1-1-1- نظریههای توسعه و نابرابری منطقهای
هدف از پرداخت به نظریههای توسعه ارائه توصیفی الگوهای نابرابری میباشد؛ پرداختن به این موضوع که چرا منطقهای بهطور سریع و موفق رشد مییابد، درحالیکه منطقهای دیگر در اعماق فقر باقی میماند و واضح است که هیچ عامل توجیهی و سادهای نظیر میزان یا تراکم جمعیت، منابع طبیعی یا آب و هوایی بهتنهایی مسئول ایجاد چنین شرایطی نمیباشد (هودر، ۱۳۸۱: ۲۵).
نظریههای توسعه و نابرابری منطقهای را میتوان در دو بعد کلان و خرد طبقهبندی نمود نظریه نوسازی، وابستگی و نظام جهانی در بعد کلان آن مطرح میگردند. نظریههای که در بعد خرد آن مطرح میشوند عبارتاند از: نظریه رشد متوازن، نظریه قطب رشد (رشد نامتوازن)، نظریه مرکز- پیرامون، نظریه تأمین نیازهای اساسی، نظریه قابلیت- فقر، نظریه خوشههای صنعتی، و نظریه توسعه فضایی پایدار در ادامه به شرح نظریهها در بعد خرد آن پرداخته میشود.
1-1-2- نظریه رشد متوازن
این نظریه در اوایل دهه ۱۹۵۰ توسط لوئیس نورکس و روزن اشتاین رودن[1] مطرح شده است. طرفداران نظریه رشد متعادل معتقدند برای رهایی از حالت سکون و رکود تولیدی و فقر موجود در جوامع توسعهنیافته باید تلاشی همهجانبه در کلیه بخشهای اقتصادی صورت بپذیرد، که حداقل تلاش جهت رسیدن به توسعه اقتصادی ضروری است و این شروع سریع، زمینه را برای رشد سایر سطوح و بالا بردن قدرت تولیدی آنها فراهم آورد. براساس نظریه رشد متوازن برای رهایی از دایره فقر و عقبماندگی باید سرمایهگذاریهای وسیعی و همزمان در بخشهای متعدد و مختلف صورت بگیرد. دو نظریه فشار بزرگ و دور باطل فقر، مهمترین نظریههای رشد متوازن میباشند؛ در نظریه فشار بزرگ، یکی از طرحهای مهمی که ازنظر روزن اشتاین رودن به سرمایهگذاری وسیع نیازمند است، طرحهای اجتماعی بالاسری (طرحهای زیربنایی مانند آموزش، بهداشت و درمان، راهسازی و…) میباشد (پورمحمدی و زالی، ۱۳۸۸: ۳۱). در نظریه دور تسلسل فقر که بهوسیله لوئیس نورکس مطرح شد، دو نیروی متقابل، موجب پائین آمدن درآمد سرانه و عقبماندگی در جهان سه است. یکی ارتباط بین فقدان سرمایه، درآمد و پسانداز است؛ بهطوریکه درآمد پائین منجر به ظرفیت کم پسانداز میشود از طرف دیگر درآمد پائین نتیجه سطح نازل بهرهوری نیروی کار است و تا حدود زیادی از کمبود سرمایه ناشی میشود. و کمبود سرمایه نیز نتیجه ظرفیت پائین پسانداز است. بهاینترتیب دور تسلسل بین پسانداز و درآمد به وجود میآید. لذا برای رسیدن به یک سیاست توسعه و تأمین عدالت اجتماعی در کشورهای جهان سه، تأمین امکانات، فرصتهای شغلی و خدمات موردنیاز در شهرهای کوچک و روستاها ضروری مینماید (پاپلییزدی و رجبی، ۱۳۸۹: ۲۷۰).
