Roger Trancik |
راجر ترانسیک |
~ بهرهگیری از زمینهای بلاتکلیف برای شهر |
ترانسیک معمار منظر و شهرساز زمینهگرا، بیشتر به سبب تألیف کتاب «کشف فضای گمشده» (1986) مشهور است. موضوعات مورد علاقهی وی طراحی شهری، معماری منظر، طراحی محیطی و تحلیل موضوعات شهری است. تخصص او در طراحی شهری به سوی تکنولوژی تصویرسازی رایانهای گرایش پیدا کرده است.
برخی از فعالیتهای او عبارتند از : طراحی مرکز شهر ایتاکا، برنامهی مدیریت توسعه برای بعضی محلات نیویورک و برگزاری نمایشگاه طراحیها و عکسهایش تحت عنوان «مناظر رومی»، از تازهترین فعالیتهای آموزشی وی تهیه و تنظیم لوح فشردهی آموزشی لایههای روم است.
موضوع اصلی کتاب کشف فضاهای گمشده (1986)، نقد تأثیرات نوگرایی در معماری و شهرسازی و ارزشهای فراموششدهی فضاهای شهری سنتی است. او تأکید میکند که باید شناسایی فضاهای تهی و طرح کلی فرصت توسعه، به مانند کاری کلیدی در شهرسازی مدنظر قرار گیرد. ترانسیک مفهوم «فضایگمشده» را در مقابل فضاهای «کشفشده» – یا به عبارتی «استفادهشده» – قرار میدهد. در تعریف او، فضایگمشده میتواند شامل زمین پسمانده و ساخته نشدهای در پای ساختمانهای بلند مرتبه، میدان گودی پایینتر از سطح زمین، زمینها و سطوح مربوط به پارکینگ خودرو، زمین و حاشیههای تهی از آدم در کنارهی بزرگراهها، لبهها یا کنارههای آب رها شده بدون استفاده، سایتهای نظامی تخلیه شده و همچنین مجموعههای صنعتی منتقل شده به حومه، زمین خالی و پاکسازیشده، محدودههای پسماند در حد فاصل حوزهها، پارکهای رو به زوال و همچنین پروژههای ناموفق خانهسازیهای اجتماعی باشد.
او فضاهای گمشده را فضاهایی میداند که هیچ ارتباط مثبت و مطلوبی با مردم و فضاهای پیرامون خود برقرار نکردهاند، اینها فضاهایی تعریف نشده و فاقد مرزهای قابل تشخیص بوده و در اتصال و پیوند دادن اجراء خود درون یک کل منسجم، ناتوان هستند. او از دیگر سو تأکید میکند که اینگونه فضاها فرصتهای با ارزش و مهمی را در امر توسعههای جدید شهری بویژه توسعهی درونزا، وکشف منابع پنهان – اما فراوانی که در شهرهای ما وجود دارند -، در اختیار طراحان شهری قرار میدهند.
ترانسیک 5 عامل اصلی را در پیدایش فضاهای گمشده مؤثر میداند :
- خودروی شخصی : به باور ترانسیک امروز خیابان نقش خود را برای آفریدن فضای شهری در خدمت پیاده از دست داده و به جای آن که فضای همگانی را شکل دهد، تنها به مسیر آمد و شد خودرو تبدیل شده است. خیابانها جایگاه اجتماعی خود را از دست دادهاند و از جمعیت تهی شدهاند.
- جنبش نوگرایی در طراحی : ترانسیک فضاهای معاصر را همچون «ضد فضا» میداند، او یادآور میشود که چگونه فضاهای شهری معماری سنتی (خیابانها، میدانها و …) که با فرمهای حجمی قابل درک بود، با حضور ضد فضا به سوی فرسایش و سرانجام گمشدن فضا گرایش یافت. او همچنین فناوری همگام با جنبش نوگرایی را نیز در این امر مؤثر میداند. به همراه این دگرگونی نوگرایانه خیابانها بیش از پیش کارکردهای سنتی، اجتماعی و تجاری خود را از دست دادند، و در این میان فروشگاههای بزرگ جدید نیز عاملی شدند برای این که مراکز شهر به فراموشی سپرده شوند.
