مقدمه :
اين فصل فرآيند گفتگو درطراحي شهري را مد نظر دارد. از آنجا كه سرنوشت ايدههاي طراحي شهري و پروژهها اغلب به طور قابل ملاحظهاي به وسيلة توانايي طراحان براي انتقال ايدهها به صورت مؤثر تحت تأثير قرار ميگيرد، طراحان شهري به ارائه و ارتباط برقرار كردن ايدهها- هم به صور بصري و هم به صورت كلامي- براي گروه وسيعي از بينندگان به طور واضح و منطقي نياز دارند.
بهترين ايدهها و اصول ممكن است كمترين ارزش را داشته باشند اگر كه به خوبي ارتباط برقرار نكنند.علاوه بر آن، از آنجا كه طراحي فرآيند بسط و اكتشافات است، رسم کردن و ديگر اشكال ارائه و گفتگو جزئي جدا ناشدني از فرآيند ميباشند. اين فصل برسه پيامد اصلي تمركز ميكند.
اولين آنها عمل ارتباط برقراركردن است. دومين آن مشاركت به عنوان فرمي از ارتباط است و سومي ابزار و روش ارائه ميباشد.
– ارتباط, ترغيب, اغواكردن :
زماني كه طراحان شهري به دنبال تأمين كميسيون، به دست آوردن حامي براي پروژه، كسب بودجه يا بدست آوردن اجارة يك طرح توسعه هستند فرآيند و پيامدهاي گفتگو (ارتباط) سهم مهمي در كار دارد. طراحان نياز دارند كه در ارتقاء خدماتشان به مشتريهاي بالقوه كه ممكن است به اشكال خصوصي، شركتها، مؤسسات يا سياستمداران دولتي باشند توانا باشند. تمام پروژهها بايد براي گونههاي مختلفي از شنوندگان ارائه شوند كه طبيعت و نوعشان از نمايندگان مشتري تا ديگر تخصصها، نمايندگاني از قسمت عمومي، مؤسسات سرمايهگذاري، اجتماع محلي، رسانة جمعي و غيره متغير خواهد بود. ارتباط نيازمند مهارتهاي ارائه شنيداري و گرافيكي سازمان يافته براي بينندگان ويژه ميباشند: با ارائههايي كه به عنوان وسيلهاي براي هدفي مورد توجه قرار ميگيرد، پيش از آنكه خودشان به عنوان هدف مد نظر باشند.
ارتباط برقراركردن (گفتگو) فرآيندي رك و سرراست نيست. بلكه پيامدهاي مهم قدرت، تدبير، اغوا و خبرنادرست را هم در بر دارد.
پيتر بازلمان در كتابش به نام ” ارائة مكان: واقعيتگرايي در طراحي شهري” بيان ميكند كه چگونه طرفداران، پيشنهادي را با بهترين مزايايش و با تأثيرات منفي مخفي شده و يا حذف شدهاش نشان خواهند داد، در حالي كه مخالفان به صورت انتخابي موارد منفي را با كمترين تصديق مزايا (در صورت وجود) نشان ميدهند.
در اصل، دو نوع اصلي گفتگو وجود دارد: گفتگوي آگاهيدهنده كه هدف اصلي آن ترتيب دادن اطلاعات براي فهم پروژه است و گفتگوي قانعكننده كه به قصد به دست آوردن موافقت، تصديق، جلب رضايت يا سرمايهگذاري ميباشند. اين تمايز اغلب آكادميك است- در عمل همة فرمهاي گفتگو هر دو گونة آگاهي دهنده و قانعكننده را در برميگيرند.
يك تمايز مهمتر بين گفتگوهاي شناخته شده است كه به صورت عمدي، تصادفي يا آگاهانه قانعكننده هستند، يا به صورت مدبرانهاي فريبنده هستند. در حالي كه روشهاي مختلفي ميتواند براي ارائه واقعیت طرحها استفاده شود، زيرا تصاوير ميتواند استادانه باشند، اين انتخاب گفتگوكنندگان است آيا واقعيت را تغيير و تعريف ميكنند.
در حالي كه ترغيب و فريفتن به نزديكي با يكديگر مرتبط هستند، فريفتن اساساً به وسيلة نادان نگهداشتن حضار عمل ميكند. داوي(Dovey) پيشنهاد ميكند كه يك عمل معمول جايي است كه ارائه پروژههاي طراحي به منظور توليد فرمي از توافق فريفته شده از مشاركتكنندگان نادان تعريف شده است. اغواكردن فرمي ديگر از فريفتن است.در حالي كه اغوا كردن (Seduction) معمولاً مثبت و فريفتن منفي است: هر دو شامل تمرين و شايد سوء استفاده از قدرت هستند. همواره پتانسيل براي فريفتن وجود دارد. در تفسيري بر ” تصاويرمعجزهآسا” ي استفاده شده براي نمايش پيشنهادات توسعه، بيدالف(Biddulph) سختي تمايز قائل شدن بين ” محيط آينده” و “آگهي تبليغاتي” را تذکر میدهد.
علاوه بر گيج كردن، اغوا كردن و فريفتن يك بيننده، گفتگو ممكن است برای متهم كردن او نيز به كار رفته و براي آشكاركردن و نماياندن بينشهاي جديد استفاده شود. طراحان مدام به دنبال آناند به حضار چيزهايي را كه قبلاً توجه نكردهاند را نشان دهند.
براي ارتباط برقرار كردن طرحها و ايدهها، ممكن است طراحان استعارهها، مقايسهها و يا از ذكر نمونهها استفاده كنند. به طور مثال ترانسيك(Trancik) توضيح ميدهد كه نمونهها ميتوانند ابزار موثري براي گفتگو باشند: ” با نمايش دادن هدف يك طراحي از طريق مثال، يك طراح ميتواند تصويري فوراً قابل فهم، فضايي آشنا كه هدف طرح را توضيح ميدهد تدارك ببيند. ” نمونهها و استعارهها بايد با احتياط مورد استفاده قرارگيرند، اگرچه براي مثال، تصاويرشهرهای ” Italian hill ” براي فروش كانپست شهر جدید ” Cumberauld ” واقعشده بر تپهای بادخیز و در معرض دید مورد استفاده قرار گرفت.
پيامدهاي قدرت بخشي غیر قابل اجتناب از گفتگو ميباشد، به عنوان مثال سخنگوي اول قدرت آغاز و بسترسازي دستور جلسه را دارد كه سخنگويان بعدي بايد آن را دنبال كنند. براي موثربودن، گفتگوكنندگان نيازمند اعتباري بر پايه معيارهايي همچون” ” اعتماد” و “احترام” هستند. يك بيننده ممكن نيست به وسيلة اغوا و فريفتن اغفال شود، بلكه گفتگوكنندگان فريبكار به روشني اعتبار خود را از دست خواهند داد و چيزي كه آنها در موردش صحبت خواهند كرد با بدگماني رفتارخواهد شد. جان فرستر (1989) مفهوم گفتگو در برنامهريزي را بحث ميكند. با برگردان “طراحي شهري” براي برنامهريزي، بحث او مفيد باقي خواهد ماند.طراحان شهري بايد:
معمولاً به طور عملي و سياسي در مورد آيندهاي خوشآيند و ممكن بحث كنند. اگر در تشخيص اينكه چگونه فعاليتهاي معمولشان آثار گوياي ظريفي دارد موفق نشوند، آنها ضد توليد خواهند بود، حتي اگر چه ممكن است هدف درستي داشته باشند. آنها ممكن است صادق اما مورد ظن، با دقت اما بيپاداش، باقوت قلب اما مورد تنفر باشند. طراحان شهري جايي كه قصد كمك كردن دارند ممكن است باعث به وجودآمدن وابستگي شوند و جايي كه قصد بيان نيات خوب را دارند به طور غيرواقعي باعث به وجود آمدن انتظاراتي با پيامدهاي ويران كنند شوند. اين مشكلات به سختي غير قابل اجتناب هستند. زماني كه طراحان شهري ماهيت گويا و عملي اعمال خود را متوجه ميشوند، ميتوانند راهكارهايي براي اجتناب از اين مشكلات و اصلاح اعمالشان به طور مطلوب را اتخاذ نمايند.