1-1-3- نظریه قطب رشد
الگوی قطب رشد[2] ابتدا توسط پرو[3] (۱۹۵۵)، ارائه و سپس بهوسیله هیرشمن[4] و هنسن[5] موردبحث و بررسی بیشتر قرار گرفت. پرو این مطلب را عنوان کرد که رشد بهطور همزمان در همهجا ظاهر نمیشود، بلکه در قطبها یا مراکز خاصی ظاهرشده و سپس از طریق فعل انفعالاتی آثار نهایی خود را در کل اقتصاد نمایان میسازد (صباغ کرمانی، ۱۳۸۰: ۲۴۷-246). نحوه عمل مدلهای قطب رشد حول محور دو اثر رشد میچرخد که هیرشمن (۱۹۵۱)، آنها را اثر قطبی شدن[6] و اثر انتشار تدریجی[7] نامیده است اثر یک در مراحل اولیه توسعه ظاهرشده و موجب میشود رشد سریعی در قطبهای رشد صورت گرفته و موجب واگرایی و فزایندگی نابرابریها بین مناطق میشود، سپس در مراحل بعدی توسعه و پسازاینکه قطبهای رشد بهاندازهای کافی متمرکز و قوی شدن، رشد آنها به سایر مناطق بهتدریج پخش میگردد و نهایتاً موجب همگرایی و از بین بردن نابرابریها میشود (همان: ۲۴۸). برخلاف بسیاری از نظریات رشد که معتقدند شکافهای منطقهای بهتدریج از میان خواهد رفت، میردال[8] معتقد است این واگرایی از بین نمیرود و این مسئله رو فرآیند سببی تجمعی[9] نامید. وی معتقد است که اثر بخشایشی همیشه بیشتر از میزانی است که بتواند بهوسیله اثرات بازتابی جبران شود. خروج عواملی نظیر سرمایه و نیروی انسانی متخصص از مناطق فقیر ممکن است منجر به کاهش توان منطقه فقیر شود (زیاری، ۱۳۸۶: ۱۹۹).
1-1-4- نظریه مرکز- پیرامون
دیدگاه جان فریدمن[10] درباره نابرابریهای منطقهای، طیفی وسیعی از عوامل مرتبط با آن را، جدای از بحثهای اقتصادی، گسترش داده است، مدل مرکز- پیرامون[11] (۱۹۷۲،۱۹۷۳، ۱۹۷۳-1966) مناطق واپسمانده را بهعنوان پیرامون، که در رابطه استعماری با هسته، وابسته به آن و فاقد استقلال اقتصادی است، در نظر میگیرد. ایدهها، فنّاوری، و سرمایه که برای توسعه اقتصادی مناسب هستند، همه در هسته تولید میشوند و یا از هستههای خارج از کشور دریافت میشوند. بدین ترتیب دوگانگی فضایی پدیدار شده و در طول زمان تقویت میشود. این مدل، عدم تعادل در قدرت سیاسی و اقتصادی و عدم تقارن بین مناطق در میزان تغییرات فرهنگی را نیز شامل میشود این نیروها بر الگوی مداخله نوآورانه، سرمایهگذاری، تخصیص منابع از سوی دولت و مهاجرت تأثیرگذارند. بااینحال، تفاوت میان مناطق شروع به محدود شدن میکند. تقابل میان مرکز و پیرامون، همانگونه که بازارها گسترش مییابند، ارتباطات بهبود مییابند، نگرشها تغییر میکند و رشد شهری پراکنده میشود و مبهم باقی میماند .(Richardson,1986:653).
1-1-5- نظریه تأمین نیازهای اساسی
طبق نظریه تأمین نیازهای اساسی،توزیع مجدد درآمد و ثروت، بخش تفکیکناپذیر سیاست توسعه اجتماعی و اقتصادی محسوب میشود و تأمین نیازهای اصلی همه مردم یک کشور که فقیرترین طبقه جامعه را نیز شامل میشود، جزء اهداف آن است. در ذیل اهداف اصلی نظریه استراتژی توسعه بر پایه تأمین نیازهای اصلی برشمرده میشوند (شکویی،۱۳۷۴: ۳۱۶).
۱- طرحهای ویژهای را برای مردم فقیر جامعه ارائه میدهد
۲- بیشتر بر تأمین نیازهای مصرفی طبقات فقیر و کمدرآمد و افزایش خدمات عرضهشده به این مردم، بهویژه در حوزههای روستایی تأکید دارد.
۳- به اشتغال طبقه فقیر و کمدرآمد اهمیت بسیاری داده میشود و در آن، بخشهای مدرن که برای این طبقه اشتغالزا نیست، موردتوجه قرار نمیگیرد.
۴- اولویت با روستاهای فقیر، عملکردهای بومی و محلی و درنهایت با نظامهای اعتقادی است.
بر اساس دیدگاههای استراتژی توسعه بر پایه تأمین نیازهای اصلی، لازم است فرصتهای زندگی بهتر برای همه مردم جامعه فراهم آید و درآمدها و ثروتها تعدیل شود؛ زیرا توزیع عادلانه درآمدها و ثروتها، موجب گسترش عدالت اجتماعی میشود و بازده تولید و سطح اشتغال، تحصیل همگانی، بهداشت و درمان، مسکن و رفاه اجتماعی، همچنین حفاظت از محیطزیست را ممکن میسازد. بر این اساس لازم است در جامعه به همراه رشد سریع اقتصادی، دگرگونیهای ساختاری و کیفی صورت بگیرد تا باعث کاهش تفاوتهای ناحیهای و اجتماعی، بهعنوان هدف نهایی استراتژی توسعه، شود (همان:۳۱۷).