- پهنهبندی و نوسازی شهرها : سیاستهای پهنهبندی و پروژههای نوسازی با ارائهی نقشههای دو بعدی به تقسیم شهر به بخشهایی همجنس و همشکل انجامید که با خطوط آمد و شد از هم جدا میشدند. از دیگر سو، زمینهای بجامانده میان این بخشها نیز در ساختار شهری عمدهترین فضاهای گمشده را پدید آورد.
- خصوصسازی فضای همگانی : با شکوفایی اقتصادی شهرها، تراکم ساختمانها در مراکز شهری افزایش یافت، در این فرایند فضاهایی که به کاربریهای همگانی اختصاص داشتند، به فضاهای شخصی و خصوصی بدل شد. شهرها به جای این که به برآوردن نیازهای اجتماعی و همگانی شهروندان بپردازند، به سالن نمایش فضای خصوصیشده تبدیل شده بودند.
- تغییر کاربری : جابهجایی کاربریهای مختلف حجم بزرگی از فضاهای هدر رفته و بیاستفاده را در مراکز شهرها پدید آوردهاند. چنین فضاهایی قابلیت فراوانی را میتواند برای احیا و باززندهسازی مراکز شهرها و تحقق اختلاط کاربریها در اختیار ما قرار دهند. ترانسیک میگوید که برای حل مسئلهی فضاهای گمشده، طراحان میباید از توجه صرف به ساخت و ساز ساختمان پرهیز کرده و توده و ساختمان را با هدف تعریف و جانمایی مناسب فضاهای بیرونی بکاربرند.
به باور ترانسیک، برای پرهیز از شکلگیری فضاهای تعریفنشده و جدای از هم، آنچه بیش از همه میباید در طراحی فضاهای شهری به آن توجه شود، طراحی مجموعهای از فضاهای باز بیرونی است که درون یک کل منسجم تعریف میشوند. او با اشاره به این که تاریخ و محیط دو عامل تأثیرگذار در طراحی هستند، تأکید میکند که هیچ ساختمانی نمیتواند بدون توجه به این دو عامل موفق باشد.
او اساسیترین کاری که در طراحی فضاهای شهری باید مورد توجه واقع شود را اهمیت دادن به تعریف فضاهای همگانی و اصلی شهرها، مانند خیابان، میدان و فضاهای باز دیگر، بیش از طراحی تک تک ساختمانها میداند. او باور دارد که روند شکلگیری عمودی شهرها، یکپارچگی موجود در فضاهای شهری را از میان برده است و میدانگاههای برآمده یا فرو رفته و فروشگاههای بزرگ درونگرا، کارکرد اجتماعی سنتی خیابان را بیرنگ کرده است. وی مینویسد که تلاشها در زمینهی تأمین زندگی شهری مناسب – مانند باغشهرها، شهرهای جدید و حومهگرایی – هیچیک نتوانست بر مشکلات فضاهای شهری چیره گردد.
به گفتهی او موقعیت در طراحی فضاهای شهری جدید، بستگی زیادی دارد به برخورداری از فهمی انتقادی از نمونهها – خوب و بد – از فضاهایی که تاکنون توسط مردم و طراحان آزموده و ارزیابی شدهاند.
وی فضاها را به طور کلی در دو دستهی فضاهای سخت و نرم قرار میدهد. ترانسیک تأکید دارد که طراحان میباید هر دو گونهی فضا را مورد توجه قرار دهند. او یکی از مهمترین اهداف تولید فضاهای سخت را ایجاد فضای محصور میداند. به گفتهی او میزان موفقیت یک فضای شهری به چگونگی ترکیب این 3 جزء بستگی دارد :
- چارچوب سه بعدی : این چارچوب تعریف کنندهی لبههای فضا، اندازهی محصوریت و شخصیت بدنههاست.
- الگوی دو بعدی : به پیوستگی و چگونگی پوشش روی زمین یعنی مواد، بافت و ترکیب آن ارتباط دارد.
