Bentley |
ایان بنتلی |
~ تأکید بر مسئولیت محیط در قبال شهروندان |
بنتلی در جایگاه معمار و طراح شهری، دلبستگی شخصی به موضوعاتی چون طراحی راهبردهای ساختوساز برای بافتهای فرسودهی بخش میانی شهرها، پژوهش در تأثیرات فرایند توسعه روی فرم، نمای ساختمانها و پایههای نظری معماری قابل پیگیری است. او مقاله و کتابهایی را در این زمینه نگاشته است. از مهمترین کتابهای وی، محیطهای پاسخده با همکاری آلن آلکاک، پال مورین و گراهام اسمیت (1985)، تغییر شکل شهری (1999) و هویت از راه طراحی (2007).
کتاب محیطهای پاسخده به گفتهی نویسندگانش، دستاورد درگیری آنان با مجموعهی پروژه، سمینار و سخنرانیهای علمی است و در سال 1976 به انجام رسیده است.
دلمشغولی اصلی بنتلی و همکارانش در این کتاب به حوزههایی از طراحی میگراید که به نظر آنان در جریان نادرستی ره میسپارند. از دید بنتلی و همکارانش، ضایعهی طراحی نوگرا در آن است که طراحان هرگز به تلاشی سامانیافته، همگانی و شایسته در راستای آرمانهای سیاسی – اجتماعی خود دست نزدهاند و اعلام میکنند که همهی آنچه که طراحان بر محیط انسانساخت روا میدارند، دارای اهمیت سیاسی – اجتماعی و فرهنگی است.
ایشان نیز همانند بیشتر طراحان آگاه با مسائل اجتماعی سدهی گذشته، بر این باور هستند که محیط انسانساخت باید با تقویت فرصتهای مناسب، با بهبود هر چه بیشتر و گستردهی گزینههای عرضهشدنی به مردم، محیطی مردمسالار فراهم آورد. بنتلی و همکارانش چنین محیطهایی را «محیط پاسخده» میخوانند.
نویسندگان این کتاب در طرح و توضیح مفاهیم کیفی که طراحان میباید به منظور آفرینش محیطهایی پاسخده در طرحشان بکارگیرند، رویکردی گام به گام را در پیش گرفتهاند. آنها این مفاهیم را در قالب 7 کیفیت یا 7 گام پیشنهادهاند:
- نفوذپذیری : طراحی نقشهی کلی راهها و بلوکهای ساختمانی، به گونهای که بتواند بر امکان رفتن یا نرفتن مردم به یک مکان تأثیر گذارد. این مفهوم بر موضوع تأمین ارتباط فیزیکی و ارتباط بصری میان مکانها تمرکز دارد.
به زعم ایشان مفهوم «نفوذ پذیری» به معنای میزان قدرتگزینشی که یک محیط به مردم میدهد تا بدان طریق از جایی به جایی دیگر بروند، یک معرف کلیدی برای ارزیابی پاسخدهندگی آن محیط است. در تعریف نفوذپذیری یک فضا، میباید هر دو بعد محرمیت و عمومیت فضا بر پایهی قابلیتی که آن فضا دارد، مورد توجه قرار گیرد.
در تعریف آنها نفوذپذیری هر سامانهای از فضاهای همگانی به شمار راههای ممکنی که برای گذر از یک نقطه به نقطه دیگر در نظر گرفته شده، بستگی دارد. علاوه بر این، این راههای ممکن باید شفاف و قابل رؤیت باشند. بدین شیوه نفوذپذیری، هم جنبهی کالبدی و هم بصری دارد؛ این هر دو جنبه به این بستگی دارند که شبکهی فضاهای همگانی چگونه محیط را بلوکبندی میکند.
آنها سه مورد از شیوههای طراحی را به عنوان نمونههایی که موجبات کاهش نفوذپذیری فضاهای همگانی را فراهم میکند، معرفی مینمایند :
– بزرگ در نظر گرفتن مقیاس ساختوساز؛ یا به عبارتی، بزرگ در نظر گرفتن بلوکها
– سلسلهمراتبی بودن سازماندهی فضایی؛ که به خاطر ایجاد معابر بنبست و دور برگردان، توان گزینش مسیر را به کمترین اندازهی ممکن میرساند.
– جدایی سواره و پیاده (بنتلی، 1382 : 19-17)
بنتلی و همکارانش به توضیح این مطلب نیز میپردازند که از راه افزایش سطح فعالیتها در لبهی فضاهای همگانی میتوان موجبات تقویت نفوذپذیری را فراهم نمود و تا جایی که ممکن باشد باید شمار ورودیها را در لبهی فضاهای همگانی افزایش داد.