يورگن هابرماس (1976) در بحث در مورد ايدهاش از «موقعيت ايدهآل سخنراني» بحث ميكند که ما انتظار داريم كه گفتار قابل درك، بيريا، مشروع و از روي صداقت باشد. در تفسير ايدههاي هابرماس، فاستر بيان ميكند كه درک متقابل بر ارضاء چهار موضوع استوار است:
بدون قابليت درك در تعامل، ما نه معنا بلكه سردرگمي را به همراه داريم. بدون ميزانی از صداقت، ما بيش از صداقت، اغوا يا حيله را به همراه داريم. زماني كه ادعاهاي يك سخنگو به طور نامشروعي به وجود ميآيد، ما بيش از به كاربردن قدرت، سوء استفاده از قدرت را داريم و زماني كه ما نميتوانيم راستي آن چيزي كه ادعا ميشود را بسنجيم، ما در بيان تفاوت بين واقعيت، تبليغ و حقيقت ناتوان خواهيم بود.
خلاءهاي گفتگو ( Communication gaps ) :
گفتگوي موثر فرآيند دوطرفة “صحبت كردن” و “شنيدن” است، شامل ارتباطي بين يك سخنران و يك شنونده. گفتگو ممكن است به شدت به وسيلة خلاءهايي در گفتگو تحت تأثير قرار گيرد. درك محلهايي اينچنيني كه خلاءهاي گفتگو ممكن است به وجود آيند و آگاهي از چگونگی غلبه برآنها براي طراح شهري مهم است. به طور مثال معمولا خلاءهايي بين توليدكننده و مصرفكننده محيط شهري وجود دارد. (به بخش 10 نگاه كنيد) همچنين خلاءهاي گفتگويي و اجتماعي بين طراحان و استفادهكنندگان و بين افراد حرفهاي و مردم معمولي موجود است. اگر ميل براي ايجاد مكانهايي براي مردم است، طراحان شهري به محدودكردن اين خلاءها بيش از تشديد آنها نياز دارند.
خلاءهاي متخصص- مردم عادي:
از طريق تعليم و آموزش، طراحان شهري مهارتهاي لازم براي بيان هم موارد موجود و هم مواردي كه ممكن است واقعيت پيدا كنند را به دست میآورند. اين موضوع به طور همزمان يك قوت و يك ضعف است . براي مثال لنگ (1987) بحث ميكند كه متخصصان طراحي محيطي به سختي در شيوة “تصويري” گيرافتادهاند كه با شهر بيش از بستري براي زندگي روزمره به عنوان يك اثر هنري رفتار ميكنند.
هابرد (1994) توضيح ميدهد كه:
آموزش و اجتماعيسازي طراحي دورنماهاي تخصصي كه بر عينيت و كیفيتهاي كالبدي محيط تاكيد ميكند را تلقين كرده و پاسخهاي ذهني و شخصيتر را سست ميكند…. يك نفر ميتواند به راحتي فرض كند كه اين چنين تفاوتهاي اساسي در شيوهاي كه طراحان و غيرطراحان در مورد محيط اطرافشان فكر ميكنند را منعكس ميكند نه تفاوتهاي ساده در راهي كه آنها خودشان را بيان ميكنند.
اين مشكل به سادگي موضوع دورنماي تخصصي نيست، بلكه به طور ذاتي در هر عملي از ارائه است. همچنان كه بازلمان (1998) تشخيص ميدهد به اين دليل كه “پيچيدگيها و غناي ” جهان واقعي به طور كامل نميتواند ارائه شود، طراحان ناچاراً از واقعيت، چكيدهاي از شرايط را انتخاب ميكنند؛ براي آنها فرآيند ارائه، فرم مركبي از استدلال است. چيزي كه آنها براي ارائه انتخاب ميكنند ديد واقعيشان را تحت تأثير قرار ميدهد و به طور برجستهاي پيآمد طرحها و برنامهها بدينگونه آينده شهر را تعريف ميكند.
اين موضوع باعث به وجودآمدن پيامدهايي با توجه به طبيعت تبحر متخصصان و خلاء بالقوه بين متخصص و مردم عادي ميشود. بيش از ملاحظة “حرفهاي” و” غيرحرفهاي” ، بهتر است اين اصطلاحات را در گونههاي مختلف حرفهمندي مفهوم گذاري كنيم. اين موضوع به ويژه در مواقعي كه طراح شهري را با اجتماعات و استفادهكننده در تماس هستند مورد توجه قرار
ميگيرد. بنتلي (1999) تشخيص بين “تبحرجهاني” و “محلي” را پيشنهاد ميدهد. او بحث ميکند كه متخصصان تبحر جهاني دارند در حالي كه مردم محلي تبحر محلي دارند. هركدام نياز دارند كه در فرآيند طراحي و ساخت مكانهايي كه پاسخده، پر معني و از طرف استفادهكنندگانشان ارزشمند هستند محترم شمرده شوند. خلاء متخصص – مردم ممكن است از طريق كلمات و زبان به همان ميزان تصاوير و عكسها تشديد شود.
طراحان شهري به فضاييفكركردن و بيان ايدهها، اصول و مفاهيم فضايي به شكل كلمات نياز دارند. در تأمين توافق و رضايت و در حمايت از ارائههاي گرافيكي برای مثال آنها ممكن است به نوشتن دستورالعملهاي طراحي نياز داشته باشند. اگرچه زبان، كلمات، اصطلاحات عاميانه و نگارشهاي تندنويسي شدة مفاهيم معمول مي تواند خلاءهاي گفتگو را به وجود آورد. دواني و همكاران (Duany et al 2000) مشاهده كردند كه چگونه بعضي معماران براي بازيافتن يك حس قدرت از طريق آنچه به عنوان شهود توضيح ميدهند تلاش ميكنند “به وسيلة تكنيكهاي ناخواناي روبهگسترش ارائه و به وسيلة پوشاندن كارشان در زبان فني مرموز، طراحان در حال ساخت قلمرو كوچكتري از گفتگو هستند.”
يك مثال عمليتر از استفاده زبان در طراحي شهري مربوط به اصطلاحات در بيرمنگهام انگليس طي دهة 1990 ميباشد. جايي كه مفهوم بسيار كوچكي از يك چشمانداز فيزيكي براي شهر وجود داشت و اصول و ايدههاي طراحي شهري به گونهاي كه مردم ميتوانستند موضوعاتي كه مورد نظر است را درك كنند مهم انگاشته شده بود عبارات كليدي استفاده شده- ” رفوكردن شهرمان”، ” شكستن يقة بتني”، ” يك محيط خوب تجارت خوب است”، ” خيابانها و ميدانها”، “زندگي شهر”، “و پس دادن خيابانها به آدمها”- ماهيت اصول طراحيشهر را بدون گفتار نامفهوم غيرضروري در بر گرفت.
خلاء طراح – غيرطراح:
خلائي بين طراحان و غيرطراحان وجود دارد. افراد با ادراك كم از ارزش طراحي ممكن است به ديدن شكلها و خطوط بر تكيهاي كاغذ تمايل داشته باشند. در مقابل، طراحان طرحها را به صورت فضايي ميخوانند به عنوان مثال اشياء سه بعدي را كه فضا تعریف كرده و به وسيلة آن تعريف ميشوند ارائه ميكنند. عمل رسم كردن و طراحي پيوند مهمي بين دست، چشم و مغز را شامل میشود. فرمهای مکانیکی و کامپیوتری رسم کردن، روانی این ارتباط را کاهش میدهد.در حالی که این موضوع به سادگی ممکن است متفاوت باشد، طراحان نيازمند درك اين كه چگونه آنها متفاوتند هستند. براي مثال سازندگان مسكن انبوه تكنسينهايي (بالاتر از طراحان) را براي طراحي چيدمان خانه با استفاده از چيدمانها و گونههاي مسكن استاندارد شده و يك پلان سايت دوبعدي به خدمت ميگيرند. اين موضوع ممكن است بدون اينكه تكنسين حتي سايت را ديده باشد و كيفيتها و پتانسيلهاي زمينة محلي را درك كرده باشد اتفاق بيفتد.
