دربارهی تأثیر قرارگاههای رفتاری بر رفتار افراد، این نکنه را یادآور میشود که مردم بر پایهی تواناییهای خود و دلبستگیای که به الگوهای رفتاری جاری در یک قرارگاه رفتاری ویژه دارند، آن را برمیگزینند. چنین قرارگاههایی این قابلیت را دارند که هم پاسخگوی خواستههای نمادین مردمی که آن را برمیگزینند باشد، و هم منافعی را برای آنها به همراه داشته باشد. برخی از قرارگاههای رفتاری نیز قوانینی برای ورود افراد قائل هستند (مانند مؤسسات رسمی)؛ به گونهای که اگر افراد نتوانند با این قوانین کنار بیایند، از سوی آن قرارگاه رفتاری، پذیرفته نخواهند شد. او همچنین بر این نکته تأکید دارد که مردم گاهی بستر رفتار را برای سازگاری بیشتر با الگوهای رفتاری دلخواهشان تغییر میدهند. همچنین به گفتهی لنگ، گاهی فرسوده شدن ظرف کالبدی، به خاطر استفادهی پیوسته از آن، ممکن است توانایی آن را در پذیرش الگوهای رفتاری بکاهد؛ به گونهای که اگر این توانایی و استطاعت، به کمترین اندازهی خود برسد، آن ظرف کالبدی ممکن است که بازسازی گردد.
لنگ در تبیین نظریهی قرارگاههای رفتاری، اندیشهی مفهومی دیگری را با عنوان «سامانههای فعالیتی» مطرح میکند. سامانههای فعالیتی به عنوان سلسلهمراتبی از قرارگاههای رفتاری پیوستهبههم، به فعالیتهایی میپردازد که درون ساختمانها، محلههای مسکونی و شهرها در جریان هستند. او مینویسد: «سامانههای فعالیت، بازتاب انگیزشها، بازتاب تمایلات و دانش مردم نسبت به جهان، در محدودهی منافع، توانمندیها و هنجارهای فرهنگی آنهاست.» از دیدگاه شناخت و بررسی سامانههای موجود و تلاش برای طراحی شهری، معماری و معماری منظر است.
و سرانجام لنگ میکوشد تا یک نظریهی هنجاری برای طراحی محیطی ارائه دهد. به گفتهی او موضوع نظریهی هنجاری طراحی محیط، موضعگیریهای «ادعا شده» و «عمل شده» است که معماران، طراحان شهری، معماران منظر و دیگران، دربارهی چنین پرسشهایی برمیگزینند :
«محیطهای طراحی شدهی خوب، چه محیطی است؟» و «طراحان باید چه نگرشی داشته باشند؟» و «ماهیت فرایند طراحی چه باید باشد؟»
لنگ یادآور میشود که هر طراحی، به مجموعهای از ارزشها باور دارد. در یک شهر ممکن است معماران ساختمانهایی را برای مقاصدی کاملاً همانند بسازند، اما طراحی آنها میتواند تفاوتهای بسیاری داشته باشد. به باور او حتی اگر طراحان درک همانندی از نظریهی اثباتی طراحی داشته باشند، باز هم تفاوتهای فکری آشکاری میان آنها وجود خواهد داشت. او تأکید میکند که هر کنش، وابسته به یک نگرش است. حرفههایی که سوگیری عملی دارند (مانند طراحی محیطی)، دربارهی فرایند و حاصل کارشان (فراورده) مواضعی هنجاری میگیرند که در فراوردهی کارشان بازتاب مییابد.
لنگ قدم نخست برای تدوین نوشتهای روشن از نظریهی هنجاری حرفههای طراحی را، فهم معیارهایی میداند که جایگاه یک طراح را از طراحان دیگر باز مینماید؛ معیارهایی که به شدت متأثر از فرهنگی است که طراح وابسته به آن است.
به باور لنگ هر طرح، عضوی از فرهنگ است؛ یکی فرهنگ اجتماعی کلیتر و دیگری فرهنگ حرفهای خاص. به گفتهی او چگونگی سازماندهی زمین، مکان ساختمانها، ویژگیهای ساختمانها و فرایندهای طراحی، همگی از هر دو فرهنگ تأثیر میپذیرند.
لنگ به طور کلی ارزشها و هنجارهای طراحان را متأثر از عوامل زیر میداند :
- شیوهی نگرش به مردم : لنگ برای این جنبه از عوامل، چهار مدل را برمیشمارد؛ مدل ارگانیک، مدل نقش، مدل رابطهای و مدل شکوفایی.
مدل انداموارهای، برنیازهای زیستشناختی انسان تأکید دارد و او را به عنوان واقعیتی صرفاً زیستی میبیند. مدل نقش، به فعالیتهای انسان به عنوان بخشی از یک سامانهی اجتماعی توجه دارد. از دیگر سو مدل رابطهای، انسان را یکسره به عنوان یک واقعیت کاملاً اجتماعی مینگرد. در این دیدگاه نقش طراح، تلاش برای ارائهی طرحی است که انسانها را به برقراری ارتباط با یکدیگر برمیانگیزد و آنان را به عنوان فرد، برای تشکیل گروههای انسانی ترغیب نماید. این نگرش در مدل خودشکوفایی به تکامل خود نزدیک میشود.