- مکانیابی اشیاء در فضا : به عناصری وابسته است که نقاط مکث و یا کانونی در فضا پدید میآورند.
ترانسیک در توضیح اشکال مختلف فضاهای سخت شهری، به دو گونهی اصلی از فضاهای شهری اشاره میکند؛ یعنی میدانها و خیابانها.
در شهر سنتی، میدان به عنوان فرم سازماندهندهی اولیه در ساختار شهر بوده، و خیابان در واقع ادامهی فضای میدان است، که کنارههای آن عمدتاً توسط خانهها شکل میگرفت. به باور او این سیستم سنتی، به ندرت اجازهی ظهور فضاها یا ساختمانهایی را میداد که نمیتوانند به عنوان جزئی از کلیت شهر، با الگوی شهر پیوند برقرار کنند؛ در نتیجه در چنین شهری به ندرت فضای گمشده و بلاتکلیف شکل میگیرد.
او با اشاره به این که میدانها در شهر همواره با خود معنای فرهنگی و اجتماعی به همراه دارند، تأکید میکند که بدون شک مردم مهمترین نقش را در پویایی و حیات میدانهای همگانی ایفا میکنند؛ اگر فضای میدان بتواند به اندازهی کافی فعالیتهای مردم را به خود جذب کند، قطعاً میتوان گفت که طرح آن نیز موفق بوده است. او با اشاره به این نکته که ماهیت خیابان، «حرکت» و «جابهجایی» است، تأکید میکند که با این حال، خیابان میتواند طیف وسیع و متنوعی از کارکردها را پذیرا باشد.
خیابانها نه تنها میتوانند عنصر تعریفکنندهی حوزهها باشند، بلکه عامل اتصالدهندهی عناصر ساختار شهر نیز به حساب میآیند. او محور اصلی شهر اصفهان را مثال میزند که به عنوان یک فضای بیرونی مثبت و سرشار از تنوع کارکردی را در کنار هم جمع کرده است.
ترانسیک خیابانها را به طور کلی دارای دو گونهی اصلی میداند؛ خیابانهای منحنی و خیابانهای مستقیم.
از دید ترانسیک هر ساختمان باید تابع طرح کلی خیابان باشد؛ یعنی مقیاس آن و همچنین عناصر معمارانهی آن باید با طرح زمینهی خود هماهنگی داشته باشد؛ زیرا به باور ترانسیک، به خاطر حضور یک ساختمان، فضای شهری را نباید خراب کرد؛ بلکه ساختمانهای جدید باید در واقع تکمیلکنندهی طرح فضای شهری باشند. به عبارتی به باور او، ساختمانها باید به گونهای در بافت شهری ظاهر شوندکه در آن برش ایجاد کنند، نه حفره یا حجم فضایی تهی.
ترانسیک در رابطه با فضاهای شهری سخت، 4 مفهوم دیگر را نیز معرفی کرده و توضیح میدهد :
- فضای باز در تقابل با فضای پر شده
- فضاهای پیوند خورده توسط کف
- فضای پیامرسان (برقرار کنندهی ارتباط)
- فضای یادمانی در تقابل با فضای صمیمی
از دیگر سو، ترانسیک در ارتباط با فضاهای شهری نرم نیز 4 مفهوم دیگر را مطرح میکند :
- فضای انسانی : به گفتهی ترانسیک به منظورفهم سرشت فضاهای همگانی در ارتباط با ابعاد فیزیکی و روانشتاختی محیط، باید 2 فاکتور مهم را مورد توجه قرار دهیم. 1. معنای فضا بر اساس کاربرد و هدف آن فضا در ارتباط با نیازهای اجتماعی و روانشناختی افراد و 2. رابطهای که میان یک فضای خاص – یا گروهی از فضاها- و ویژگیهای محلی آن وجود دارد، شامل تاریخ و سنتهای محلی. او تأکید دارد که قضاوت کیفی دربارهی طرح یک فضا، از معنای کارکردی فضا و این که چقدر شکل فیزیکی آن پاسخ گوی نیازهای اجتماعی افراد است، ناشی میشود. همچنین تأکید میکند که نادیده گرفتن انسانها در طراحی، باعث شکلگیری فضاهای گمشده و بلاتکلیف خواهد شد.