- گوناگونی : جایگیری انواع کاربریها در محدودهی طراحی، به گونهای که بتواند بر تنوع قابلیتی که به مردم عرضه میگردد، تأثیر بگذارد. این مفهوم در قالب گوناگونی در کارکرد، فرم فیزیکی و همچنین اشخاص و گروههای اجتماعی در مکانها، تعریف شده است.
از دید آنها، در این میان گوناگونی کارکرد خود میتواند ما را به سطوح گوناگونی برساند؛ چرا که :
* مکانی که دارای گوناگونی در کارکرد باشد، دربرگیرندهی گونههای متنوع ساختمانی با فرمهای متنوع است (گوناگونی فرم)
* چنین مکانی، انسانهای مختلفی را در زمانهای گوناگون و با منظورهای متنوع به خود جذب میکند (گوناگونی مردم)
* از آنجا که گوناگونی فعالیتها، فرمها و مردمان، به سرشاری فهم و تصویر ذهنی از آن مکان میانجامد؛ باعث میگردد آدمهای مختلف با شیوههای گوناگونی به تفسیر و فهم مکان بپردازند، و این کار معانی متنوعی را عرضه میدارد.
بنتلی و همکارانش یادآور میشوند که هرچند هدف از گوناگونی، افزایش تنوع و میزان حق گزینش فرد در یک مکان است؛ اما از دیگر سو، توان گزینش فرد، خود به میزان تحرک او بستگی پیدا میکند. مواردی چون تبدیل پهنههای گوناگون شهر به حوزههای تخصصی با یک کاربری مشخص، درهمآمیختن عرصههای طراحی با هم و تشکیل یک واحد بزرگتر و همچنین یکپارچهکردن ظاهر فضاها تا اندازهی زیادی از گوناگونی میکاهد.
بنتلی و همکارانش 3 عامل اساسی که پشتیبان گوناگونی کاربریها هستند را چنین معرفی میکند :
– میزان تقاضا : درجهی تغییرات و گسترهی انواع فعالیتهایی که میخواهند در آنجا جای بگیرند.
– عرضهی امکانات : میزان توانمندی فضا در پاسخگویی به تقاضای محیط (فعالیتها).
– میزانی از اندرکنش مثبت میان این دو : که به وسیلهی طرح، ترغیب یا تشویق میشود.
- خوانایی : طراحی تودهی ساختمانها و محصوریتهای فضاهای همگانی، به گونهای که بر چگونگی و آسانی درک مردم از فرصتها و موقعیتهایی که محیط به آنها عرضه میدارد تأثیر بگذارد.
کیفیتی که در این کتاب «خوانایی» نامیده شده است. مفهومی است که کوین لینج آن را در پیوند با مفهوم «نقشانگیزی» مطرح نمود. در تعریف آنها، «خوانایی» به عنوان کیفیتی که موجبات درکپذیری یک مکان را فراهم میکند، در دو سطح اهمیت مییابد: خوانایی فرم کالبدی مکان و خوانایی الگوی فعالیتهای جاری در یک مکان و باید در کنار هم و در تکمیل یکدیگر وجود داشته باشد.
از دید بنتلی و همکارانش در شهرهای سنتی برخلاف شهرهای نوگرا، هویت مکانهای همگانی به وضوح قابل تشخیص بود و مهمترین فضای همگانی با مهمترین فعالیتها در ارتباط و پیوند بودند. در فضاهای شهر سنتی، در جاهایی که از دید امنیتی و محرمیت مانعی وجود نداشت. عابرین اجازه مییافتند که فعالیتهای درونی بسیاری از ساختمانها را ببینند. در شهر نوگرا جدایی مسیرهای حرکت پیاده و سواره نیز خوانایی را بسیار کاهش داده است. از آنجایی که این مردم هستند که با درک محیط، تصویری مشخص در ذهن خود میسازند نه طراح. طراحان کوشیدهاند تا به کمک تکنیکهای مختلفی چون مصاحبه و کنکاش دربارهی چگونگی جهتیابی و جهتگیری افراد در مکان و یا خواستن از مردم برای ترسیم کردن نقشهای از مکان مورد پژوهش، آنگونه که در ذهن دارند، تصور ذهنی مردم از مکان را کشف کنند.