1-1-6- نظریه قابلیت- فقر
آمارتیاسن[12] (۱۹۹۹)، در رویکرد قابلیت- فقر [13]بیان نمود فقر باید به عنوان محرومیت از قابلیتهای اساسی تعریف شود، نه فقط کمبود درآمد، که معیار متعارف برای شناسایی فقر است. البته رویکرد قابلیت- فقر این باور که درآمد کم یکی از دلایل اصلی فقر است، ازنظر دور نمیدارد؛ زیرا کمبود درآمد میتواند دلیل اصلی برای محرومیت فرد از قابلیتها باشد. در حقیقت، درآمد ناکافی پیششرط قوی فقر است (سن،۱۳۸۲: ۱۰۷). رویکرد قابلیت در تحلیل فقر کمک میکند تا شناخت ماهیت و علل فقر و محرومیت از طریق تغییر توجه از درآمد، به اهدافی که مردم آنها را دنبال میکنند و به آزادیهایی که این هدفها را تأمین میکنند، ارتقاء یابد. چنین نگرشی به محرومیت، در ارزیابی سیاستهای عمومی مرتبط با کاهش فقر و نابرابری اهمیت بسزایی دارد. درواقع رویکرد مبتنی بر قابلیت، قابلیت را نوعی آزادی میداند؛ آزادی افراد در رسیدن به سبک زندگی موردعلاقه خود. پنج نوع آزادی از دید آمارتیاسن که بهصورت مستقیم و غیرمستقیم در آزادی کلی مردم تأثیر دارند، عبارتاند از: آزادیهای سیاسی، تسهیلات اقتصادی، فرصتهای اجتماعی، تضمینت و شفافیت و تأمین حمایتی (همان، ۱۱۰). بهطورکلی دیدگاه آزادی محور آمارتیاسن، تشابه کلی با دیدگاه عمومی «کیفیت زندگی»[14] دارد، که بر شیوه زندگی انسان و منابع درآمدی که شخص آن را خلق میکند، متمرکز میشود (همان: ۳۸). بر این اساس، در ربع آخر قرن بیست، توسعه از طریق کیفت زندگی اندازهگیری میشود. کیفت زندگی به معنای وجود و فرصت استفاده از یک محیط واجد شرایط طبیعی، فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی است .(Özaslan et al.,2005:5)
1-1-7- نظریه خوشههای صنعتی
مطالعه و بررسی خوشههای صنعتی[15] به شکل قانونی تقریباً از سال ۱۹۹۰ و بامطالعه پورتر آغاز گردیده است. خوشههای صنعتی به صنایع کوچک و متوسط توجه دارد. خوشههای صنعتی به عوامل جغرافیایی، نهادی، سیاسی و مزیتهای منطقهای وابستگی شدیدی دارد. مایکل پورتر خوشهها را تمرکز جغرافیایی شرکتها و نهادهایی با ارتباطات درونی در یک زمینه خاص تعریف نموده است. خوشهها آرایشی از صنایع و سایر نهادهای مرتبط هستند که رقابت در وجود آنها اهمیت دارد. دفتر همکاری توسعه اقتصادی کالیفرنیا، خوشههای صنعتی را اینگونه تعریف کرده است: گروهی از صنایع به هم مرتبط که از طریق صادرات کالا و خدمات، موجب ایجاد
ثروت در یک منطقه میشوند (ایوانز،۱۳۸۲: ۶-5).
خوشهبندی صنعتی در کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت موجب تداوم رشد صنعتی در منطقه میشود. ساماندهی واحدهای کوچک و متوسط در قالب خوشه، اثرات و فواید چندی را به دنبال دارد که عبارتاند از: دستیابی به مزیت تولید انبوه، دستیابی مزیت هدف، کار آیی گروهی، صرفههای حاصل از تجمیع (هممکانی)، صرفههای شهری شدن، صرفههای مقیاس، صرفههای تنوع حاصل از ارتباط متقابل صنایع، افزایش تولید واحدهای انفرادی پس از خوشهای شدن، افزایش رقابت واحدهای کوچک و متوسط در بازار، تمرکز واحدها و شکل دادن به مزیت رقابتی. منافع یادشده در حقیقت بسط عینی مفهوم خوشه صنعتی هستند. مفهوم پیوند[16] و ارتباط واحدهای صنعتی و رقابت در قالب همکاری، نقش مهمی در خوشه صنعتی دارد. ظرفیت بالقوه برای ایجاد خوشه صنعتی عبارت است از: تعداد قابلتوجهی بنگاه فعال در یک فعالیت که پتانسیل خوشهای شدن را دارا باشند (همان: ۱۰-6).
