Christian Norberg Schultz |
کریستیان نوربرگ شولتز |
~ توجه به مکان به مانند یک پدیده |
مهمترین آثار این معمار نروژی عبارت است از :
نیتها در معماری (1967)، هستی، فضا، معماری (1971)، معنا در معماری غرب (1974)، روح مکان: به سوی پدیدار شناسی در معماری (1979)، معماری باروک نوین و سبک روکوکو (1980)، مفهوم سکونت (1984)، معماری؛ معنا، مکان (1988) و اصول معماری نوگرا (2000)
شولتز جریان درونی معماری را جریان جستجوی آدمی برای یافتن پایگاه وجودی و آشکار کردن معناها از راه نمادهای معماری میخواند. او دستیابی به معنا را نیاز بنیادین انسانها میداند.
شولتز را شارح اصلی رویکرد پدیدارشناسی در معماری میشناسند. جهان مدرن و اندیشهی نوگرایان بر پایهی اندیشهی دکارتی است، که میکوشد دنیا را به زبان ریاضی بازگوید، در صورتیکه پدیدارشناسان شناخت هر چیز را، رها از کمیتها، و از خود پدیده آغاز میکنند.
رویکرد پدیدارشناسی بیش از هر چیز متوجه مفهوم «بازسازی زندگی» و «مکان» و «ارتباط به هم تنیدهی آنها با انسان» است.
شولتز معماری را مادر همهی هنرها میخواند، به این دلیل که بازتابی از حضور است.
شولتز به عنوان یک معمار نوگرا، بیان میدارد که نامنصفانه است که معماری مدرن را مسئول وضعیت نامناسب شهرها بدانیم. شولتز فرانوگرایی را نه واکنشی در برابر نوگرایی، بلکه جنبشی از دل نوگرایی میداند که برای از میان برداشتن نواقص اندیشههای نوگرایانه شکل یافت.
شولتز برای فضای وجودی دو شکل را ارائه میدهد. نخست فضای وجودی همگانی که برای عموم دارای ذهنیت و درک یکسان است، و سپس فضای وجودی خصوصی که در ذهن هر فردی متفاوت و مختص است.
وی در کتاب «مفهوم سکونت»، سکونت را چیزی فراتر از معنای نوگرایانه آن میداند و همچنین «هایرگر» سکونت را همان زندگی میداند.
او سه شیوهی کلی برای سکونت ارائه میکند :
- سکونت جمعی (دیدار با دیگران)
- سکونت همگانی (توافق با دیگران)
- سکونت خصوصی
همچنین او در این کتاب چهار گونه مکان را در پیوند با اشکال مختلف (همبستگی میان آدمیان) تعریف میکند :
- آبادی 2. فضای شهری 3. نهاد 4. خانه
- آبادی : صرفاً یک بستر کالبدی نیست، بلکه بسان مرکزی است که انسان را برای سکونت فرا میخواند. به گفتهی شولتز، آبادی دارای آرایش فضایی ویژهای است که به آن کیفیت پیکرهای میبخشد و همین امکان این که آبادی یک «مکان» نامیده شوند را فراهم میکند.
- فضای شهری : از دیدگاه شولتز شهر مکانی است برای دیدار و تعامل اجتماعی، و فضاهای شهری را به عنوان «صحنهی سکونت جمعی» عرصهای برای گردهمایی مردم میداند.
(شولتز 1384: 78- 77). شولتز تحقق ()دیدار در شهر را نشاندهندهی نزدیکی چیزها به یکدیگر، یا به عبارتی، وجود نسبتی خاص از ()تراکم میداند. از دیدگاه شولتز نبود مکان؛ در فضاهای شهری امروز به چشم میخورد، زیرا پیوستگی فضا در شهرها مجاز دانسته نشده و امکان دیدار و گزینش از میان رفته است. - نهاد (ساختمانهای همگانی) : از دیدگاه شولتز نهادها به عنوان ساختمانهای همگانی عناصری صرفاً کارکردی نیستند، بلکه نشاندهندهی شیوهی آرایش جامعهاند. به اعتقاد او نهادها در خدمت توافقهای دولتی است. محل گردهمایی مردم و شرکت جستن در زندگی روزمره است. البته امروزه به جای این که معماری نوین به سمت توافق همگانی رود، جایگاه انفرادی را پایهی عمل خود قرار داده است.