خلاءهاي ارائه واقعيت:
به طوركلي، واقعگرايي بيشتر در ارائه يك طرح، درستنمايي درك بينندگان پروژه به صورتي كه آنها ممكن است در جهان واقعي درك كرده باشند را افزايش ميدهد. گرچه يك مشكل عمومي اين است كه ادراك (واقعي) به صورت كامل نميتواند به طور گرافيكي ارائه شود. بسياري از ارائهها، يك تجربة بصري ابتدايي و فردي را ارائه ميكنند كه در به تصوير كشيدن گسترة وسيعتري از عناصر ادراكي و اجتماعي شكست ميخورند. براي مثال زماني كه ما در ميان فضا حركت ميكنيم، ديد و ادراك بصري از محيط تغيير ميكند. همچنانکه تكنيكهاي ارائه در واقعگرايي و دلفريبي پيشرفت ميكنند، ما به طور فزايندهاي با مشكلات ناشي از پريشاني واقعيت در ارائه رو به رو ميشويم. پيچيدگي مشكل اين نيست كه فرمهاي ارائه ميتوانند واقعگرا، واپيچيده و فريبنده باشد يا خير، بلكه نياز براي شناخت پتانسيل براي اين و در جاي ممكن اصلاح براي آن است. ارائهها نبايد با واقعیت اشتباه گرفته شوند، شنوندگان ممكن است نياز داشته باشند كه براي درك محدوديتها، قوتها و ضعفهاي تكنيكهاي ارائه آموزش ببينند. همانگونه كه پیشتر بحث شد، مدلهاي مقياس ميتوانند به طور ويژه فريبنده باشند.
خلاء قدرتمند- بدون قدرت:
اگرچه خلاء بين قدرتمند و ضعیف در طراحيشهري خود را به شيوههاي مختلفي نشان ميدهد، اين موضوع اغلب يك عملكرد خلاءها بين كارفرماهاي” پرداختكننده” و “غيرپرداختكننده” و بين توليدكننده و مصرفكننده است. در تئوري اقتصاد، جايي كه بازارها كار ميكنند، مصرفكننده اقتدار دارد و توليدكننده چيزي را كه او ميخواهد فراهم ميكند. در عمل، آن موقعيت به ندرت حاكم است و عدم تعادلها در قدرت اقتصادي برخي اوقات از طريق استفاده از قدت دولتي و تنظيم كننده تصحيح ميشوند. در 1959 شريآرنستين نردبان مشاركتش كه نشاندهندة هشت پله درگيري شهروندان بود را ايجاد كرد.
در حالي ك سطوح پايينتر به طور عمومي Tokenistic هستند، و فرآيندههاي بالاتر نردبان شامل انتقال بيشتر قدرت به شهروندان را شامل ميشوند. آرنستين (1959) بحث ميكند كه “مشاركت كنترل شده در دولتهايشان” – به طور كلي- ” اساس دموكراسي” است. يك ” ايدة محترم” ، ” شديداً به وسيلة هر فردي تحسين شده است” ، او مينويسد كه اين تحسين به وسيلة دستزدنهاي مودب كاهش يافته … زماني كه اين اصول به وسيلة صاحب دستوران حمايت ميشود… و زماني كه صاحب دستوران مشاركت را به عنوان توزيع قدرت تعريف ميكنند.
در اين رابطه، طراحي با ديگر محدودههاي سياست عمومي متفاوت نيست. با فرض يك بازي جمع صفر، هرچه قدرتي كه به جمعيت عمومي منتقل شود بيشتر باشد، قدرت كمتري به آنهايي كه سرمايهگذاري ميكنند، توسعه ميدهند، طراحي ميكنند و پروژه را از نظر سياسي ضمانت ميكنند تعلق خواهد گرفت. به طور عموميتر، اين موضوع ميتواند قدرتمند كردن آنها كه سمت راست Mcclynn’s Powergram (به بخش 10 نگاه کنید)قرار دارند نيز باشد. قدرت پديدهاي پيچيده است و بهتر است با بیش از يك بعدي به عنوان پديدههاي چند بعدي مد نظر قرار گيرد كه تعدادي بازيگر دارنده قدرت و تعدادي بدون قدرت (كه چگونگی ادراك در مدل آرنستين است) ، همه ميزان كمي از قدرت را دارند و آنها به شيوههاي پيچيدهاي تعامل ميكنند. (See lukes , 1975)
شراكتها فرمي از قدرت شكني هستند كه درآنها تعارضات علايق به صورت داخلي حل ميشوند. روابط تجديد نظر شدة قدرت ممكن است به وسيلة پتانسيلهاي افزايش يافته براي حل اختلافات، با آرايش هماهنگ و حمايتي منتهي به پيامدهاي پايدارتر، ارزش افزوده از طريق سياستها و پيشنهادات طراحي انديشيده شده و تعهدات بيشتر براي پيشنهادات طراحي/ توسعه از طريق مالكيت وسيعتر فرآيندهايي كه به آنها ختم ميشود هم تراز شوند (توصيه شوند).
به همان خوبي آژانسهاي اجرايي و ائتلافهاي حمايتي، مشاركتها در طراحي شهري نيز ممكن است به عنوان گروهاي فشار معمولاً براي دفاع يك محدوده عمل كنند.
حس مالكيت محيط به وسيلة جمعيتهاي محلي ميتواند به سادگي، به همراه ميل به سودهاي اقتصادي با سرمايهگذاري در يك محدوده از زير خراب شود. در چنين شرايطي، بخش عمومي براي مقابله با صدمات اجتماعي، اقتصادي و محيطي به طور مداوم رها خواهد شد.
خلاء طراح- استفادهكننده:
مشكل هميشگي در طراحي اين است كه اولويتها و اشتياق طراح ممكن است با استفادهكنندگان همخوان نباشد. طي دهههاي 1960 و 1970 طراحان به علوم اجتماعي براي اطلاعات و راهنمايي در مورد رفتارها و نيازهاي انسان نظر افكندند.
تحقیقات اجتماعي توانايي سطحي براي پيشبينيهاي رفتار انسانها كه از بستر محيطي منشعب شد را به دست آورد. طراحان اغلب با آنها به شكل دادههاي علمي برخورد ميكردند، گرچه اين موضوع قابل پرسش است كه چه كسي- اگر وجود داشته باشد- بايد سرزنش ميشد- پژوهشگران كه در ادعاهايشان افراطگرا بودند و به طور كافي تحقيقشان را واجد شرايط نميكردند يا طراحان كه شرايط را در نظر نميگرفتند.
اگرچه اطلاعات باصلاحيت بعيد است كه براي متخصصان خوشايند باشد. جنكس (1988) مينويسد، چگونه:
ممكن است راهنماهاي اوليه و توصيهها برپايه عملي كه ميتواند انجام شود ويرايش و خلاصه شده باشند. در عوض توصيهها ممكن است به راهنماها، اصول طراحي يا استانداردها براي تسهيل عمل طراحان ترجمه شده باشند. چيزي به صورت ذاتي غلط در اينجا وجود ندارد و اين موضوع به طور انكارناپذيري مفيد است.
به طور اساسي ويسچر (1985) نياز به تغيير از آنچه او يك مدل “نيازها و ترجيحات” پژوهش استفاده كننده مينامد به مدل “تطبيق و كنترل” ، كه به وسيلة تواناييهاي روبه گسترش استفادهكنندگان براي تطبيق و كنترل محيطشان مورد توجه قرارداد را پيشنهاد ميكرد.
تغيير مفهومي از استفادهكنندگان به عنوان بيانكنندگان غيرفعال نيازها و ترجيحات، به استفادهكنندگان به عنوان نمايندگان فعال تغيير است. “تطبيق” به توانايي استفادهكنندگان براي تغيير خودشان و رفتارهايشان در جواب به زمينههاي محيطي متفاوت اشاره دارد. “كنترل” به توانايي استفادهكنندگان به تغييرات ابعاد فيزيكي يك محيط كه آنها براي تطبيقش برانگيخته نشدهاند اشاره ميكند.
تحقيق در نيازها و ترجيحات استفادهكنندگان معمولاً بر فرض اينكه اگر مردم نتوانند صدايشان را به آنها برسانند، حمايتكنندگان بايد از ديدگاه استفادهكنندگان در مقابل طراحان دفاع كنند.چیزی که در اینجا برداشت میشود ايدهاي است كه بيشتر نيازهاي استفادهكنندگان ميتواند برآورده شود اگر اطلاعات بيشتري از آنها طي فرآيند طراحي در دسترس باشد. این مدل براساس حداقل سه پيش فرض ميباشد:
- که پرسش ميتواند نيازها و ترجيحات استفادهكنندگان را شناسايي كند. همانطور كه استفادهكنندگان اغلب براي فرموله كردن ليستهاي جامع در نظم رديفي نياز و ترجيح ناتوان هستند، محقان بايد پيشفرضهاي معرف ارزشهايشان به فرآيند ارزيابي نيازها را ايجاد كنند.