1-1-8- نظریۀ زیست – منطقه و توسعه پایدار
از میانه دهه ۱۹۸۰م، به موازات واکنشهای مخالفی که در برابر تعبیر و راهبردهای متداول توسعه اوج میگرفت، به تدریج فلسفۀ توسعۀ نوینی با نام «زیست- منطقهگرایی» [17]بیشتر در آمریکای شمالی شکل گرفت که مفهوم توسعه در محدوده منطقه، نقش محوری در آن داشت. این فلسفه اجزای هماهنگی از باورها و اندیشههای مخالف در عرصههای گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و بومشناسی را گلچین و در راهکار ایجاد زیست منطقه[18] صورتبندی کرده است (قنبری، ۱۳۹۲: ۷۳-72). این دیدگاه به انسان و مقیاس انسانی در قالب اجتماعات[19] اهمیت ویژهای میدهد؛ زیرا، معتقد است که در دیدگاههای پیشین، مقیاس کوچک با کنترل انسانی در مقابل مقیاس غولآسا با کنترل شرکتهای بزرگ تحلیل میرود و اجتماعات از قدرت اراده بر تصمیمهای سرنوشتسازشان محروم میشوند. بنابراین، به تقویت اجتماع میپردازد؛ همچنین، این دیدگاه به دنبال حمایت و ترویج توسعۀ پایدار است که در آن، اجتماع مناسبترین بستر برای توسعۀ پایدار است؛ میتوان گفت اجتماع از ارکان اساسی این نظریه به شمار میرود (همان:۷۳).
1-1-9- نظریه توسعه فضایی پایدار
موضوع پایداری دارای ابعاد متعدی است که ظرفیت، محیطزیست و نهادها از آن جملهاند (سازمان ملل،۱۳۸۵: ۱۱۶). مفهوم پایداری از سال ۱۹۷۷ به بعد توسط افرادی همچون نیجکمپ[20] اپچر[21] و… شروع به تأثیرگذاری بر روی توسعه منطقهای کرد و تکمیل آن تاکنون ادامه داشته است .(Sinemillioglu,2008:2)توسعه فضایی پایدار، موجب ارائه مؤثر، کارآمد و عادلانه خدمات در فضا شده و فرصتها را برای خدمات اکوسیستم پایدار، توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی فراهم میآورد .(PLPD team,2007:4)
اصول توسعه فضایی پایدار شامل موارد زیر میباشد (همان:۷):
– حفاظت پایدار و استفاده سازگار با سیستم محیطزیست و ارتقاء سلامت؛
– مبارزه با فقر از طریق قادرسازی فقرا برای دسترسی به معیشت پایدار، توانمندسازی اقتصادی و انسجام اجتماعی؛
– توسعه پایدار شهری و روستایی؛
– توسعه پایدار زمین و سکونتگاههای انسانی؛
– ارائه خدمات پایدار اجتماعی، مالی و سازمانی.
نما گرهای توسعه فضایی پایدار عبارتاند از (صرافی، ۱۳۹۱):
– اقتصادی (تولید ناخالص سرانه، سهم سرمایهگذاری، نسبت بدهی، مصرف انرژی، تولید مواد زائد خطرناک، رشد اقتصاد سبز)؛
– اجتماعی (جمعت زیر فقر، ضریب جینی، نرخ بیکاری، دستمزد زنان به مردان، امید به زندگی باسوادی)؛
– نهادی (وجود راهبردهای توسعه فضایی پایدار، اجرای موافقتنامههای جهانی، هزینه تحقیق و توسعه (R&D) به تولید ناخالص داخلی)؛
– زیستمحیطی ( تغیر آبوهوا، کیفت هوا، سطح جنگلها، بیابانزدایی، ذخایر، سطح محدودههای حفاظتشده).