- خانه : او خانه را صرفاً واحد مسکونی کمی نمیداند، بلکه مکانی میداند که آدمی هویت فردی خود را در آن مییابد. او هم عقیده با لوکوربوزیه که «اسکان نادرست انسان را، علت واقعی و ریشهی ناآرامیهای اجتماعی میداند» نبود کیفیت تصویری را علت اصلی این موضوع میشمارد. خانهی نوین «زندگی در فضا» را به «زندگی با تصاویر» برتری داده است.
شولتز ضعف پارکشهر یا شهر درخشان لوکوربوزیه را در واحدهای مسکونی آن نمیداند، بلکه به این دلیل است که این شهرها نمیتوانند «مکان نهادهای گردهمآمده» باشند که باید به دو مسئلهی نیاز به هستهی شهری و دوم تعریف فضایی این گردهماییها توجه کرد.
از دیدگاه شولتز شهر امروزی نیاز انسان به مکان و زندگی جمعی در جهان نو را برآورده نمیکند.
شولتز مکان را جلوهگاه عینی «دنیای زندگی» میداند و هشدار میدهد که امروز این مکانها در حال نابودیاند.
شولتز مفهوم حضور در دنیای زندگی را در چارچوب سه مؤلفهی اصلی بیان میکند :
- کارکرد
- درک
- اجرا
- کارکرد : او مکانها را صرفاً بر مبنای کارکردهای ساختمانهای آن نمیداند، بلکه کیفیت آنرا در نظر میگیرد. همچنین او کارکرد مکان را در پیوند با لحظههایی مشخص تعریف میکند، و تأکید میکند که ما آدمیان به مکان به عنوان نقطهای برای دیدار و تعامل نیاز داریم. او نخستین لحظهی برخورد را لحظهی «ورود» میداند که نشانگر هویت مکان است. همچنین دومین لحظهی برخورد را «مأوا گزیدن یا پذیرش مکان» میداند، چیزی که به «ماندن» و «مکان دیدار» میانجامد.
- درک : او برخلاف نوگرایان که تنها به شناخت علمی پدیدهها بسنده میکردند، درک کامل از پدیده را الزامی میدانست. او درک مکان را به معنی توضیح و روشن ساختن یگانگی و وحدت آن مکان، تنها به شیوهی پدیدارشناختی و تأویل مکان، ممکن میداند. او پدیدارشناسی را «علم هستی» میداند.
- اجرا : اجرا نقطهی اوج تبدیل چشمانداز دریافته و فهمیده شدن به زبان معماری است. بدانسان که کارکرد مکان از راه این تبدیل، تضمین شده و چشمانداز طبیعی را به چشماندازی فرهنگی برگرداند.
یکی از بحثهای مهم شولتز در کتاب مفهوم سکونت، حضور زبان مکان و موضوع معماری بسان یک «زبان» است، و ابعاد گوناگون این زبان را «گونهشناسی»، «ریختشناسی» و «موضعشناسی» برمیشمارد. گونهشناسی میتواند برحسب نوع کارکرد یا طبق ایدهی شولتز آبادی، شهر، فضای شهری، نهاد و خانه تعریف شود و شولتز ریختشناسی در زبان معماری را به یاری دو مفهوم «گشتاست» و «فیگور» توضیح میدهد.
او سه مفهوم «مرکز»، «مسیر» و «حوزه» را به عنوان گشتاست اصلیای معرفی میکند، که کارکرد پیوسته و متعامل آنها حضوری را میسازد، که به واسطهی مکان روی میدهد.
از دیدگاه شولتز مرکز، عاملی است که عناصر در پیرامون آن شکل میگیرد. مسیر به عنوان آنچه که زندگی در راستای آن دنبال میشود، و حوزه به معنای آنچه که کرانهها و محدودهاش باعث نفوذ یافتن چیزهای درون خود از یک سو و چیزهای بیرون از سوی دیگر میشود.
شولتز ضمن تأکید بر این که نظام فضایی نیز همانند موضوعشناسی مبتنی بر پایههای گشتاست است، مفاهیمی چون نزدیکی، پیوستگی، بست (دسته، خوشه) و … را از ابزارهای آرایش فضایی میشمارد.
وی بر این باور است که درک معماری به مثابه هنر مکان بدان معنا است که آثار منفرد دست به دست یکدیگر میدهند تا کلیتی را بسازند که تک تک آنها ()معنا میبخشد.
شولتز برای هر مکان حس و حال ویژه قائل است و باور دارد که هیچ مکانی با مکان دیگر همسان یا همانند نیست، و وجه مشترک آنها، خاموشی و آرامی است. آرامی مانند یک پسزمینه، یگانهسازی و شکلدهنده یک کلیت یکپارچه و منسجم است.