- فضاهای روستایی : در تعریف ترانسیک. فضاهای روستایی، فضاهایی غیرمحصور هستند که در ارتباطی مثبت با سکونتگاههای انسانساخت، هدف واضح و با معنایی دارند. نه تنها پشتوانهی ابعاد اقصادی شهرها هستند، بلکه پاسخگوی نیاز ساکنان به فضای باز و تماس با طبیعت نیز هستند. جهت جلوگیری از پراکندگی شهری، ترانسیک تأکید دارد که وجود تمایز میان فضای شهری و فضای روستایی یک ضرورت است.
- فضاهای پارکگونه : وجود این فضاها برای آوردن طبیعت به درون شهرهاست. او تأکید میکند که پارکهای شهری را نمیتوان صرفاً به این خاطر که فضاهایی نرم و غیرمعمارانه هستند، فضای بلاتکلیف دانست. به باور ترانسیک آنچه باعث میشود تا چنین فضاهایی بتوانند نقش مؤثری به عنوان یک فضای شهری داشته باشند، این است که آنها فضای میان ساختمانها را به شیوهای مثبت و مفید پر کنند.
- فضای نمادین : این فضاها گذشته ازنمودهای ظاهری، دارای یک رشته نمادهای معنوی نیز هستند، و از همینرو است که یک فضا به فضایی مفهومی تبدیل شده، و خواص ویژهی بیانی پیدا میکند. در زمینهی تکامل فضای معاصر و تحلیل نمونههای تاریخی، سه رویکرد در طراحی فضای شهری را معرفی کرده و از آنها با عنوان «نظریه» یاد میکند، که عبارتند از: نظریهی نقش – زمینه، نظریهی اتصال و نظریهی مکان
نظریهی نقش – زمینه
این نظریه به مطالعهی ارتباط میان ساختمانها (تودههای سخت) و فضای باز خالی (زمینه) میپردازد. ارتباط میان فضاهای خالی و تودههای ساختمانی، الگوی شهری را در زمین پدید میآورد، که بیشتر به آن «بافت» میگویند و با ساختمانها و فضاهای شاخص، مانند المانهای اصلی و یا فضاهای باز، شاخص شده است. نقشهی نقش – زمینه یک ابزار گرافیکی، برای نمایش روابط پر و خالی در بافت شهری را نمایش میدهد.
وقتی سطح پوشش «توده» بیشتر از «فضا» باشد، توده وظیفهی شکل دادن به فضاهای باز همگانی را ایفا میکند. به عبارتی توده در خدمت ایجاد «فضای مثبت» بوده و بافت شهر، بافتی «فضا محور» است. او در ادامهی بررسی نظریهی نقش – زمینه به این مطلب میرسد که وقتی شکل شهر عمودی است و نه افقی (برجها، آسمانخراشها و …) امکان شکلگیری فضای شهری بههمچسبیده تقریباً ناممکن است، چون عناصر عمودی باعث ایجاد زمینهای باز گستردهای میشود که به ندرت مورد استفاده قرار میگیرند. برای رسیدن به یک فرم در فضاهای بیرونی، مرزهای پیرامونی فضاها و بلوکها باید به خوبی بههم متصل شده باشند، تا بتوانند فضای بیرونی محصور شدهای را بسازند.
ترانسیک تأکید دارد که فضاهای خالی مثبت در شهر باید همهنگام با ساخت تودههای ساختمانی، تعریف شده و پدید آیند. بررسی ترانسیک بر ساختار نقش – زمینه نشان داد که میتوان براساس رابطهی توده و فضا، گونههایی را برای چگونگی ترکیب الگو های پر و خالی قائل شد. او در این خصوص 6 گونه الگو را معرفی میکند: الگوی شبکهای (شطرنجی)، الگوی زاویهدار، الگوی منحنی، الگوی شعاعی، الگوی محوری و الگوی ارگانیک که بیشتر شهرها از ترکیب این الگوها شکل میگیرند و این کار به گونهای عالی با کنار هم نشستن الگوهای کوچک و بزرگ انجام میگیرد.