جدول۲-2: خلاصهای از نظریات مطالعه شده پیرامون توسعه و نابرابریهای منطقهای را بهعنوان جمعبندی این بخش نشان میدهد:
جدول 2‑2:نظریههای توسعه بهمنظور بررسی نابرابریهای منطقهای
نظریه
|
نظریهپرداز | ویژگیها وپیشنهادات | |
|
مکتب نوسازی | روستو | تمام جوامع سنتی دگرگونیهای را که در غرب رخداده، خواهند گذارند و بهصورت جوامع مدرن در خواهند آمد. توسعهنیافتگی را عاملی درونی دانسته است. |
مکتب وابستگی | رائول پربیش، پل باران،
آندره گوندر فرانک |
توسعهنیافتگی ناشی از مسائل بیرونی و نتیجه تاریخی ارتباط اقتصادی میان کشورهای توسعهنیافته (اقمار یا پیرامون) و کشورهای توسعهیافته (متروپل یا مرکز شهر) میباشد | |
مکتب نظام جهانی | ایمانوئول والراشتاین | شکل تکاملیافته نظریه وابستگی اعتقاد به وجود ۱ نظام سرمایهداری جهانی
جهان دارای یک ساختار سلسهمراتب مراتبی شامل کشورهای مرکز، پیرامون مرکز، و پیرامون، پیرامون است |
|
|
فشار بزرگ | روزن اشتاین رودن | سرمایهگذاری وسیع و همزمان در بخشهای متعدد مکمل،طرحهای اجتماعی بالاسری |
دور و تسلسل فقر | لوئیس نورکس | ثروتهای تولیدی نظیر زمین و سرمایههای مالی و فیزیکی عامل نابرابریهای منطقهای، تأمین امکانات، فرصتهای شغلی و خدمات موردنیاز در شهرهای کوچک و روستاها ،سرمایهگذاری گسترده و همزمان در دامنه وسیعی از صنایع مختلف | |
قطب رشد | فرانسوا پرو | رشد بهطور همزمان در همهجا ظاهر نمیشود؛ابتدا در قطبها ظاهرشده و سپس آثار نهایی خود را در کل اقتصاد نمایان میسازد. | |
مرکز – پیرامون | جان فریدمن | عدم تعادل در قدرت سیاسی، اقتصادی فرهنگی میان هسته و مناطق واپسمانده. | |
تأمین نیازهای اساسی | دیوید هاروی | توزیع مجدد درآمد و ثروت، تأمین نیازهای مصرفی طبقات فقیر و کمدرآمد، اهمیت به اشتغال طبقه فقیر و کمدرآمد اولویت با روستاهای فقیر. | |
قابلیت – فقر | آمارتیاسن | تعریف فقر بهعنوان محرومیت از قابلیتهای اساسی و نهفقط کمبود درآمد ، قابلیت به معنای اقتصادی، فرصتهای اجتماعی، تضمینت شفافیت و تأمین حمایتی؛ تشابه کلی با دیدگاه کیفت زندگی | |
خوشههای صنعتی | پورتر | تمرکز جغرافیایی صنایع کوچک و متوسط دارای مزیتهای نسبی،فعالیتهای مرتبط، مکمل و رقیب | |
توسعه فضایی پایدار | نیجکمپ، اپچر | حفاظت پایدار از محیط از محیطزیست، تأمین معیشت پایدار، مقابله با فقر، ارائه خدمات و زیرساختهای پایدار، توسعه پایدار شهری و روستایی |
منبع: ساعی، ۱۳۸۴؛ پورمحمدی و زالی، ۱۳۸۸: ۳۱؛ پاپلی یزدی و رجبی، ۱۳۸۹؛ صباغ کرمانی، ۱۳۸۰؛ Richardson, ۱۹۸۶: ۶۵۳؛ هاروی، ۱۳۷۹؛ شکویی، ۱۳۷۴: ۳۱۸- ۳۱۶؛ زیاری، ۱۳۸۶: ۲۲۹؛ Sinemillioglu, ۲۰۰۸: ۲؛ PLPD team.۲۰۰۷؛ صرافی، ۱۳۹۱؛ سن، ۱۳۸۲؛ ایوانز ۱۳۸۲.
[1] Rosentein-Rodan
[2] Growth Pole
[3] Perroux
[4] Hirschman
[5] Hnasen
[6] Polarization effect
[7] Trickling down effect
[8] Myrdal
[9] Cumulative Causation
[10] John Freedman
[11] The Core Periphery Theory
[12] Amartya Sen
[13] Calability- poverty theory
[14] Quality of life
[15] Industrial Clusters
[16] Linkage
[17] Bioreginalism
[18] Bioregion
[19] Communities
[20] Nijkamp
[21] Opshhorr