- نحوهی نگرش به طبیعت : برای نمونه نگرش غرب، باور به چیرگی انسان بر طبیعت داشته است؛ در صورتی که برخی از فلسفههای شرقی، انسان را بخشی از طبیعت میدانند. به گفتهی لنگ، نگرش طراحان به عناصر طبیعی محیط، با نگرشهای آنان به مردم وابسته است. چنین نظری به جای تکیه به مستندات علمی، بیشتر بر پایهی بینش هنجاری به زندگی انسان است.
- شیوهی نگرش به محیط ساختهشده : نگرش طراحان به محیط ساختهشده تا اندازهی زیادی در پیوند با نگرش آنها نسبت به انسان است. لنگ برای چنین پیوندی دو جنبه میشناسد:
الف باور به چگونگی کارکرد محیط ساختهشده و نحوهی تأثیر آن بر مردم
ب ارزشهای مورد نظر حرفههای طراحی
دربارهی جنبهی نخست، نظریههای زیادی دربارهی چگونگی دریافت انسان از محیط ساختهشده و محیط طبیعی و این که انسان چگونه دربارهی محیط میاندیشد، چگونه آن را دوست دارد و در آن زندگی میکند، وجود دارد.
به باور لنگ پذیرش آگاهانه و یا ناخودآگانهی این نظریهها به دست طراح، به دیدگاه او نسبت به چگونگی کارکرد ساختمانها و فضاهای باز، و دید او نسبت به ماهیت تجربه و زیباشناختی انسان، جهت میدهد.
- نگرش به فرایند طراحی : بحث بر سر اندازهی کارکرد سازمانیافتهی فرایند و میزان برنامه یا سرمشق بودن پایههای آن است. مهمترین تفاوتهایی که لنگ در موضعگیریهای هنجاری طراحان در بعد فرایند طراحی برمیشمارد، این موارد را در بر میگیرد: رابطهی کارفرما و طراح چه باید باشد؟ فرایند چگونه است و چگونه باید استفاده شود؟ چه روشها یا فنون ویژهای از آنالیز، ترکیب و ارزیابی استفاده شود؟
- رابطهی کارفرما – طراح : برخی از معماران خودمحور و بعضی دیگر عملگرا هستند. عملگراها باور دارند که معمار باید چیزی را که کارفرما میخواهد انجام دهد، درحالیکه به باور افراد خودمحور، معمار باید چیزی را به کارفرما بدهد که خود معمار میخواهد، یا آنچه را برای کار فرما تجویز کند که فکر میکند برای او خوب است.
- نگرش به فناوری : نگرشهایی که طراحان به فناوری و تغییرات آن دارند، ماهیت طرح آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
لنگ اعلام میکند که همهی طراحان باید تا مرز امکان، رابطهی میان تمام جنبههای رفتار انسان و محیط ساخته شده را بشناسد تا بتوانند در بحثهای وابسته به امکانات و محدودیتهای طرح، برای پاسخگویی به برنامهریزی رفتاری مورد نظر شرکت نمایند.
لنگ نظریهی هنجاری خود را در چارچوب سه موضوع کلی توضیح میدهد :
الف. مسائل اجتماعی
به باور لنگ، هر کار طراحی، چه به صورت جزئی و چه به شکل کلی، کاری سیاسی است و مسائل اجتماعی میتواند بر طراحی و موضع طراحان اثر مستقیم داشته باشد.
ب. هدفهای طراحی
از دید لنگ طرح در عین پاسخ به نیازهای سرمایهگذار، باید به نیاز بهرهبرداران پاسخ دهد و در هر هنگامی که میان اینها اختلاف باشد، طراح متعهد است که از بهرهبردار هواداری کند. باید با توجه به بنیادیترین نیازها، بر اساس مراتب مدل مازلو، مشکل گروههای بهرهبردار به ترتیب از میان رود. سپس با در نظر گرفتن اولویت باید به نیازهای گروههای بجامانده پرداخت. در این روند، اولویت با مهمترین بهرهبرداران است. طراحان باید نیازهای افرادی که از دید اجتماعی و سیاسی ناتوانترند، همچون بچهها و معلولان را بیشتر در نظر بگیرند.
ج. گسترهی طراحی
لنگ در اینباره به مفهوم «طراحی همهجانبه / تمام عیار» اشاره میکند، که در آن طراح مسئول طراحی همه چیز است، از مقیاس بزرگ شهری تا طراحی جا سیگاری و تزئینات گیاهی ساختمان. از دید لنگ هر چند این فلسفه به وحدت دستاورد طراحی میانجامد، اما در عین حال فرصتهای مردم را برای همسازی و تأمین نیازهای نوین و شخصیسازی محیط، به منظور بیان شخصیت و خواستههای فردی خود – کاهش میدهد. او تأکید میکند که تطبیقپذیری و توان شخصیسازی محیط، به ویژه مسکن، نیاز پایهای انسان است. از دید او به جز در شرایطی که سرمایهگذار طرح، بهرهبردار آن نیز هست و انتظارات او از طراحی برآورده شده، طراح نباید طراحی جامع و همهجانبه را هدف کار خود قرار دهد.
در پایان لنگ تأکید میکند که نظریهی هنجاری میتواند بسیاری از مسائل طراحی را تبیین نماید، اما دستاوردهای طراحی را تعیین نمیکند؛ زیرا اینگونه نتایج، به باور طراحان و میزان پذیرش آن، به دست جامعه وابسته است.