او نخستین و مهمترین نوع تودههای شهری را عناصر یادمانی یا نهادها (مؤسسههای همگانی) که در جایگاه قطعات مرکزی قرار گرفتهاند، میداند. دومین گونه، بلوک شهری است که با ساختمانهایی با لبههای مشخص که بیشتر غیرتکراری هستند، شکل میگیرند.
ترانسیک برای فضاهای شهری نیز بر اساس چگونگی تعریف جابهجایی تودهها و شیوهی جایگیری آنها نسبت به هم، 5 گونه بر میشمارد. این گونهها از نظر باز بودن و یا محصوریت نیز با هم تفاوت دارند و عبارتند از : 1- فضای راهروی ورودی 2- فضای باز یا حیاط مرکزی درون بلوکها 3- شبکهی اصلی خیابانها و میدانها 4- باغها و پارکهای همگانی 5- فضای باز خطی
سرانجام این که به گفتهی ترانسیک، مهمترین موضوع در نظریهی شکل – زمینه، سازماندادن ارتباط توده با فضا است. اگر پیوند و نسبت میان توده و فضا، کامل و قابل درک باشد، شبکهی فضایی موفق بوده، اجزاء در پیوند با یکدیگر و درون چارچوبی منسجم، شخصیتی یگانه برای منطقه پدید میآورند؛ اما اگر رابطهی میان توده و فضا متعادل نباشد، اجزاء از هم جدا شده و از چارچوب بیرون میشوند که نتیجه، فضایی گمشده است.
نظریهی اتصال
این نظریه مبتنی بر ساختارهایی خطی است که یک عنصر را به دیگری پیوند میدهند. این خطوط از راه خیابان، پیادهرو، فضاهای باز خطی و یا دیگر عناصر ارتباطی که به گونهای فیزیکی بخشهای مختلف شهر را به یکدیگر پیوند میدهند، شکلگرفتهاند. طراحانی که به رویکرد اتصال روی میآورند، میکوشند تا ساختار نظمدهنده به اجزای شهر را در قالب شبکهای ارتباطی تعریف کنند. در واقع تأکید این تئوری، بر نمودار سیرکولاسیون است. در این رویکرد، سامانههای حرکتی و شبکهی زیرساختها تعریفکنندهی فرم شهری است و تأکید بر ارتباط و حرکت از نکات بارز آن است. در رویکرد اتصال، «ماکی» سه گونهی متفاوت فضاهای شهری را برمیشمرد؛ فرم ترکیبی، فرمهای کلان و فرمهای گروهی.
در تعاریف ترانسیک، فرمهای ترکیبی ساختمانهایی منفرد را در برمیگیرد که دارای الگوهای سادهای است و در یک نقشهی دو بعدی ترکیببندی میشوند. فرمهای عظیمالجثه یا کلان، ساختارهایی عظیم هستند که با فراهم آوردن چارچوبی خطی و باز، عناصر منفرد را در سلسلهمراتبی مشخص به هم میپیوندند. عوامل ارتباطی در این الگو، عناصری فیزیکی هستند. فرمهای گروهی نیز پیامد افزایش تراکم عناصر فضایی، در امتداد یک اسکلت، به عنوان هستهی مرکزی است؛ مانند سازمان بسیاری از شهرهای تاریخی. در فرمهای گروهی ارتباط نه ضمنی است و نه تحمیلی، بلکه کاملاً بر مبنای رشد طبیعی، تکمیل کنندهی ساختار ارگانیک کلیت خود هستند.
در هر سه گونه فرم ارائه شده به دست ماكي، اتصال به عنوان عاملي كنترلكننده براي منظم ساختن فضاها و ساختمانها بوده و تركيب فضاهاي همگاني به صورت يك كل، مهمتر از خود فضاها با ساختمان منفرد است.