- كه طراحي مناسب محيط فيزيكي ميتواند ارضاء نيازهاي استفادهكنندگان را باعث گردد
- كه استفادهكنندگان نقش نسبتاً بيتأثيري دارند. همان گونه كه وسچر ( 291) مينويسد شناسايي و پاسخ دادن به نيازهاي استفادهكنندگان آنها را در يك نقش بيتأثير گيرنده در رابطه با روابط رفتاريشان با محيط قرارداده و همچنين محققان (كه نيازها را تشخيص ميدهند) و طراحان را (كه به نيازها پاسخ ميدهند) را در نقشهاي كليدي پاسخگويي با توجه به نهايت تناسب بين استفادهكنندگان به عنوان نماينده در راهاندازي محيط و به عنوان محرك تغيير محيط شكست ميخورد.
ويسچر (PP. 293-4) نتيجه ميگيرد كه دادن كمي كنترل برمحيط به استفادهكنندگان ممكن است مؤثرتر از سعي براي طراحي يك پاسخ مشخص به نيازهاي آنها آنچنان كه آنها گفتهاند باشد. ” استفادهكنندگان موجودات بيتأثير و بيجاني نيستند …آنها نقشي فعال در محيطهايشان دارند، با آن تعامل ميكنند و آن را به شرايط متغير مناسبي تطبيق ميدهند.”
مشارکت و درگیری:
درگیری اجتماعی در فرآیند طراحی شهری به طور فزایندهای به عنوان یک ابزار برای غلبه – یا کاهش – خلاءهای متخصص – مردم، قدرتمند – بیقدرت و طراح– استفادهکننده ارتقاء یافته است. مشارکت فرمهای گوناگونی گرفته است، به طور وسیعی به عنوان دیدگاههای از پایین به بالا و از بالا به پایین تصور شده است.
دیدگاه از بالا به پایین متمایل است به تحریک شدن به وسیلۀ مراجع عمومی و یا توسعهدهندگان که اغلب برای اندازهگیری عقیدۀ عمومی و بدستآوردن حمایت عمومی برای پیشنهادات است. گزینههای توسعه و پیشنهادات سیاسی به عنوان نقطۀ تمرکزی برای تمرین مشارکت تهیه شدهاند. خطر این است که جلسه ممکن است در جهت اغوای عقاید محلی بیش از مشارکت اصیل هماکنون تشکیل شده باشد. با نگاهی خوشبینانهتر، این چنین دیدگاهی ممکن است یک استفادۀ مؤثر منابع به وسیلۀ استفادۀ متخصصان برای استفاده، هماهنگ کردن و تفسیر عقاید محلی را عرضه کند.
دیدگاه پایین به بالا از سطح اجتماع محلی معمولاً در جواب به بعضی فرصتها و تهدیدات درک شده، تحریک و هدایت شده است.
در حالی که این اعمال ابزارهای مؤثری برای تحت تأثیر قراردادن فرآیندهای تصمیمسازی را به دست میدهند، از طبیعت وقتگیرشان رنج میبرند، زمان و تعهد برای گسترش تبحر مورد نیاز است، و شکستهای مکرر برای اتصال اشتیاقها با منابع مورد نیاز است تا آنها را قابل اجرا کند. به طور آرمانی، هر دیدگاهی که اتخاذ شده باشد، هدف- بلندمدت یا کوتاه مدت- باید یک گفتگوی دو طرفۀ مفید و شاید مشارکت بین ذینفعان عمومی، خصوصی و داوطلبانه را توسعه دهد.
رادلین و فال (1999) نیاز به ایجاد و نگهداری یک ائتلاف حامی برای ایدههای طراحی، اصول و پیشنهادات و زمینۀ راهنمای طراحی شورای شهر منچستر برای محدودۀ هالم Hulme را مورد بحث قرار میدهند. راهنمای طراحی در ابتدا با میزان زیاد مخالفت از طرف توسعهدهندگان خصوصی و اجتماعی مسکن، پلیس، مهندسان ترافیک و مؤسسات سرمایهگذاری مواجه شد و این مشاجرهای برای نگهداری اصول و ایدههای مشمول در آن بود. چیزی که در هالم یاری دهنده بود ائتلاف قوی ایجادشده بین متخصصان مشاور و سیاستمداران محلی بود.
یک قسمت اساسی ائتلاف حامی از اجتماع محلی و آنهایی که مستقیماً تحت تأثیر پیشنهادات هستند میآید. درگیری عمومی و مشاوره میتواند یک ابزار مهم ساخت حامی برای اصول و راهنماهای طراحی شهری باشد. تحقیق به وسیلۀ Urban Design Group(UDG) سطح بالایی از درخواست به وسیلۀ اجتماعات محلی برای درگیری در برنامهریزی و ادارۀ محیط محلیشان را شناسایی کرد. علاوه بر این، با درگیری اجتماعات، یک حس مالکیت تصمیمات نتیجه شده ممکن است ایجاد گردد، کیفیتهای طراحی شهری احتمالی طرح ممکن است اصلاح شود و مزایا به طور عادلانهای توزیع شود.
در هر تمرین مشاوره/ مشارکت، سه فعالیت مجزا تشخیص داده میشود: پراکندن اطلاعات، جمعآوری اطلاعات و ارتقاء یک گفتگو. در تباین با سومی، دو مورد اول لزوماً فرم یک طرفه گفتگو است. گرچه اجتماعات به طور مداوم به عنوان بخشی از فعالیت مشاوره بر پیشنهادات توسعه درگیر بودهاند، این چنین دیدگاههایی اغلب صرفاً تمایل به آگاه کردن بیش از تقاضای دیدگاهها برای استفاده در فرآیند طراحی دارد.
در تلاشی برای آوردن اجتماعات به طور کاملتری به فرآیند طراحی، گسترهای از مکانیزمهای مشارکتی فعالتر، توسعه یافتهاند که به دنبال ارتقاء دیالوگ و تعامل دوطرفه هستند. اینها زمانی به طور مؤثری عمل میکنند که از پایین آغاز نشوند و با کمترین تأثیر عمل میکنند که از بالا تحمیل شده باشند، اگرچه تعدادی مشوق و حامی اولیه ممکن است مورد نیاز باشد. روشهای معمولتر عبارتند از :
فعالیت “برنامهریزی برای واقعیت” ، استفاده مدلهای بزرگ مقیاس برای تشویق درگیری اجتماع غیرمقابلهای در شناسایی و بیان مشکلات، شرکتکنندگان به ایجاد پیشنهادات به وسیلۀ پرکردن فرمهای پیشنهاد و الحاق آنها به مدل برای پیگیری شدن در جزئیات در نشست گروه دنبالکننده تشویق میشوند. فرآیند متکی بر اعضاء جامعه هستند که ایدههای گوناگون را امتحان میکنند، متخصصانی که نتایج را ثبت میکنند، داوری و عمل کردن به عنوان تهیهکنندگان و کمککنندگان.
وقایع برنامهریزی عملیاتی/شارتهایهای اجتماعی: وقایع تعاونی تواناکننده بخشهای اجتماعات محلی برای کار با متخصصان مستقل از رشتههای مختلف بر ایجاد پیشنهادات برای عمل. اتفاقات معمولا بعد از چندین روز ظاهر میشوند، شامل آگاه شدن از ذینفعان کلیدی، تحلیل زمینۀ فیزیکی، کارگاههای آموزشی و بخشهای طوفانی ذهنی، ترکیب و ارائه پیشنهادات، گزارش برگشتی و انتشار نتایج.
تیمهای کمکی طراحی شهری (UDATs) تغییراتی بر عمل برنامهریزی است جایی که تیمهای چند رشتهای بیرون محدوده به آسان کردن یک واقعه و با اجتماع محلی، “طوفان ذهنی” یک دیدگاه برای یک مشکل بدان وسیله توصیههای تدبیرشدۀ اجتماع محلی برای عمل را کمک میکنند. این تیمها به وسیلۀ اجتماع تشویق و هدایت شود.