از دید بنتلی و همکارانش، عناصر پنجگانهی لینچ – گره، راه، لبه. حوزه و نشانه – نهتنها در خوانایی ساختار کلیت شهر در ذهن مردم، نقش مهمی بازی میکنند، بلکه میباید آن را به طور سلسلهمراتبی به عرصهی درونی حوزهها در مقیاس کوچکتر نیز تعمیم داد.
- انعطافپذیری : یا بهتر است بگوییم «همه فن حریفی» فضا، به گونهای که بر ابعاد توانمندی محیطی مشخص، برای پذیرفتن کارکردها و فعالیتهای گوناگون که با هدفهای متفاوت مردم سازگار باشد، تأثیر بگذارد.
مکانهایی که امکان جریان یافتن فعالیتهای گوناگون را فراهم میآورند، مکانهایی هستند که حق گزینشهای بیشتری را به مردم میدهند. وی چنین مکانهایی را واجد کیفیت «همه فن حریفی» میداند. گرایش طراحان به اختصاصیکردن فعالیتها در ساختمانها و فضاهای همگانی، معمولاً امکان جریانیافتن فعالیتهای دیگر در چنین فضاهایی را بسیار مشکل میسازد. آنها همه فن حریفی را در دو مقیاس خرد و کلان بررسی میکنند؛ و یک چارچوب ترجیحی برای دستیابی به همه فن حریفی مقیاس کلان پیش مینهند. عمق کم در پلان، نقاط دسترسی فراوان و محدودیت ارتفاع. از دیگر سو در تعریف آنها همه فن حریفی مقیاس خرد، قابلیت خاصی در درون ساختمانها را مدنظر قرار میدهد. این مقوله بر کیفیت محیطی در فعالیتها و قدرت انتخاب روزمرهی بیشتر مردم تأثیر مستقیم میگذارد. به گفتهی ایشان از آنجا که همه فن حریف بودن در مقیاس خرد با تصمیمگیریهای طراحانهی ریزتر و جزئیتر ارتباط پیدا میکند و میتواند در واپسین گامهای طراحی مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین، بهتر است طراحی را با دلالتهای طراحانهی مقیاس کلان آغاز کرد.
- سازگاری بصری : طراحی ظاهر بیرونی فضا، به این معنی که مکان بتواند به یاری کیفیت جزئیات ظاهری خود، مفاهیمی را به مردم منتقل کند تا آنان را با حق انتخابهایشان در پیوند با آن مکان آشنا کند. این مفهوم بر سازگاری میان جزئیات ظاهری فضا با کارکرد و معنای آن تأکید دارد.
تمرکز بر جزئیات ظاهری فضا از آنجا که بر تفسیر مردم از مکان تأثیر بسیاری دارد، موضوع بسیار مهمی است. همین که یک مکان بتواند با کیفیتهای ظاهری خویش مفاهیمی را به مردم منتقل کند که آنان را از حق گزینش خود آگاه سازد، آن مکان دارای «سازگاری بصری» است. از دید ایشان تعابیر و تفسیرهای مردم از یک مکان، سازگاری بصری را ایجاد میکند که به افزایش خوانایی در فرم و عملکرد، گوناگونی و همه فن حریفی در مقیاس خرد و کلان کمک میکند. برای طراحی مکانهایی که دارای «سازگاری بصری» باشند، میباید تجربهها و هدفهای محتمل بهرهبرداران از فضا بررسی شود، تا شاخصهای بصری مرتبط با هر یک از گروهها شناسایی گردد.
- غنای حسی: ویژگیای که میتواند به منظور بهبود تجربههای حسی یا افزایش قدرت انتخاب گزینههای حسی از سوی مردم بر قوام، این گزینهها تأثیرگذار باشد.
آنان در زمینهی طراحی جزئیات بر این باورند که تصمیمسازیهای بعدی میباید به سویی سوق پیدا کند که گوناگونی حسی که لذت بهرهبرداران را در پی دارد، افزایش یابد. آنها چنین کیفیتی را «غنای حسی» مینامند.
از دید آنها حسهای دخیل در ضرورتهای طراحی را میتوان به این ترتیب برشمرد: حس جابهجایی (حرکت)، حس بویایی، حس شنوایی و حس بساوایی.