ترانسيك خاطر نشان ميكند كه اينگونه ايدهها، متكي بر انديشهي ايجاد سكونتگاهها و اجتماعات جديد و آرمانی (آرمانشهر) بوده، و فضاهاي سنتي كه از رابطهي توده و فضا شكلگرفتهاند، تأثیر نميپذيرند.
نظریهی مکان
از دیدگاه وی پايه و ماهيت اين نظريه در طراحي فضايي، بر پايهي درك ويژگيهای انسان و فرهنگي فضاي فيزيكي است. فضا تنها هنگامي مكان ناميده ميشود كه مفهومي برخاسته از دورنمايهاي فرهنگي زمينهی خود داشته باشد.
هر مكان پديدهاي منحصر به فرد است و براساس كاراكتر محيط پيرامونش شكل ميگيرد.
ترانسيك تأكيد ميكند كه معماري و معماري منظر ميبايد نسبت به «هويت محيطي» و «حس مكان» پاسخي درخور داده، و در صورت امكان آن را تقويت كنند. در اين ميان او وظيفهي طراح شهري را نيز، نهتنها طراحي و تنظيم شكل فضا، بلكه «آفرينش مكان» ميداند، و هدف را، كشف بهترين سازگاري ميان زمينهی فرهنگي و فيزيكي، با نيازها و خواستههاي استفادهكنندگان برميشمارد. به گفتهي او موفقترين طرحهايي كه در زمينهي مكان انجام گرفته، اغلب آنهايي است كه به جاي تغيير شكل اساسي و ريشهاي، كمترين دخالتها را در ويژگيهاي فيزيكي و اجتماعي پيرامون به كار ميگيرد. بر پايهي اين نظريه براي آن که طراحان بتوانند مكانهاي بيهمانندي را همساز بر شرايط پديد آورند، بايد تاريخ منطقهي مورد نظر را عميقاًً بررسي كرده، احساسات و نيازهاي عمومي را دريابند، سنتهاي پيشهوران و مصالح بومي را بشناسند، و از واقعيتهاي سياسي و اقتصادي آن جامعه آگاهي كامل يابند.
ترانسيك با تكيه بر چنين نظريهاي اعلام ميكند كه امروز بيشتر توسعههاي جديد و حومهها، محيطهايي هستند كه در خلق مكاني مناسب با بستر فرهنگي – اجتماعي و فيزيكي خود، شكست خوردهاند.
او مشكلاتي را كه هم در نوسازي شهري و هم در ايجاد شهرهاي جديد وجود دارد، در اين ميداند كه طراحان تصور ميكنند كه بايد يك پروژه را با قاطعيت و به طور كامل در همهي جزئيات آن انجام دهند؛ بدون این که امكان و فرصتي براي تغيير شكل يا تكامل مكان در طول زمان قائل شوند. بدين ترتيب مردم نيز فرصتي براي حفظ يا به همراه آوردن الگوهاي قديمي و شيوههاي زندگيشان و يا اعمال تغييراتي در مكان جديد به گونهاي كه آن را راحتتر و مأنوستر با شيوهي زندگيشان بكنند، نخواهند يافت.
سرانجام ترانسيك با تأكيد بر این که هر يك از اين رويكردها داراي ارزشهاي ويژهي خود هستند، متناسبترين شيوه را در آن ميداند كه از هر سه نظريه با هم استفاده شود، به گونهاي كه بتوان به فضاهاي پر و خالي ساختار بخشيد، اتصال ميان اجزاء را سازماندهي نمود و همچنين به نيازهاي انساني و شرايط ويژهي هر محيط پاسخي درخور داد. ازاينرو در سازماندهي فيزيكي يك منظر شهري بايد از هر سه نگرش يا رويكرد براي طراحي استفاده نمود.
ترانسيك در ادامه 5 اصل طراحي فيزيكي براي آفرينش فضاي شهري منسجم را ارائه ميدهد :
- اصل یکم : توجه به «حركت» به عنوان عامل ارتباطدهندهي مكاني
- اصل دوم : محصوريت جانبي و تدوام لبهها
- اصل سوم : پل زدن منسجم
- اصل چهارم : محور و پرسپكتيو
- اصل پنجم : تلفيق درون و بيرون