تعدادی از انتشارات در حال حاضر گروه وسیعی از دیدگاههای مشارکت را دستهبندی کردهاند. مثالهای اخیر شامل بنیاد اقتصادی جدید کارهای مشارکتی، 21تکنیک مشارکت اجتماعی برای قرن21 (1998) و درگیری اجتماعات محلی در طراحی شهری نوشتۀ Urban Design Group میشود. این گزارشات روی هم رفته 78 تکنیک جداگانه را شناسایی کردهاند. گزارش UDG (1998) همچنین 22 عامل عمومی که برای برنامهریزی و طراحی شهری به کار گرفته میشوند را شناسایی کرده است:
1- درگیر کردن تأثیرپذیرها 12- شفاف بودن
2- تشویق مالکان محلی فرآیند 13- یادبگیری از دیگران
3- برنامهریزی دقیق فرایند خودتان 14- بپذیرش محدودیتها
4- سازش کردن با قوانین و مرزها 15- استفاده از متخصصان
5- درگیر کردن همۀ بخشهای جامعه 16- استفاده با دقت از بیگانگان
6- خرج کردن پول 17- استفاده از تهیهکنندگان
7- دریافت ارزش از پول 19- پیگیری
8- کیفیت، نه کمیت 20- نگهداری تداوم را
9- قبول دستور جلسات متفاوت 21- شوخی داشته باش
10- قبول تعهدات گوناگون 22- برای آن برو!
11- داشتن صداقت
کامپیوترهای شخصی فرصتهایی برای مشارکتهای عمومی بزرگتر فرآیند و توسعه فراهم آورده است. اطلاعات از قبیل نوشته، تصویر، فیلم، صدا و فایلهای رایانهای میتوانند با سهولت با هر تعدادی از منابع گوناگون ارتباط برقرار کند و در نتیجه استودیوهای طراحی مجازی و طراحی دیجیتال در اینترنت به طور غیر قابل انکاری رشد خواهند کرد. همچنان که پروژههای طراحی مشترک به طور فزایندهای برجسته شدهاند، شبکه گسترده جهانی واسطهای برای گفتگو و ذخیرۀ اطلاعات طراحی و برای کارهای یکپارچه با زمانهای بسیار کوتاه گروههای بحث فراهم کرده است. در زمان کوتاهی مردم قادر خواهند بود ارائه پروژههای طراحی شهری را به شکل مجازی تجربه کنند. دسترسی به اینترنت باید همچنین مشارکت اجتماعی بزرگتری را در طراحی شهری در سطح محلی را مقدور سازد.
اگرچه نیازهای بسیار بیشتری در تدارک اطلاعات و منابع برای درگیری و قدرتمندکردن اجتماعات محلی باید به دست آیند، شیوۀ مناسب حاضر میتواند مرتب شود. طراحان شهری باید پرسشهای کلیدی زیر را بیان کنند.
- اهداف کلی کدامند؟
- چه تعهداتی حول سازماندهندگان وجود دارد؟
- ارزشهای آنها کدامند و چگونه میتوان آنها را در رهیافتهای اتخاذ شده منعکس کرد؟
- چه منابعی وجود دارند و مقیاس زمان چیست؟
- چگونه مالکیت محلی فرآیند، تشویق میشود؟
- چگونه کیفیت مشارکت میتواند با کمیت متعادل شود؟
- چگونه گروههای محروم میتوانند درگیر شوند؟
- متخصصان چه نقشی را باید بازی کنند؟
- چگونه نیروی محرک میتواند نگهداری شود؟
رهیافتهای گوناگون در دسترس تلاشهای مورد نیاز برای حرکت آن سوی رویۀ مشاوره Tokenistic را نشان میدهد.
ارائه(نمايش):
طراحان شهري، به طور نمونه (typically)، ايدهها، كاسپتتها و پيشنهادهايشان را به وسيله اسكيسها، دياگرامها و فرمهاي ديگر بيان گرافيكي توسعه و ارائه ميدهند.
Baker تاكيد ميكند كه دياگرامها “ابزارهاي اساسي و ضروري ” تحليلگران و طراحان است و اينكه استفاده از اين ابزارها، توانايي الگوهاي فكري (ذهني) را در مهارت و چالاكي قابل بررسي تحريك و تهيیج ميكند.
(استفاده از اين ابزارها، باعث تحريك ذهن و فكر در استفاده از الگوها ميشود).
اين پيچيدگي يعني توانايي گرفتن ماهيت يك ايده و فهميدن توسعه كامل آن، نقطه مركزي و اساسي هنر طراحي است.
Bosselman نيز يادآوري ميكند كه در حالي كه مسوولان طراحي شهري تواناييها و محدوديتهاي ارائه را ميدانند، آنها موافق آن ارائهاي هستند كه انديشههاي طراحي را ترغيب كند.
بنابراين كيفيتهاي يك طراحي به خوبي به ديگران منتقل ميشود، روش هاي ارائه به كار برده شده در طراحي ناچارا به فكر جهت ميدهد.
تكنيكهاي ارائه، از نقشههاي دوبعدي و دياگرامها به تجسمهاي پيشرفته تاثيرگذار گسترش پيدا كردند ، ارائه در چهار بعد: سه فضا و يك زمان.
اساسا، همه ارائهها خلاصهشدهاي (آبسترهاي) از واقعيت هستند. پيتربسلمن annosselmB استدلال كرد (اثبات كرد) كه «عكسها شبيه آن چيزي كه ما ميبينيم نيستند. در حالي كه ما خيال ميكنيم كه عكس در حقيقت جهان اطراف ما را ثبت ميكند و بدون وجود سيستم بينايي، آن كاري را انجام ميدهد كه شبيه چشمهاي ما است. از روشهاي معمول ارائه گرافيكي، ديدهاي پرسپكتيو و پلان است. اينها خيلي معمولي و پيشپا افتادهاند و باور اينكه زماني آنها وجود نداشتند خيلي سخت است. فيليپو برونسلسکي معمولا به عنوان كسي كه به كشف خطوط پرسپكتيو كمك كرد ،به حساب ميآيد. سه سال پس از مرگ برونلسكي، لئوناردو داوينچي اولين فهمش را به مثابه يك ديد پلان كشيد. وي يك نقشه واقعي براي شهر كوچك ايمولا در ايتالياي دوره رنسانس تهيه كرد.
Bosselman اثبات كرده كه «نقشه و پرسپكتيو» به دو روش ارائه و يا به دو شيوه به آنچه كه در جهان هست نگاه ميكنند:
برونلسكي ديدهاي نزديك و فهمی از پايههاي جهان word based در آثار تجربياش را ارائه ميكند، در حالي كه نقشه لئوناردو احتياجات (نيازهاي) سمبوليك یا نشانهاي ما را به آن سوي تجربههاي جهتدار ميبرد، ساختار چيزها را توضيح ميدهد. نظر يا تئوري ای، در پس پديدهاي كه ما ميتوانيم ببينيم.
Bosselman اثبات كرده كه اين دو روش ارائه يك تقسيم در ذهن حرفهاي ميان وضوح آبستر clarity of obstracti (ديد از بالا) به وجود ميآورد.
در حالي كه نقشه و پرسپكتيو هر دو آبسترهاند، پرسپكتيو خيلي بيشتر شبيه به تجربيات واقعي ما می باشد.
اساسا، ارائههاي دوبعدي و سهبعدي، مانند انيميشن، protmontaye، مدلها و آثار هنري كامپيوتري، توسط مردم غيرحرفهاي به نسبت نقشهها و دياگرامها به آساني فهميده ميشوند. در اين صورت، طراحان شهري نياز دارند كه به هر دو شكل ارائه كنند چه آنچه كه وجود دارد و مهمتر از آن آنچه كه «واقعيت» پيدا خواهد كرد.
به علت غنا و پيچيدگي جدانشدني محيطهاي واقعي، اين (ارائه) فقط به وسيله خلاصهكردن امكانپذير است. هدف خلق كردن ارائههاي عادي اين است كه به طور خوانايي فهميده شود به عنوان جانشيني براي واقعيت.