از نظر بنتلی و همکارانش برای طراحان غالباً عناصر ثابت مکانها مورد نظرند. این عناصر ثابت باید چنان در طراحی بکارگرفته شوند که زمینهی انتخاب گزینههای حسی گوناگونی در مسیر تأمین غنای حسی فراهم شود. چنانچه شرایط محیطی ثابت باشد مردم فقط از دو راه میتوانند تجربههای حسی متفاوتی داشته باشند:
الف ایجاد تنوع در منابعی که تجربههای حسی گوناگونی را در یک مکان فراهم میکنند؛
ب ایجاد فرصتهایی برای حرکت افراد در مکان به گونهای که این جابهجایی با تنوع و تغییر در منابع ایجاد کنندهی تجربههای حسی همراه باشد.
از دید آنها تأثیرگذاری هر یک از این روشها بستگی به این دارد که آیا هر یک از حسهای مورد نظر قادر به امکان گزینش هستند و یا این حسها بیچون و چرا در هر لحظه، اطلاعات را از جهات گوناگون دریافت میکنند. حسها میتوانند در طیف گستردهای از امکانات گزینش، از یک حالت گزینشگری کاملاً بیچون و چرا تا یک حالت گزینش دلخواه سیلان داشته باشند.
- شخصیسازی یا رنگ تعلق : زمینهسازی طراحانه برای این که مردم به زدن نشان خویش بر مکانهایی که کار و زندگی میکنند تشویق شوند؛ به گونهای که آن را از آن خود نمایند.
در ادامه بنتلی و همکارانش با وجود پافشاری بر بهرهبرداری از همهی حواس در محیط، اظهار نمودهاند که صرفاً خود را به غنای حس بصری معطوف کرده و عوامل کلیدی تأثیرگذار بر آن را معرفی مینمایند. آنها برای این باورند که غالباً در عمل، غنای حسی در یک دامنهی دید بسته با ارزشتر است.
به گفتهی آنها «رنگ تعلق» همچنین الگوی فعالیتهای یک مکان را با ایجاد ظواهر متفاوت در ساختمان روشنتر میکند.
از دید آنها مردم به دو شیوه به فضا رنگ تعلق میدهند، با بهبود وضعیت تسهیلات کاربردی، و یا با تغییر تصویر ذهنی خود از مکان. آنها اشاره میکنند که مردم به دو دلیل عمده، تصویر ذهنی خود نسبت به یک ساختمان را رنگ تعلق میبخشند: در حالت نخست، زمینهی موجود با تصویر ذهنی آنها سازگار است که در این کتاب «رنگ تعلق توافق جویانه» نام گرفته؛ که باید از آن پشتیبانی نمود و در حالت دوم زمینهی موجود با تصویر ذهنی کاربران سازگار نیست که «رنگ تعلق شفاجویانه» نامیده شده است.
عناصر فیزیکی پشتیبانیکننده از رنگ تعلق در درون یک فضا، مواردی چون سطوح، مبلمان و عناصر کانونی هستند. ارتباطات عوامل رنگ تعلق غالباً در خلأ کالبدی میان دو عرصه، که مرز بین این دو محسوب میشود، رخ میدهد؛ نظیر آستانهها و پنجرهها. به زبانی دیگر آنچه از مفهوم همگانی به ذهن میآید، در واقع ایجاد رنگ تعلق در سطوح بیرونی مرزهای کالبدی است.
وارد کردن سطوح بالایی از رنگ تعلق به یک ساختمان ممکن است گونهای تحمیل بر نقش همگانی آن ساختمان به شمار آید و آن را شکننده نماید و ممکن است نتیجهی ایجاد رنگ تعلق به یک معضل اجتماعی تبدیل شود؛ بنابراین باید تنها در ساختمانهایی از رنگ تعلق استفاده نمود، که بدون ایجاد بینظمی پذیرای آن باشند. از نظر آنها مردم تنها به فضایی که تحت کنترل آنهاست رنگ تعلق میدهند.
این کتاب با همهی پیکربندی پرتوان خود رخنههایی تهی از مباحث زیست محیطی را در بدنه نشان میدهد. این کاستی، بنتلی رهبر گروه را واداشت تا در 1990 مقالهی «طراحی بومشناختی شهری» را در مجلهی معماری بنگارد. در چاپ تازهی اثر، این مقاله به اصلهای هفتگانهی کتاب افزوده شده است. بنتلی در این مقاله، سه معیار جدید را به عنوان مکمل معیارهای هفتگانهی پیشین ارائه میدهد :
- کارایی از نظر مصرف انرژی
- پاکیزگی محیط به معنای به حداقل رساند آلودگی هوا، صوتی و …
- حمایت و پشتیبانی از طبیعت و حیات وحش (نگهداری از اکوسیستم ها)