با توجه به پيشنهادهايي كه طراحي شهري ارائه ميدهد اين روش به طور قابل ملاحظه ای مهم است. طراحي شهري به آگاهي از روشهاي ارتباطي مناسبتري در پروژههاي طراحي شهري نياز دارد ، تكنيكهاي گرافيكي موجود براي ارائه ايدهها به پروپزال ها و پروژهها يا تحليلهاي طراحي شهري ميتواند به 4دسته تقسيم شود:
- بيان تحليلي و ايدهاي conceptual
- 2ارائه دوبعدي
- ارائه سهبعدي
- ارائه چهاربعدي
ادامه اين فصل در مورد اين تكنيكها و به طور فزايندهاي نقش مهم توسعه تكنيكهاي مدرن ميباشد.
1) ارائه ايده و تحليل : Aralytical and conceptuol representation
دياگرامهاي كانسپچوآل و تحليل بافت شهري ابزارهاي اساسي طراحان شهري هستند. آنها شامل تحليلهاي سايت، townscape notations و نقشههاي فعاليت پيادهها ميشود.
در بحث نقش آنها در تحليل طراحي و در انتقال (ارتباط) هنر طراحي نقش بازي ميكنند (موثرند)، باكو (1996.p.6) بيان ميكند كه دياگرامها:
- انتخاب شده (انتخابي) هستند.
- براي وضوح بخشيدن و انتقال دادن هستند.
- چيزهاي مهم آشكار ميكند، (نشان ميدهند).
- اغلب سادهاند.
- مجزا ميكنيم موضوعاتمان را بنابراين فهم بهتر پيچيدگي
- اجازه دادن براي توافق در licence هنري
- ميتواند داشته باشد يك سرزندگي دروني
- ميتواند بهتر از عكس و كلمه، فرم و فضا را توضيح دهد.
دياگرامهاي تحليلي مهم هستند در توانايي مشخصسازي و فهم الزاماتي كه ميتواند در طرحي موثر باشد، آنها معمولا در مرحله اولين يك پروژه ، به عنوان قسمتي از ارزيابي و تحليل سايت به كار برده ميشوند.
آنها ارائههاي يك سايت را با اطلاعات بافت كه كمك ميكند به فهم فرصتها و مشكلات بالقوه (سايت) , ادغام ميكنند.
روشهاي گرافيكي ديگر براي تحليل يك سايت و محيط آن شامل مسير خورشيد، دياگرامهاي سايه و آفتاب و برآورد جريان باد ميباشد.
دياگرامهاي كانسپچوآل ارائهكننده ايدههاي نخستين يا اوليه در شكل آبستره (خلاصه) اغلب براي توضيح اصول كليدي يك پروژه و اينكه چگونه آن عمل ميكند، به كار برده ميشوند.
همانطور که در فصل 11 بحث شد، ارزيابي سايت و شكل تحليل، منبع مهمي از فرصت براي فرآيند طراحي است.
دياگرامهاي كانسپچوآل و تحليلي اغلب خيلي خلاصه هستند ، با سمبلها، نشانهها، توضيح، تصوير و كلمه كه ايدهها و اصول را به جاي واقعيت قصد شده در طرح يا سايت انتقال ميدهند.
آنها اغلب به فهم محتوا ویا پيشنهاد طراحي كمك ميكنند و ميتواند قادر سازد طراحان را كه نگهدارند عقيده و نيت اصليشان را در طول مراحله توسعه طراحي يك پروژه و در فرآيندهاي تصميمسازي دياگرامهاي جريان flow عملكرد و طرح براي نقشههاي مخصوص ساده هستند چرا كه آنها قسمتي از فرآيند فكر در مراحل طراحي نخستين هستند. آنها ميتوانند بر روابط ميان قسمتهاي مختلف يك پروژه موثر باشند يا چهار جهت زمان را به وسيله مشخصسازي حركت، جهت، شدت و تعارض (اختلاف) نهفته (پنهان) جمع كنند.
طراحان شهري اغلب از عناصر كوين لينچ- راه، لبه، گره، حوزه و نشانه- در تحليلهاي مناطق و سايتها معمولا به وسيله ثبت ميزان بروز عناصر لينچ روي يك ديد پلان استفاده ميكنند.
در حالي كه يك تكنيك مفيد و عمومي ميتواند طراحان را در ضرورت مشورت با كساني كه در يك مكان زندگي ميكنند، باقي گذارد ، لينچ هشدار ميدهد، در حالي كه هدف مطالعه اصلي وي غلط فهميده ميشود.
لينچ نگران است كه در حالي كه پلانها مطابق مد تزئين ميشدند با گرهها و…، آنجا براي رسيدن به سكونت واقعي كمي وجود داشت. در عوض زبان فني جديد جرياني را كه شهروندان ميتوانند در طراحي موثر باشند باز كرد ، كلمات جديد معاني مختلف ديگري آوردند.
يك ثبت مفيدتري از قابليت تصور، ميتواند به وسيله بازگشت به روشهاي لينچ در فهم نقشههاي ذهني با استفادهكنندگان محيط بدست دهد.
بعضي طراحان شهري سيستم نتبرداري را براي تهيه كيفيات با خصوصيات طراحي شهري توسعه دادند. عناصر لينچ براي مثال اغلب براي ايدههاي ارتباطي درباره فرم و فضاي ساختمانها بدون سرو كار داشتن با ويژگي ساختمانها استفاده ميشوند.
علامتگذاري (يادداشتبرداريها) ميتواند ابزار مهم و موثري در ارتباط ميان طراحان شهري و اجتماعها با آنچه كه آنها كار ميكنند باشد.
اشكال گوناگون يادداشتبرداري، حالا، به عنوان روشهايي براي ارزيابي و انتقال كاراكترهاي بافت استفاده ميشود. يك مثال نزديك، يادداشتهاي گوردن كالن است كه براي towscape تهيه شده است، كه شامل نمادهايي براي انواع گسترده (وسيع) و فهم تجربه محيطي است.
چهار تقسيم اوليه تعريف شده:
- انساني (مطالعه مردم)
- موضوعات (ساختمانها و موضوعات)
- روحيه (كاراكترهاي مكان)
- فضا (فضاي مكانيكي)
و دسته دوم پارمترهاي تقسيمات اوليه:
- ميزان گروه
- مفيدبودن آن
- رفتارش
- ارتباطش
در حالي كه تعدادي سيستمهاي ديگر از سيستم كالن توسعه پيدا كرد ، هيچ سيستم تعريف شدهاي به وجود نيامد. سيستمها هميشه، احتمالا از پروژهاي به پروژه ديگر متفاوت هستند اما آنها همه براي تعبير و تفسير مستعد هستند ، به روز شدن و جمع شدن.
در پرتلند، oregon ، براي مثال، پلانهاي شهر علائم منسجمي را براي انتقال ايدههاي طراحي شهري توسعه دادند به اين صورت كه با بيان شبكه طراحي كه در سال 1988 در پلان شهر مركزي تاسيس شد.
يك ابزار گرافيكي آينده براي تحليل طراحي شهري نقشه فعاليت پياده ميباشد. اين دياگرامها مشاهدات را درباره اينكه كجا مردم جمع ميشوند مينشينند، ميايستند يا عجله ميكنند در ميان فضا ثبت ميكنند. ثبت در زمانهاي مختلف روز و شرايط مختلف آبوهوايي آنها را قادر ميسازد كه تحليل كنند چگونه مردم از فضاي شهري استفاده ميكنند. آنها ميتوانند همچنين استفاده كنند براي ترسيم و تحليل الگوهاي حركتي، به عنوان مثال در مطالعه معروف اپليارد (1981) در مورد چگونگي تاثير حجم ترافيك بر الگوهاي حركتي پياده در خيابانهاي مسكوني.
به طور پيشنهادي، پروژه فضاي شهري از تكنيكهاي ويدئويي و عكس استفاده ميكند.
براي (نمايش) دورههاي فشرده فعاليتهاي خيابان در دقايق كمي از فعاليت انتخابي (فعاليت غربال يا جداشده) screen action، نشان دادن يك تاثير قوي از الگوهاي فعاليتي و حركتي است.
مطالعه شكل زمين، تحليل فضا (ديدن شكل 8)، و تحليل مقطع عبوري فضاها (cross-section)، ابزارهايي را براي به عهده گرفتن و ارتباط برقرار كردن با تحليلهاي مورفولوژي ايجاد ميكند.
تكنيك شكل زمين راهحل -Giambattisa Noll -براي شهر رم بود، به طوري كه او رنگ سفيد را براي نمايش فضاهاي عمومي قابل دسترسي و رنگ سياه را براي نمايش (پوشش) ساختمانها به كار برد.
(شكل 6-4 توجه كنيد كه فضاهاي داخلي يكسانها و ساختمانهاي عمومي ديگر هميشه سفيد هستند).
اين ترسيمات ارتباطات ميان solids (اجحام) يا توده و voids (فضاهاي خالي) را برجسته ميكند.
آنها ميتوانند نشان دهند خرده مناطق شهري را چهره (منظر) ارتباطات در توسعه جديد را با بافت اطرافش برجسته سازند.
بنابراين ترسيمات , فهم بهتري از ارتباطات و الگوها را فراهم ميكند، نمايش (نشان دادن) آنچه فورا آشكار نميشود و شايد تبديل كردن (changing) آنطور كه يك منطقه يا پروژه درك ميشود (مشاهده ميشود).
مطالعات Tissue براي فرم شهري با ارزش و اندازه و مقياس فضاها در مقابل فهم خوب و يا سنتهاي موفق استفاده ميشود. اين تكنيك مستلزم همپوشاني يك سايت پلان با ديگري است (در مقياس يكسان)، امكان يك ارزيابي در اندازه و مقياس مناطق مختلف شهري.
Sive maps ميتواند همواره براي همپوشاني لايههاي مختلف اطلاعات فضايي استفاده شود. در سادهترين شكل آنها از همپوشاني كاغذهاي ترسيمي استفاده ميشود. در يك ordinance survy base، each drawn tomap different constraints اين ميتواند كمك كند به مشخص ساختن (تشخيص دادن) قسمتهايي از منطقه يا ناحيه (سايت)ي كه اختلافات را براي توسعه به دليل تركيبي از الزامات آشكار ميكند. از موقعي كه سيستمهاي اطلاعات جغرافيايي (GIS) به كار برده شد خيلي از لايههاي اطلاعات فيزيكي و اقتصادي-اجتماعي ميتواند تركيب شوند و مقايسه گردند.
مسوولان شهري اطلاعات پايه جغرافيايي وسيعي از مسائل را با گوناگوني (متنوعي) به اندازه آمارهاي جمعيتي، الگوهاي فقر اجتماعي، سطوح ترافيكي، ميزانهاي (سطوح) آلودگي، منابع محيطي و كاربري زمينهاي موجود (يك جزء مهم به خصوص از تحليل طراحي شهري) تركيب شدن با مطالعات سایت را جمع می كنند و حفظ ميكنند ، به طور مثال اطلاعات ميتواند (به عنوان data) يك ابزار تحليلهاي قوي براي طراحي شهري ايجاد كند.
2) ابزارهاي دوجلدي presentations of two dimensionsRe :
اين قسمت دو ابزار از ارائه طراحي شهري در يك فرم دو بعدي را شامل ميشود. برنامههاي نظام خطوط ographic projects و GIS Orthographic projects اين برنامهها، سه بعد را در ترسيمات دو بعدي ارائه می دهد. به وسيله ای نياز دارد كه با يك اسكيس نشان داده شود.
پلانها و نماها، ديدها را خلاصه ميكند (آبستره ميكند)، پلانها از بالا و نماها از روبهرو ( به صورت مستقيم)، بدون تغييرشكلهاي ناشي از پرسپكتيو، كليه مقاطع، پلانها و نماها كه خودشان به ندرت اطلاعات كافي ارائه ميدهند. به وسيله بعد عمودي مرتبط با بعد افقي نمايش (نشان) ميدهند.
آنها ميتوانند جستوجو (مطالعه و بررسي) براي ارتباطات ميان فضاهاي داخلي و خارجي و ميان سطوح مختلف را نشان داده و ايجاد كنند.
برنامههاي orthographic ابزارهاي مهمي براي انتقال پروژههاي طراحي، به ويژه به عنوان قسمتي از يك پكيج ترسيمات كاري يا سازهاي كه اسكيس را در مقياس درست نشان ميدهد.
سيستمهاي اطلاعات جغرافيايي Geographic information systems :
اكثر مجموعههاي اخير در ميزان ابزارهاي با ارزش براي طراحي شهري، سيستمهاي اطلاعاتي جغرافيايي است، سيستمهاي پايه كامپيوتري كه اطلاعات مرجع جغرافيايي را كنترل ميكند.
آنها شامل اطلاعاتي در خدمات، فهرست فضاها و مكانها، و جادههاي ارتباطي ميباشند، و ميتوانند اطلاعت بصري و صوتي را ذخيره كنند، آماده كنند و ماهرانه به كار برند، به طور مثال عكس و تصاوير ويدئويي، در ارتباط با شكل سنتي اطلاعات (data).
اين چند لايه (nvlti rayered) به پشتسر گذاشتن (GIS) در قلمرو ارائههاي دوبعدي نزديك ميشوند.
يك ميزان اطلاعات قابل توجهي كه به يك منطقه مربوط است ميتواند به وسيله سيستم ذخيره شود، اطلاعات به فضا و ساختمان هر دو مربوط ميباشد و همچنين روشی كه آنها ساختمانها و فضاها استفاده ميشوند.
به طور مرسوم حوزه جغرافيايي و برنامه ريزي شهري و سيستمهاي GIS به طور افزايشي در تحليل طراحي شهري و فرآيند طراحي استفاده ميشوند.
اشكال عمده ارائههاي دوبعدي اين است كه شخص غيرمتخصص در برداشت از نقشهها مشكل دارد ، به طوري كه اغلب به دنبال تشابه كمي با ديدهاي واقعي از فضاها و منظر شهري هستند.
بنابراين آنها ابزارهاي ارتباطي كليدي در اطلاعات طراحي بين متخصصين ميباشد و آنها از نظر ارتباطي سريع و كمخرج هستند براي وقتي كه اكثر ارائههاي بعدي و گرافيكي پيچيده را مقايسه ميكنيم.
3) ارائههاي سهبعدي Representations of three dimensions :
ارائههاي سه بعدي در پهنترين فرم قابل درك (فهم) ارتباط برقرار ميكنند. بنابراين توليد آنها به مهارت بيشتري نياز دارد و زمان بيشتري مصرف ميكند (ميخواهد) و از گرافيكهاي دوبعدي پرهزينهتر است. با وجود واقعيت ، اين دياگرامها با توضيح مدلهاي فيزيكي هنوز با وسايل دوبعدي مثل كاغذ يا نمايش كامپيوتري زيادشدند.
عموميترين ابزارهاي مورد استفاده طراحي شهري در ارائه: پرسپكتيو، اسكن، طراحي موازي، paradine، طراحي با كمك كامپيوتر و مدلهاي فيزيك هستند.
ترسيم پرسپكتيو (Prespective drawings) :
آزمايشات برونلسكي با پرسپكتيو خطي به عنوان تكنيكي براي ارائه واقعيت و تعريف موقعيت موضوعات در فضا بر نقطه ديد در ارائه بصري تاثير گذاشت. پرسپكتيو اثر بصري را جايي كه چشم درك ميكند ارائه ميدهد خطوط موازي به عنوان خطوطي كه هم را با فاصلهاي قطع ميكنند. (با فاصلهاي به هم ميرسند).
ترسيمات پرسپكتيو هم براي انتقال طراحي نهايي و هم اسكيسهاي سريع از مراحل شكلگيري پروژه مفيد بوده و كمك ميكند.
آنها ميتوانند كيفيات آبستره را انتقال دهند، به عنوان مثال حال و هواي از شخصيت و جو را بهتر از ترسيمات orthogonal و بنابراين در درك طراحي براي افراد غيرحرفهاي با ارزش است.
Shetches and Photomontages :
با كمك تصوير يك ايده با سرعت زياد در حالي كه كمك ميكند به مشاهده و تحليل محيط، اسكيسها وسايل ارتباطي مهمي هستند.
در بررسي كردن يك ايده طراحي مفید، امتحان كردن اثرات بصري يا قراردادن يك طراحي در بافت (زمينه)، آنها بهتر است يك قسمتي از فرآيند درك را شامل شوند.
Paraline drawings :
در پايه پروژههاي براساس نظام خط، ترسيمات موازي بعد سوم را در ميان ارائههاي طول وعمق و ارتفاع در يك ترسيم انتقال ميدهد استفاده از پروژههاي اگزونومتريك يا ايزومتريك. آنها نميتوانند فضا را به وسيله اندازه و مقدار نظام ببخشند. آنها به درك بصري كمك ميكنند اما تنها به درجه محدوديت , زيرا تاثير پرسپكتيو در آنها ناديده گرفته ميشود.
Computer-Aided – Design (CAD) :
استفاده از CAD قادر ميسازد كه ايدهها به سرعت نتيجه داده شوند و آلترناتيوها ايجاد شود. (خلق شود). طراحان تشويق ميشوند در سه بعد فكر كنند از مراحل نخستين يك پروژه نرمافزار ميتواند محاسبه كند و وضعيتهاي مصنوعي و نور روز، مصالح و…. را شبيهسازي كند, همچنين استفاده بافت و رنگ و مدلهاي كامپيوتري ميتوانند ابعاد بيشتري از واقعيت را با انيميشين نشان دهند.
مدلهاي كامپيوتري سه بعدي از مناطق شهري به برآورد تاثير ساختمانهاي جديد و تغييرهاي به وجود آمده در منظر شهري كمك ميكنند، پيشنهادهاي طراحي/ توسعهها قرار داده شوند در ديدها مدلهاي كامپيوتري موجود از هر زاويهاي اجازه ميدهد.
مدلها Models :
براي درك و ارتباط بهتر يك پروژه، مدلهاي فيزيكي ميتوانند كامل كنند يا جايگزين ترسيمات باشند. با توجه به عملكردشان و مرحله پروژه مدلها ساخته ميشوند، نقشي گوناگون مدلها عبارتند از:
-استفاده مدلهاي كانسپچوآل در مراحل طراحي نخستين ضروري هستند براي دياگرامهاي سه بعدي، نشان دادن و توضيح دادن ايدههاي نخستين طراح.
-استفاده مدلهاي كاري در طول توسعه طراحي براي افزايش درك فضا و ارتباطات سلسله مراتبي (تسلسلي) و ممكن است براي شبيهسازي و وضعيتهاي نور و اقليمي استفاده شود.
-ارائه مدلهاي پرزانته ای در راهحل پاياني طراح (طرح پاياني).
تزئين مناسب با «همراهان، (مردم، منظر سازی، ….) آنها معمولا (ايجاد ميكنند) كمكهاي مهمي در ارتباط و نمايش پروژه از تصميمسازي را شكل ميدهند.
4) ارائههاي چهاربعدي Representation of four dimensions :
به طور تجربي يك محيط شهري يك فعاليت ديناميكي است كه حركت و زمان را كه دربند ميكشد (گرفتار ميكند)، اضافه شدن يك بعد زمان به ارائههاي گرافيكي ميتواند درك و ارتباط را افزايش دهد.
براي قرنها، طراحان و هنرمندان براي ثبتكردن چنين تجربههايي در گرافيك و دورههاي بصري تلاش ميكردند.
كوبيسم با كار به عنوان مثال Duchop’s lady Descending براي آن تلاش ميكرد.
چندين تكنيك ارائههاي فضايي براي ثبت و انتقال تجربيات سه بعدي متقابلا پيچيده واقعيات ميان توصيف متوالي زمان و فضا توسعه داده شدند.
سه نوع ارائه چهاربعدي در اين بررسي ميشود:
ديدهاي متوالي serid vision :
ديدهاي متوالي, يك روش انتقال تجربه منظر شهري به وسيله توليد حركت با يك سري تصويرهاي متوالي هستند. اسكيسهاي گوردن كالن در «گزيده منظر شهري» (1971) و دياگرامهاي ادموند بيكن در طراحي شهرها (1974) بيان ميكنند ايدهاي را كه حركت ميتواند واقعي باشد و فهميده شود به عنوان سكانسهاي تصويري.
در فصل 7 بحث كرديم كه كولن از ايده ديدهاي متوالي به عنوان ابزاري هم براي تحليل بصري و هم طراحي خلاقانه حمايت كرد.
انيميشنهاي ويدئويي video animations :
با عادت كردن به تكنولوژي ويدئويي و تلويزيوني، مردم به زودي ميتوانند بفهمند كه پروژهها ارائه ميشوند به وسيله تصاوير ويدئويي پرزنترهاي ويدئويي توليد- كامپيوتري استفاده ميشوند براي انتقال پروژهها به مشتري، مسوولان برنامهريز، انجمنهاي سرمايهگذار و اعضاي مرتبط.
تكنولوژي ويدئو به كار ميگيرد ديدها را از ميان حسهاي بصري شنيداري، فضايي و زماني، براي اجازه دادن كه آنها ساخته شوند با قضاوت صحيح در رعايت ابعاد و تناسب.
انيميشن و تصاوير كامپيوتري :
در حالي كه ارائه سنتي ايستاست، كامپيوترها ميتوانند نشان دهند حركت ميان فضا را اگرچه ارائه هنوز تعريف ميشود به عنوان آبستره دو بعدي صفحه كامپيوتري.
يك ميزاني از تكنولوژيهاي جديد به عنوان مثال واقعيات بصري كه شكل گرفت در طول 1990 ميتواند يك تاثير نشاندهنده داشته باشد روي طراحي شهري.
در حقیقت، تكنولوژيهاي كامپيوتري جديد ثبت ميكنند تصاوير را بر رويي كه واقعيت بصري هستند. قبلا تنها راه قادر ساختن به راه رفتن از ميان يك پروژه در زمان واقعي بود ساختن آن با مقياس كامل به صورت ساختگي.
نتيجهگيري :
ارتباط در طراحي شهري ميپوشاند همه جنبههاي ارائه كلاس و غيركلاس را به خوبي، توانايي گوش دادن و سپاسگذاري و احترام به ديدها، ارزشها و آرزوهاي ديگران. در انتقال هر پروژه طراحي شهري دادن يك ارائه درست براي همه گروههاي جذاب ميباشد.
انتقال, يك ابزار مهمی است كه ميتواند تصميمسازي را تحتتاثير قرار دهد.
وجود دارد تعدادي درگيري براي انتخاب وسيله (رسانه) شامل اعتبارات، هزينه، زمان و مهارت طراح. اين ها مهم اند اگرچه پروژه طراحي ميشود به جاي ارائه.
تاثيرگذاشتن تكنيكهاي طراحي در رويي كه طراحان خلاقيتهايشان را مشاهده ميكند (درك ميكنند)، شكل ارائه ميتواند تاثير قوي بر اسكيس طراحي داشته باشد- طراحان احتياج دارند مواظب طراحي باشند براي وسيله ارائه در عوض جهان واقعي.
وجود دارد همچنين يك افزايش گرايش طراحان براي استفاده از وسايل ارائهاي كه خيلي آبستره هستند و پيچيده كه فقط طراحان ديگر ميتوانند آنها را بفهمند.
هر كجا محيط شهري را با روش متفاوتي درك ميكند، بنابراين ما پاسخ ميدهيم به پديدههاي ويژهاي كه جذب ميكنند ما را. طريقي كه محيط ديده ميشود، تعيين ميشود به وسيله زمينهها، آشنايي با مكان، هدف درون آن و يا شكل سفر.
در انتقال پروژههاي طراحي شهري، هدف بايد اين باشد كه تماشاگر را قادر سازد به درك يك اسكيس در روشهايي شبيه به واقعيت تصويرهاي بصري خوب اطلاعات قابل درك و خوانايي توليد ميكنند براي يك جمعيت گوناگون و زيادي، توانايي ارزيابي براي تاثيرشان به وسيله طراحي. ارائهكنندگان نياز دارند پيچيدگي فرآيند ارتباط را بفهمند و بنابراين بفهمند تماشاگران را و توليد كنند يك ارائه را به طور مناسب.
ارائهكنندگان بايد از موانع ناشناخته براي انتقال دادن آگاه باشند ، تحتتاثير قرار دادن جامعه، عوامل تكنيكي و روانشناسي و استفاده از زبان و ارتباط غيركلامي به عنوان زبان اصلي و عامه.